|
کد‌خبر: 311198

معرفی کتاب | معرفی کتاب شازده کوچولو

اگه اهل کتاب فلسفی هستی حتما بخونش | معرفی کتاب شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو داستانی فلسفی با ارزش‌های انسان‌گرایانه است که بیش از ۷۵ سال از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. شازده کوچولو با ایجاد پیوند میان نسل‌ها، انسان‌ها و قاره‌ها، نمادی از توسعه‌ی پایدار، صلح جهانی و حقوق کودکان محسوب می‌شود.

معرفی کتاب شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو  داستانی فلسفی با ارزش‌های انسان‌گرایانه است که بیش از ۷۵ سال از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. شازده کوچولو با ایجاد پیوند میان نسل‌ها، انسان‌ها و قاره‌ها، نمادی از توسعه‌ی پایدار، صلح جهانی و حقوق کودکان محسوب می‌شود.

کتاب شازده کوچولو  افسانه‌ا‌ی مدرن‌کلاسیک است که توسط هوانورد و نویسنده‌ی فرانسوی،  آنتوان دوسنت اگزوپری  نوشته شده و در سال ۱۹۴۳ با تصویرسازی خودش منتشر شده است. این کتاب به زبانی ساده، داستان کودکی مشهور به شازده کوچولو را روایت می‌کند که برای کسب خرد در جهان سفر می‌کند. این رمان به صدها زبان ترجمه شده، حدود ۲۰۰ میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش رفته و به عنوان یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ شناخته می‌شود.

درباره‌ی کتاب شازده کوچولو

خلبانی که در یک بیابان گیر افتاده است، یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند که در مقابل او، فردی کوچک و خارق‌العاده ایستاده است. غریبه می‌گوید: «لطفا برای من یک گوسفند بکش» و خلبان متوجه می‌شود که وقتی درک وقایع زندگی بسیار دشوار است، چاره‌ای جز تسلیم اسرار آن شدن وجود ندارد. بدین ترتیب، افسانه‌ی حکیمانه و مسحورکننده‌ای آغاز می‌شود که در آموزش راز آن‌چه واقعا در زندگی از سایر چیزها مهم‌تر است، جهان را برای همیشه برای خوانندگانش تغییر داده است.

تعداد کمی از داستان‌ها در جهان وجود دارند که به اندازه‌ی داستان کتاب شازده کوچولو هم توسط کودکان و هم توسط بزرگسالان به طور گسترده خوانده می‌شوند و مورد توجه همگان قرار می‌گیرند. شازده کوچولو در سراسر جهان، قلب خوانندگان در تمام سنین را تسخیر کرده و خواهد کرد. این کتاب که در سال ۱۹۴۳ در نیویورک منتشر شده، یک پدیده در سراسر جهان محسوب می‌شود.

نکته‌ها و حواشی جالبی درباره این کتاب وجود دارد؛ مانند اینکه در داستان یک گل وجود دارد و آنتوان دوسنت اگزوپری،‌ این گل را با الهام از همسرش کنسوئلو نوشته است. کنسوئلو زنی تندمزاج بود و بیماری آسم داشت و برای همین است که گل سرخِ این کتاب نیز سرفه می‌کند. نکته‌ی جالب بعدی این است که اگزوپری که خودش یک خلبان بوده، برای نوشتن این کتاب از زندگی خودش نیز الهام گرفته بود؛ شخصیت‌های خلبان و شازده‌کوچولو در واقع برگرفته از اگزپری در دوران جوانی و کودکی هستند. او همچنین در ۴۴ سالگی در سانحه‌‌ی هوایی درگذشت، سنی که قرابتی عجیب با ماجرای «شازده کوچولو» دارد، او نیز پیش از ترک سیاره‌اش ۴۴ بار به تماشای غروب آفتاب ایستاده بود.

کتاب شازده کوچولو  داستانی فلسفی با ارزش‌های انسان‌گرایانه است که بیش از ۷۵ سال از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. شازده کوچولو با ایجاد پیوند میان نسل‌ها، انسان‌ها و قاره‌ها، نمادی از توسعه‌ی پایدار، صلح جهانی و حقوق کودکان محسوب می‌شود.

خلاصه کتاب شازده کوچولو

شازده کوچولو، که در اخترک ب۶۱۲ ساکن است روزی تصمیم می‌گیرد سفر کند. او در سیاره‌اش گلی دارد که حسابی مغرور است اما دوستش دارد. شازده کوچولو وقتی به زمین می‌رسد، مردی را می‌بیند که خلبان هواپیمایی است که خراب شده است. دوستی و رابطه‌ی عمیق و زیبایی بین شازده کوچولو و خلبان شکل می‌گیرد. این دوستی به مرد کمک می‌کند تا معنای زندگی واقعی را پیدا کند. خلبان دوباره به یاد می‌آورد که زندگی کردن بدون سوال پرسیدن، بدون عشق و بی حضور بچه‌ها بی‌معنا است. شازده کوچولو در سفرش آدم‌بزرگ‎‌های عجیب غریبی را می‌بیند که هرکدام دلایل عجیب غریبی برای کاری که انجام می‌دهند دارند و مرتب یادآوری می‌کند که این آدم‌بزرگ‌ها راستی راستی عجیبند...

جملاتی از کتاب شازده کوچولو

شاهکارم را نشان بزرگ‌ترها دادم و پرسیدم از دیدنش ترس‌تان برمی‌دارد؟

جوابم دادند: ـ چرا کلاه باید آدم را بترساند؟

نقاشی من کلاه نبود، یک مار بوآ بود که داشت یک فیل را هضم می‌کرد. آن‌وقت برای فهم بزرگ ترها برداشتم توی شکم بوآ را کشیدم. آخر همیشه باید به آن‌ها توضیحات داد. ـ نقاشی دومم این‌جوری بود.

بزرگ‌ترها بم گفتند کشیدن مار بوآی باز یا بسته را بگذارم کنار و عوضش حواسم را بیش‌تر جمع جغرافی و تاریخ و حساب و دستور زبان کنم. و این‌جوری شد که تو شش‌ساله‌گی دور کار ظریف نقاشی را قلم گرفتم. از این‌که نقاشی شماره‌ی یک و نقاشی شماره‌ی دواَم یخ‌شان نگرفت دلسرد شده بودم. بزرگ‌ترها اگر به خودشان باشد هیچ وقت نمی‌توانند از چیزی سر درآرند. برای بچه‌ها هم خسته‌کننده است که همین‌جور مدام هر چیزی را به آن‌ها توضیح بدهند. ناچار شدم برای خودم کار دیگری پیدا کنم و این بود که رفتم خلبانی یاد گرفتم. بگویی نگویی تا حالا به همه جای دنیا پرواز کرده‌ام و راستی راستی جغرافی خیلی بِم خدمت کرده. می‌توانم به یک نظر چین و آریزونا را از هم تمیز بدهم. اگر آدم تو دلِ شب سرگردان شده باشد جغرافی خیلی به دادش می‌رسد.

از این راه است که من تو زنده‌گیم با گروه گروه آدم‌های حسابی برخورد داشته‌ام. پیش خیلی از بزرگ‌ترها زنده‌گی کرده‌ام و آن‌ها را از خیلی نزدیک دیده‌ام گیرم این موضوع باعث نشده درباره‌ی آن‌ها عقیده‌ی بهتری پیدا کنم.

هر وقت یکی‌شان را دیده‌ام که یک‌خرده روشن‌بین به نظرم آمده با نقاشی شماره‌ی یکم که هنوز هم دارمش محکش زده‌ام ببینم راستی راستی چیزی بارش هست یا نه.

source: طاقچه