|
کد‌خبر: 294104

کارگر ارزان ایرانی | کارگر ارزان ایرانی ‌در استانبول

روزگار کارگر ارزان ایرانی ‌در استانبول

به محض اینکه با اولین کارگر ایرانی این کارگاه‌ها همکلام شوید، روی همین شرایط سخت و بیگاری عجیب و غریب دست می‌گذارد. روی این موضوع که کارشان از هشت صبح تا ۷ عصر طول می‌کشد و در آن یک ساعت وقت ناهار و دو ۱۵ دقیقه وقت چایی دارند. مثلا لیدا یکی از همین کارگرهاست.

یک زن و شوهر میانسال که تازه کامیونشان را در تصادف از دست داده‌ و از نظر مالی به زیر صفر رسیده بودند. یک پسر فوق لیسانسه که از درآمدش در تبریز راضی نبوده. یک زن و شوهر جوان که تازه وام مسکن گرفته‌اند و درآمدشان کفاف اقساط را نمی‌داد و یک زن 28 ساله بیت‌کوین‌باز که هک می‌شود و ثروتش به فنا می‌رود. همگی آنها یک روز از هواپیمایی که به مقصد استانبول سفر می‌کرد پیاده شدند و حالا یک‌جا در یک کارگاه کفشی در محله باجیلار این شهر به هم گره خورده بودند.

هر کدام از آنها 11 ساعت در روز یا نخ می‌چیند، یا چسب می‌زند، یا بار می‌برد و بسته‌بندی می‌کند. امروز و فردا و شاید دو سه روز دیگر در این کارگاه مشغول هستند ولی به یک ماه نرسیده منتقل می‌شوند به یک کارگاه دیگر. حالا می‌خواهد کارگاه خیاطی باشد، ظرفشویی و جوشکاری باشد یا متصدی آسانسور و دستگاه شهربازی. شرایط همه‌شان یکی است. چه شرایطی؟

روزی 12 ساعت پیچ و مهره سفت کردن
به محض اینکه با اولین کارگر ایرانی این کارگاه‌ها همکلام شوید، روی همین شرایط سخت و بیگاری عجیب و غریب دست می‌گذارد. روی این موضوع که کارشان از هشت صبح تا 7 عصر طول می‌کشد و در آن یک ساعت وقت ناهار و دو 15 دقیقه وقت چایی دارند. مثلا لیدا یکی از همین کارگرهاست.

حالا کارگر است اما قبلا با بیت‌کوین درآمد ارزی داشته، تحصیلات بالایی دارد و پوزیشن‌های شغلی خوبی در ایران داشته و به خاطر یک اشتباه ساده همه دارایی‌اش از بین رفته. اول در خیاطی‌ها کار می‌کرد، بعد در کارگاه لوازم خانگی و بعد لامپ سازی و مدتی هم کارگاه کفش.«باور کنید یا نکنید من همه تحقیرها را اینجا دیده‌ام. یک شب وقتی از کارخانه لوازم خانگی زدم بیرون تا جان داشتم گریه کردم. چون کارفرما ما را حمال یا برده می‌بیند.

اگر من ترک بودم از توهین‌ها و اخلاقش فیلم می‌گرفتم ولی من ایرانی یا کارگر افغانستانی و سوری دستش به هیچ جا بند نیست.» کارش در آن کارخانه چه بود؟ اینکه در یک خط تولیدی روزی 600 پیچ را داخل مهره سفت کند و بدهد به نفر بعد. وقتی با این سوال مواجه می‌شود که این همه بدبختی ارزشش را دارد سریع در ذهنش دو دو تا چهارتا می‌کند که «لیر توی ایران دو و 500 تومن ضربدر 300 و بعد 26 روز کاری در ماه میشه ماهی مثلا 19 میلیون تومن. خب معلومه می‌ارزه.»

شغل عجیب دلال‌های ایرانی در شهرک‌های صنعتی استانبول
همه ایرانی‌هایی که این روزها به عنوان کارگر ارزان برای ترک‌ها کار می‌کنند با معرفی یک دلال هموطن کار خود را پیدا کرده‌اند. اگر در ایران باشند 100 دلار یا دو هزار لیر به دلال داده‌اند تا کار پیدا کنند و اگر در ترکیه باشند 500 لیر. یکی از دلال‌ها مثل یک صدای ضبط شده پشت تماس تلفنی می‌گوید:« یک جوری بیا که بین 12 تا 5 بعدازظهر برسی استانبول.

