آمریکا
کجای درک ما از جهان خطاست؟ | مثلث انزوا
محمدجواد ظریف، وزیر خارجه پیشین کشورمان یکی از سخنرانان مراسم بیستویکمین سالگرد تاسیس مجموعه دنیای اقتصاد بود. ظریف در سخنرانیاش با تبریک به مدیر مسوول و کارکنان این رسانه گفت: «آگاهی، فهم، شناخت و درک در جهان امروز برای تصمیمگیری و برای راهبری جامعه به سمت درست یک ضرورت غیرقابل اجتناب است.»
وزیر خارجه پیشین کشورمان با تاکید بر اینکه عدم شناخت واقعیات در صحنه بینالمللی این خسارت ادراکی را رقم میزند، توضیح داد: «ما اگر بتوانیم با شناخت صحیح جوامع بینالمللی مواجه شویم و دنیا را آنگونه که هست، بشناسیم، آن وقت بسیاری از تصمیمگیریهایمان متفاوت خواهد بود.» به گفته این دیپلمات باسابقه ایران، اگر رسانههای امروز را نگاه کنیم از آقای حسین شریعتمداری گرفته تا چپترین رسانه کشور نسبت به حرکت روسیه در اجلاس مراکش ناراحت هستند و همه اظهار ناراحتی میکنند. ظریف با بیان اینکه اما چرا اصلاً ما باید ناراحت باشیم، تاکید کرد: «ما یک ادراک غلط از نوع روابط جهانی و روابط خودمان با روسیه داریم؛ بر اساس این ادراک عمل کردیم و بر اساس همان ادراک از روسیه نیز توقع داریم، عمل کند. در صورتی که اصولاً روسیه بر اساس ادراک ما عمل نکرده است، از روز اول عمل نکرده، امروز عمل نمیکند و در آینده هم عمل نخواهد کرد.»
وزیر خارجه دولت روحانی تشریح کرد: «دنیا، دنیای مردانگی، جوانمردی و نامردی نیست و ما اگر همین ادراک اولیه را نسبت به دنیا پیدا کنیم، نه برای روسیه غش میکنیم و نه از روسیه متنفر میشویم. یعنی نه روسیهستیز میشویم و نه روسیهپرست.»
وی افزود: «فقط نیاز است که ما همین یک ادراک را داشته باشیم که جهان از وضعیت دوقطبی که در آن آمریکا در برابر شوروی قرار گرفته بود و هر کدام از دو طرف آمادگی داشتند برای یارانشان هزینه بدهند تا بتوانند در رقابت ژئواستراتژیک با همدیگر مقابله کنند، عبور کرده است.»
ظریف در ادامه گفت: «دکتر جهانگیری گفتند که رئیسجمهور چین بعد از اینکه ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه از چین خارج شد، به سانفرانسیسکو میرود و به آقای بایدن میگوید ما قصد دعوا با شما را نداریم. ما از ابتدا میدانستیم که چین قصد دعوا با آمریکا را ندارد. اگر فکر میکردیم که چین قصد دعوا با آمریکا دارد، اشتباه میکردیم و توقعاتی از چین میداشتیم که غلط میشد. اگر فکر کنیم که روسیه و چین به خاطر ما خود را به مخمصه انداخته یا به خاطر ما، منافعشان را با کشورهای حاشیه خلیجفارس به خطر میاندازند، اشتباه کردهایم. اگر ما این کار را کردهایم، به خاطر توقعی بوده که از روسیه داشتیم؛ باید در نگرش خودمان تجدیدنظر کنیم نه اینکه از روسیه توقع دیگری داشته باشیم.»
به گفته این دیپلمات سابق کشورمان، جهان پساجنگ سرد، جهان دیگری است. اگر این جهان را نشناسیم توقعات و محاسباتمان غلط میشود و اشتباهات استراتژیک میکنیم که این اشتباهات استراتژیک جبرانناپذیر خواهد بود. وی همچنین افزود: «این جهان را باید بشناسیم؛ جهان، جهان متکثر و متنوعی شده و قدرت، ابعاد متنوعی پیدا کرده است. نمیتوان در این جهان فقط با یک بُعد قدرت چه سیاسی باشد، چه نظامی و چه اقتصادی امور را پیش برد. تکساحتی نمیتوان با جهان کنونی برخورد کرد.»
ظریف با بیان این موضوع که قدرت اندیشهها، قدرت تصورات، قدرت نگرشها و قدرت بینشها، همه و همه برای آینده جهان تصمیمساز و تعیینکننده هستند، تاکید کرد: «اگر ما این قدرتها را از دست بدهیم به هوای اینکه یک قدرت قدیمی را بهدست آوریم، آن زمان است که در همه ابعاد قدرت ضرر خواهیم کرد. این واقعیات بدیهی را که در جامعه بینالمللی اتفاق میافتد، نه ما شناختیم و نه بسیاری از رهبران دنیا شناختند. آقای بوش پسر هم نشناخت و اشتباه کرد؛ آقای کلینتون هم نشناخت و اشتباه کرد و دنیا را به جنگ کشاند. ترامپ هم اشتباه کرد. باراک اوباما نیز در مراحلی اشتباه کرد و سپس تلاش کرد خودش را اصلاح کند.»
دیپلمات باسابقه کشورمان در نهایت توضیح داد: «فهم غلط به ناکارآمدی و شرایطی که قابل پیشبینی نیست، میانجامد. بنابراین ما باید همواره سپاسگزار کسانی باشیم که در عرصه فهماندن و در عرصه ایجاد درک صحیح ازخودگذشتگی میکنند.»
در این گزارش برای درک بهتر صحبتهای محمدجواد ظریف از شرایط داخلی و خارجی کشور، مصاحبهای با قاسم افتخاری، دانشیار عضو گروه روابط بینالملل دانشگاه تهران داشتیم و تلاش کردیم به این پرسشها پاسخ دهیم که چرا چین و روسیه از بیانیهای ضدایرانی حمایت کردند؟ در این شرایط چرا تهران خود را شریک راهبردی چین و روسیه میداند؟ آیا بهتر نیست که کارگزاران سیاست خارجی به فکر چارهای باشند و بار دیگر برجام را احیا کنند؟
نجات از تنگناهای خودساخته
پس از گذشت شش ماه روسیه بار دیگر با کشورهای عربی همراه شد تا بیانیه مشترکی را درباره جزایر سهگانه منتشر کند. پیش از این چین نیز در همراهی با اعضای شورای همکاری خلیجفارس از ابتکار و تلاش امارات در ماجرای جزایر سهگانه حمایت کرده بود. در این رابطه قاسم افتخاری معتقد است که بسیاری از سرزمینهای کنونی در طول تاریخ بارها تحت حاکمیت کشورهای مختلف قرار گرفتند. برای مثال شما سرزمین فلسطین را در نظر بگیرید، یک زمانی تحت حاکمیت یهودیها بود، بعد تحت حاکمیت مصریها قرار گرفت، بعد از آن هم امپراتوریهای هخامنشی، ساسانی و روم و بعدها هم تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی بود و در نهایت هم به دو بخش فلسطین و اسرائیل تقسیم شد. اختلاف ایران و امارات بر سر جزایر سهگانه هم از این جنس است. این جزایر زمانی تحت حاکمیت ایران بود و زمانی هم تحت حاکمیت ایران نبود اما اگر به تاریخ نزدیکتر نگاه کنیم، میتوانیم با قاطعیت بگوییم جزایر سهگانه از زمان صفویان به اینسو مدت زمان بیشتری تحت حاکمیت ایران بودند اما زمانی که ایران ضعیف شد و درنتیجه کشورهای دیگر به منطقه خلیجفارس نفوذ بیشتری پیدا کردند این جزایر در اختیار امپراتوری انگلیس قرار گرفت و نزدیک به صد سال جزئی از مستعمرات انگلیس محسوب میشد. در دهه 70 بود که انگلیس به این نتیجه رسید که باید از منطقه خارج شود در نتیجه باید تکلیف جزایر سهگانه و بحرین که مناطق مورد اختلاف بود روشن میشد. انگلستان که این سرزمینها را از روی قراردادهایی اشغال کرده بود از لحاظ قانونی این اختیار را نداشت که این سرزمینها را به کسانی که طرف پیمان بودند تحویل دهد. وقتی انگلیسیها میخواستند از منطقه خارج شوند هنوز کشوری به نام امارات وجود نداشت، تنها چند شیخنشین پراکنده در کناره جنوبی خلیجفارس مستقر بودند درنتیجه تنها طرف مذاکره انگلیسیها دولت ایران بود. ایران و انگلستان توافق کردند که بحرین به نحوی از ایران جدا شود و در مقابل جزایر سهگانه در اختیار ایران قرار بگیرند. البته این قرارها کتبی نبودند. در رابطه با بحرین توافق کردند که رفراندوم برگزار شود تا ببینند اکثریت جمعیت بحرین میخواهند کشور مستقلی تشکیل دهند یا همچنان جزئی از ایران باقی بمانند؟ در رابطه با جزایر سهگانه توافق روشنی صورت نگرفت و ظاهراً انگلیسیها توافق کردند که ایران میتواند این مناطق را تحت حاکمیت خود درآورد. در نتیجه ایران با اعزام نیرو به آن سه جزیره آنها را به تصرف خود درآورد اما چون در آنجا رفراندومی برگزار نشد در نتیجه امارات ادعای خود را همچنان دنبال میکند.
اما در رابطه با مواضع اخیر چین و روسیه علیه ایران باید گفت از زمانی که کشورها تشکیل شدند و مرزها به وجود آمدند، مفهوم منافع یا سودهای ملی هم پدید آمد. البته پیش از تشکیل کشورها نیز تضاد و تعارض بین گروهها بر سر منافع گروهی وجود داشت اما بعد از آنکه کشورها تشکیل شد این تعارض منافع به سطح کشورها ارتقا پیدا کرد. بدینسان مفهوم منافع ملی به مهمترین هدف هر کشوری تبدیل شد به شکلی که سیاست هر کشوری با توجه به منافع ملی تنظیم و اجرا میشود. بنابراین وقتی از روابط میان چند کشور صحبت میشود در ابتدا باید به این موضوع اشاره شود که منافع ملی آن کشورها چگونه تعریف میشود؟ چه روشی برای رسیدن به منافع در پیش میگیرد؟ و چگونه این روشها بر رفتار کشورها اثر میگذارد؟
منافع ملی در گام نخست بیشتر سویه سرزمینی و امنیتی داشت ولی گامبهگام منافع اقتصادی اهمیت بیشتری پیدا کرد و عنصر بسیار مهم در تعیین روابط میان کشورها شد، چراکه توسعه اقتصادی هدف بنیادین سیاستگذاری کشورها شد. در نتیجه کشورها در تعیین روابط خود با یکدیگر منافع اقتصادی را پیش از همه در نظر میگیرند. منافع اقتصادی کشورها هم در اغلب موارد در تعارض با یکدیگر قرار میگیرند. موضعگیریهای روسیه و چین هم از این واقعیت کلی روابط بینالملل ریشه میگیرد و قاعده گزینش بخردانه وارد میدان میشود. یعنی چین و روسیه سود حاصل از روابط با ایران و امارات را با هم مقایسه میکنند و تصمیم میگیرند. البته باید در نظر داشت سود اقتصادی تنها عامل تعیینکننده نیست ولی در بسیاری از موارد مهمترین عامل است.
کشورهای حاشیه خلیجفارس با روسیه مرز مشترکی ندارند اما منابعی دارند که مورد نیاز روسیه است. یادمان نرود که روسیه همواره در طول تاریخ تلاش داشته به آبهای گرم خلیجفارس دسترسی داشته باشد. روسیه هم مانند هر کشور دیگری به دنبال منافع خودش است. روسیه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منزوی شده است، بسیاری از کشورهایی که بلوک شرق را همراه با روسیه تشکیل میدادند همه کشورهای مستقلی شدند؛ بسیاری از آنها عضو اتحادیه اروپا شدند یا سیاست مستقلی در پیش گرفتند، البته همکاریهایی هم با روسیه دارند. در حال حاضر روسیه در تلاش است که برای تامین امنیت خود سه منطقه را بهعنوان خاکریز میان خود و کشورهای رقیب درآورد. این خاکریزها عبارتاند از خاکریز بسیار نزدیک (اوکراین)، خاکریز میانی (کشورهای قبلی پیمان ورشو و اروپای شرقی) و خاکریز دور (ایران، افغانستان و کشورهای حاشیه خلیجفارس). چون بین ایران و کشورهای حاشیه خلیجفارس اختلاف مذهبی و تاریخی و همچنین اختلاف سرزمینی و منابع وجود دارد، روسیه باید انتخاب کند که با کدام دوست نزدیک باشد، با کدام به ظاهر دوست باشد. روسها به این نتیجه رسیدند که گزینه کشورهای آن طرف خلیجفارس را اختیار کنند و چون آن کشورها منافع بیشتری برای روسیه در مقایسه با ایران دارند، از این رو به نفع کشورهای حاشیه خلیجفارس موضعگیری میکند. اگر این بیانیه را در این چهارچوب بگذاریم خیلی معنادارتر میشود. روسیه به این نتیجه رسیده است که منافعی که از کشورهای خلیجفارس میگیرد به مراتب بیشتر از ایران است. درست است که ایران به عنوان کشور هممرز با روسیه اهمیت استراتژیک بسیار زیادی برای آن کشور دارد ولی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همه درهای روابط معنادار با کشورهای رقیب روسیه را به روی خود بسته و برای نجات از تنگناهای خودساخته سخت به دامن روسیه چسبیده است، بنابراین راه گریزی ندارد و روسیه میتواند نارضایی دولت ایران را نادیده بگیرد.
سرگردانی در سیاست بینالملل
طرفداران سیاست نگاه به شرق معتقدند گرایش ایران به شرق و اتحاد با کشورهای قدرتمند آسیایی میتواند منافع ملی ایران را تامین و مساله فقدان متحد استراتژیک برای ایران را حل کند. از نظر آنها مهمترین بازدارندههای اقتصادی در برابر تهدیدات آمریکا، تقویت تعامل با کشورهای تاثیرگذار بر تحولات جهان، به ویژه کشورهای بلوک شرق است. در این خصوص اغلب به چین و روسیه اشاره میشود، هر چند کشورهای مزبور به لحاظ هزینههای بالای همکاری استراتژیک با ایران، رغبت چندانی به همکاری در این زمینه ندارند. در واقع آنها تعامل استراتژیک با غرب و همبستگی اقتصادی با کشورهای منطقه را دنبال میکنند. بر این اساس، چین و روسیه در عرصه بینالمللی الگوهای جدیدی از گرایشهای موازنهگرایی را ارائه میکنند.
در بسیاری از موارد چین و روسیه در قطعنامههای مختلف با غربیها همراهی کردند. روسیه و چین بهرغم اختلافات جدی با آمریکا، به هیچ وجه خواهان ورود به عرصه درگیری و تنش با آمریکا نیستند. با توجه به حجم روابط و منافعی که روسیه و چین در طول این سالها با آمریکا داشتند، همکاری با آمریکا را بر همکاری با ایران ترجیح دادهاند. در واقع کشورهایی مثل روسیه و چین همکاری با ایران و سایر کشورها را از زاویه منافع ملی خود دنبال میکنند. آنها پایبندی خاصی به تفاهم یا تقابل ندارند بلکه بررسی میکنند که منافعشان از چه طریق بهتر تامین میشود. سیاست خارجی چین و روسیه مبتنی بر عملگرایی است. بنابراین حمایت روسیه و چین از ایران تا زمانی ادامه پیدا میکند که منافع ملی آنها تامین شود.
در این رابطه قاسم افتخاری معتقد است مساله اساسی برای چینیها آمریکاست و برای روسها اتحادیه اروپا و ناتو است. بنابراین در مسائل استراتژیک چینیها بیشتر به آمریکا میاندیشند که چگونه میتوانند جلوی آمریکا را بگیرند یا در برابر آمریکا قرار بگیرند و روسها برعکس، هدفشان این است که چه سیاستی در قبال ناتو و اتحادیه اروپا در پیش بگیرند. در رابطه با موقعیت ایران مثلثی را در نظر بگیرید که در گوشه بالایی آن آمریکا قرار دارد و دو گوشه دیگر یکی چین است و دیگری روسیه و ایران داخل این مثلث قرار دارد. به عبارتی ایران سرگردان است و نمیداند به کدام گروه گرایش پیدا کند. در واقع آسانترین راه برای کشورهایی مانند ایران، ترکیه و مصر گرایش به قطب غرب است که هم ارتباط تاریخی دارند و هم امکانات زیادی برای کمک به پیشرفت این کشورها دارند و در مقابل آنها هم نیازمند مواد خام و انرژی این کشورها هستند. در نتیجه ایران که بهطور طبیعی مانند بسیاری از کشورها در طول تاریخ گرایش به غرب دارد نه به شرق اما رفتهرفته جمهوری اسلامی ایران پلهای ارتباط با غرب را خراب کرد. ایران برای چین جاذبه اقتصادی در مقایسه با کشورهای جنوب خلیجفارس ندارد و اهمیت استراتژیک خود را برای روسیه هم از دست داده است، در نتیجه درون آن مثلث انزوا سرگردان است. کوتاه سخن آنکه ایران در شرایط حاضر یک کشور سرگردان در سیاست بینالملل است یعنی آنچه داشته را از دست داده و آنچه میخواست به دست بیاورد را به دست نیاورده است.
بحرانهای روزافزون
با توجه به اوضاع اقتصادی و تورم مزمنی که گریبانگیر کشور است و همچنین با توجه به مواضع اخیر روسیه و چین علیه ایران بسیاری از تحلیلگران بر این باور هستند که ایران باید در اسرع وقت روابط با غرب به رهبری آمریکا را از سر بگیرد و برجام را احیا کند در این رابطه قاسم افتخاری معتقد است که برجام لازم است اما کافی نیست. بگذارید بحث را اینگونه آغاز کنم که دولتها دو وظیفه اصلی دارند که عبارتاند از اجرای سیاست داخلی و سیاست خارجی. دولت در سیاست داخلی یا در پی جامعه باز است یا جامعه بسته. در جامعه باز دولت پاسخگو بوده و دارای سازوکارهای سیاسی شفاف و قابل انعطاف است و در واقع مردم آزاد هستند که طبق برنامه خودشان تصمیم بگیرند و با مردم در همه جای دنیا ارتباط برقرار کنند و به دادوستد بپردازند. اما در جامعه بسته چنین چیزی وجود ندارد و همه چیز طبق دستور از بالا جلو میرود و رفتار و روابط انسانها با یکدیگر محدود به اجازه دولت میشود. به این ترتیب همانطور که با اعمال سیاستهای داخلی، جامعهها به دو گروه باز و بسته تقسیم میشود سیاستهای خارجی هم به دو گروه همکاریگرا و ستیزهجو تقسیم میشوند. دولت جامعه باز در سیاست خارجی هم به دنبال همکاری با جهان است و رفتارش در جامعه جهانی در چهارچوب قوانین و هنجارهای بینالمللی صورت میگیرد. ولی دولت جامعه بسته به دنبال روابط ستیزهجو در جهان است. البته از ترکیب جوامع باز و بسته و سیاستهای خارجی همکاریگرا یا ستیزهجو سیاستهای چهارگونهای به وجود میآیند که اینجا نمیتوان توضیح داد. در جامعه باز معمولاً دولتهای همکاریگرا بر سر کارند و جهان بهصورت نمایشگاهی جلوهگر میشود که در آن هر کشوری غرفهای دارد و کالاهای مادی و معنوی خود را به نمایش میگذارد و تمام مردم جهان هم بازدیدکنندگان این غرفهها هستند و در آنجا دادوستد در بازاری به گستردگی جهان صورت میگیرد و در نتیجه هر خریداری میتواند خواسته مورد پسند خود را با قیمت مناسب به دست آورد و کالای خود را هم به قیمت بهتر بفروشد. از اینرو دادوستد میتواند همواره سودآور باشد و به انباشت سرمایه راه ببرد. اما در جامعه بسته بازار همان بازار محدود داخلی است و سود و زیان در دست افراد همان جامعه دستبهدست میشود و چیزی به ثروت آن جامعه اضافه نمیکند. برای همین است که جامعههای باز پیشرفت میکنند ولی جامعههای بسته عقب میمانند. این واقعیت این پرسش را مطرح میکند که پس چرا برخی دولتها جامعه بسته را به جامعه باز ترجیح میدهند و چگونه آن را توجیه میکنند؟ چنین سیاستی تنها میتواند دو علت داشته باشد: آسانتر بودن قبضه قدرت در یک جامعه بسته و دوری از وابستگی به دیگران که تنها از راه خودکفایی امکانپذیر است. تلاش در راستای خودکفایی است که علت اصلی عقبماندگی و وابستگی است. چراکه مردم در یک جامعه بسته نمیتوانند از امکانات بازار جهانی استفاده کنند. شاید در گذشته چنین جامعهای وجود داشته اما این در زمانی بوده که کشورها خودکفا بودند. در گذشته کشورها خودشان نیازهای خودشان را برطرف میکردند و نیازی به تجارت و دادوستد با دیگران نداشتند. اما در حال حاضر جهان چنان درهمتنیده شده است که دیگر هیچ کشوری نمیتواند با امکانات داخلی خودش زندگی کند، حالا چه این کشور بزرگ باشد چه کوچک، چه فقیر باشد چه ثروتمند. بنابراین مشکل ایران این است که به دنبال خودکفایی است، در واقع سیاستی را در پیش گرفته است که عملاً جواب نمیدهد. زمامداران ایران خودکفایی را مترادف با استقلال میدانند، از نظر آنها اگر شما به دیگران نیاز داشته باشید دیگر مستقل نیستید؛ زمانی میتوانید ادعای استقلال کنید که خودکفا باشید و نیازی به دیگران نداشته باشید. اما این خودکفایی، با زندگی فعلی جهانی در تعارض است. برجام به تنهایی نمیتواند تاثیری در اقتصاد ایران داشته باشد. اگر همین فردا هم برجام احیا شود ممکن است چندماهی اوضاع بهبود پیدا کند و قیمت دلار کاهش پیدا کند اما این یک روند کوتاهمدت خواهد بود. به گمان من مساله فقط با احیای برجام حل نمیشود، این بحران و بحرانهای روزافزون جامعه ایران باید بهطور بنیادی حل شود. کشوری که به دنبال خودکفایی است نمیتواند درهایش را به روی سرمایه خارجی باز کند، اگر هم باز کند سرمایهدار تمایلی به ورود به ایران ندارد. ایران کشوری خطرناک برای سرمایهگذاری تلقی میشود، به همین خاطر هم سرمایهگذاران تمایلی به این کار ندارند. در واقع ایران کشوری جذاب برای سرمایهگذاری نیست؛ کشوری است که هم سرمایهدار خارجی و هم سرمایهدار داخلی را فراری میدهد. پس این مشکلات با احیای برجام حل نمیشوند چراکه مشکلات ایران ساختاری هستند که به فقر جامعه راه بردهاند، فقر هم ناگزیر به وابستگی میانجامد و بنیاد سیاست وابستگیگریز را ویران میکند. شاهد این ادعا خود جمهوری اسلامی ایران است. شاید شمار زیادی از سیاستمداران و اندیشمندان ایرانی هنوز به این واقعیت تلخ و در عین حال شگفتانگیز پی نبردهاند. متاسفانه سیاستی که در پیش گرفته شده است نه با فضای داخلی جامعه سازگاری دارد، نه با دنیای امروزی. تا زمانی که سیاست انزواطلبی ادامه پیدا کند شرایط به همین منوال است. مساله برجام به همین سیاست قهر از جهان برمیگردد.
علاوه بر این، به نظر نمیرسد موضوع هستهای به این راحتیها هم قابل حل باشد. در واقع این موضوع به قدری پیچیده شده که حل آن به این آسانی اتفاق نخواهد افتاد. در ابتدا تنها هدف طرف غربی (اروپا و آمریکا)، جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی ایران به جنگافزار هستهای بود. آنها بر این باور بودند که نظام سیاسی ایران قابل اطمینان نیست و این واقعیت را هم در رفتار خود نشان دادهاند؛ به خاطر همین نگرانی بود که میخواستند ایران را مهار کنند؛ در واقع برجام راهی بود برای رفع این نگرانی و فراتر از آن وادار کردن ایران به رعایت قوانین و هنجارهای روابط بینالملل. اما پس از عملی شدن برجام هیچ تغییری در رفتار بینالمللی جمهوری اسلامی ایران ندیدند که به خروج ترامپ از برجام راه ببرد. از آن زمان تاکنون این مساله تبدیل به یک معما شده است و کسی نمیداند که چگونه باید این معما را حل کند. شاید تا حدود دو سال پیش احتمال احیای برجام وجود داشت و دو طرف امید داشتند که برجام احیا شود. اما تصویب قانون حفاظت از منافع ایران در مجلس همه تلاشهای صورتگرفته را نقش بر آب کرد و با حمله روسیه به اوکراین مساله پیچیدهتر از گذشته شد. جنگ اوکراین بار دیگر کشورهای شرق و غرب را رودرروی هم قرار داد یعنی آن مشکلی که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یا بلوک شرق از بین رفته بود، دوباره مطرح شد. اما ماجرا زمانی پیچیدهتر شد که شائبه دخالت ایران در این ماجرا هم مطرح شد. در شرایط فعلی مساله ایران دیگر برجام نیست بلکه فراتر از این حرفهاست.
راهکار
قاسم افتخاری در رابطه با راهکار برونرفت از وضعیت موجود معتقد است که راهکار وجود دارد اما گوش شنوایی نیست. در مدت اندکی میتوان کل مساله را حل کرد. چین را در نظر بگیرید، در حدود 40 سال پیش چین کشور عقبماندهای بود و وضع ایران از چین بهتر بود اما چین راه دیگری را انتخاب کرد. درواقع چین به جای اینکه دادوستد را به افراد جامعهاش محدود کند آن را در سطح جهانی گسترش داد؛ به عبارتی جهان برای چین تبدیل به یک میدان دادوستد شد. هر چقدر میدان دادوستد بزرگ شده باشد کالاهای بیشتری در اختیار آن کشور قرار میگیرد و آن کشور میتواند از این تنوع استفاده کرده و کالای مورد نیاز خودش را پیدا کند. اما اگر میدان دادوستد کوچک باشد حق انتخاب کمتر میشود، برای مثال وقتی که چند مغازه کفشفروشی کفش یکسانی میفروشند شما مجبور هستید از یکی از این مغازهها همان کفش را بخرید؛ یعنی کالایی را خواهید خرید که مورد انتخاب شما نبوده است. به همین صنعت خودرو نگاه کنید، قیمت پراید در ایران به اندازه قیمت بنز در یک کشور خارجی است. چرا این اتفاق افتاده است؟ چون درها بسته است و دادوستدی صورت نمیگیرد. سه یا چهار سازنده خودرو هستند که آنها تصمیم میگیرند و خریدار حق انتخاب ندارد. همین امر باعث میشود رفتهرفته فقیرتر شویم. بنابراین بازار دادوستد هرچه گستردهتر شود این به سود خریدار است که میتواند کالای بهتری پیدا کند. این همان سازوکاری است که کشورها با آن پیشرفت میکنند. چینیها با زرنگی این سیاست را پیش گرفتند و در زمان کوتاهی به اندازه چندین نسل جامعه را عوض کردند. مشکل این است که جامعه ایران بسته و سیاست خارجیاش خصمانه است و این دو دست به دست هم داده و این مشکلات را به وجود آورده است. همه هم راهحل را میدانند ما هم میتوانیم همان کاری را انجام دهیم که چین انجام داده است. همانطور که میدانید چین یک کشور کمونیستی است که از لحاظ اصولی و ایدئولوژیک مخالف سرمایهداری است اما با وجود این چین درهایش را به سوی اقتصاد آزاد باز کرد. ایران هم میتواند چنین کند، در حال حاضر ایران تنها کشوری است که سرمایهگذاران خارجی شدیداً علاقهمند هستند در صورت فراهم آمدن شرایط مساعد در ایران سرمایهگذاری کنند ولی سیاستمداران ایرانی خودکفایی را مترادف با استقلال میدانند، و از نظر آنها استقلال بالاترین ارزش را دارد. زمانی میتوانید ادعای استقلال کنید که خودکفا باشید؛ تلاش در راستای خودکفایی یا بومیسازی همه چیز از علم و هنر گرفته تا وسایل ارتباط جمعی؛ مثلاً یک تئوری توسعه اقتصادی بومی هم ارائه دهند تا وابسته به دیگران نباشند. نقطه طنز ماجرا این است که در میان 200 کشوری که در نظام بینالملل حضور دارند هیچ کشوری به اندازه ایران به آمریکا وابسته نیست. شما هر روز صبح که از خواب بیدار میشوید قیمت دلار را چک میکنید و مطالبی را که یک سخنگوی آمریکایی گفته در نظر میگیرید و برنامه زندگی روزمره خود را بر پایه آن تنظیم میکنید. به این ترتیب فرار از وابستگی به فقر روزافزون و وابستگی عمیق راه برده است. راه چاره در دگرگونی این اندیشه است، چون اصلاح اندیشه است که به بهسازی زندگی میانجامد.
در جهان امروزی استقلال از راه وابستگی متقابل به دست میآید چرا که در جریان دادوستد با دیگران همان اندازه که به دیگران وابسته میشوید، آنها را به خود وابسته میکنید. این وابستگی دیگران به شماست که به عنوان یک بازدارنده موثر عمل میکند و دیگران را از زورگویی به شما بازمیدارد چرا که در آن صورت منافعی را از دست خواهد داد که در دادوستد با شما به دست میآورد. عربستان سعودی را در نظر بگیرید. بخشی از جهان به خاطر نیاز به نفت وابسته به آن کشورند، آن کشور هم به خاطر نیاز به کالاهای دیگران وابسته به آنهاست. به این ترتیب در روند دادوستد وابستگی دوطرفه به وجود میآید. در نتیجه هر دو طرف با یکدیگر چنان رفتار میکنند که مورد نیاز خود به دیگری را به خطر نیندازند یا به سخن دیگر کاری علیه منافع خود انجام ندهند. به این ترتیب استقلال هر دو طرف تامین میشود و محترم شمرده میشود. شاید شگفتانگیز به نظر آید اگر بگوییم برای مستقل بودن و مستقل ماندن باید وابسته بود. این تنها یکی از گواهان کارکرد قانون دیالکتیک در جامعه و کنش انسانی است. از اینرو است که گفتهاند کشورها دوست یا دشمن دائمی ندارند، تنها منافع ملی است که راهنمای موضعگیری آنهاست.