ما ترانسفر فرودگاهی می‌فرستیم تا بیاید دنبالت. وقتی رسیدی 100 دلار می‌دهی و در ازایش دو پوزیشن شغلی به تو پیشنهاد می‌کنیم. هر کدام را قبول کردی تو را به پانسیون می‌بریم که آنجا مستقر شوی. اینجا کارها روزمزد است اما هفتگی دستمزدت را می‌گیری. روزهای دوشنبه دستمزدها را من از کارفرما می‌گیرم و تحویلت می‌دهم. اگر با کار مشکل داشتی یا از کارفرما ناراضی بودی کارت را عوض می‌کنیم.» او هیچ توضیحی درباره سختی کار، ساعت کار و شرایط دشواری که کارگران قرار است آنجا در دخمه‌های نمور محله باجیلار، محمود بی یا گونشلی تحمل کنند حرفی نمی‌زند.

در محدوده محله‌های صنعتی ترکیه کارگر ورود و خروج زیادی دارد. دلال‌ها همیشه با خبر هستند که کدام کارگاه چه زمانی نیرو می‌خواهد. از آن طرف کارفرماها هم می‌دانند که نیروی کار ایرانی بیمه نمی‌خواهد، به جای دو روز، یک روز تعطیل است و بدون اینکه تعهدی داشته باشد می‌تواند دو هفته بعد او را اخراج کند. یکی از این دلال‌های قدرتمند استانبول امین نام دارد.

خودش که هیچ، شاگرد و زیردستانش هر کدام کانال‌های مختلف تلگرامی برای کاریابی اداره می‌کنند که روزی صدها آگهی در آن می‌آید و پر می‌شود. بعد هم با آوردن هر یک کارگر هزار لیر از آقا امین می‌گیرند. آنها در ترکیه پانسیون هم اداره می‌کنند تا به کارگران اجاره دهند. پانسیون که نه ولی یک ساختمان با 20 واحد که به شکل اتاق اتاق ماهی هزار تا دو هزار لیر اجاره داده شده است.

داستان همه آنهایی که در کارگاه‌ها کار می‌کنند شبیه هم نیست. دو خواهر به نام‌های صبا و سیما در ایران آنلاین شاپ داشتند. درآمدش خیلی نبود اما با تعریف و تمجید عمویی که کانادا زندگی می‌کرد قرار بود واحد بازرگانی کارخانه شکلات او را در استانبول راه بیاندازند. به همه گفته بودند قرار است کارشان سکه شود و باقی تعاریف. روز موعود ولی آنها غریبانه در فرودگاه آتاتورک منتظر نشستن پرواز کانادا نشسته بودند که متوجه می‌شوند در آن پرواز خبری از عمو نیست و اصلا از این کار منصرف شده است.

آنها ولی دیگر برنمی‌گردند و کارگر یکی از همین کارخانه‌ها می‌شوند. دستمزدشان هم‌اندازه حمید است. همان پسر تهرانی که بعد از شناسایی از سوی پلیس مخفیانه از کشور خارج شده و با کار کردن در کارگاه کفش روزی 350 لیر درآمد دارد. کارگاه به قول آنها یک جهنم واقعی است و کارفرما خود شمر ذی‌الجوشن. صبح‌ها بینشان راه می‌رود تا مبادا یکی با دیگری حرف بزند، زانوهایش را برای یک استراحت خم کنند یا دست از کار بکشند. این دیسیپلین سفت و سخت برای کارگران را نه یک نفر، نه دو نفر بلکه 8 کارگر ایرانی که برای این گزارش با آنها مصاحبه شده تایید می‌کنند.

کار خانوادگی با کارگران زیر 18 سال
گروه بعدی یک خانواده چهار نفره هستند. همان خانواده‌ای که کامیونشان در تصادف له شده بود. دختر اول 17 سال دارد و بعدی کمی کوچکتر است. هر چهار نفر وقتی به استانبول می‌رسند دنبال کار می‌گردند و در نهایت همه خانواده در کارگاهی مشغول به کار می‌شوند که یک اتاق هم برای زندگی به آنها می‌دهد.

کارگاه کیف بوی مواد شیمیایی می‌دهد و کار کردن در آن از عهده والدین بر نمی‌آید. خلاصه‌اش این است که 4 نفری با هم روزی هزارلیر می‌گیرند که حدودا ماهی 10 هزار لیر آن صرف اجاره یک قوطی تاریک به اسم خانه می‌شود. با این حال می‌گویند دستمزدشان اینجا از دستمزد کارگر در ایران بالاتر است و می‌توانند با این پول در ایران خانه بخرند و سرمایه جمع کنند.

اول قرار نبود اینطور شود. قرار نبود وقتی که آقا و خانم سین با تعریف و تمجید برادر شوهر به استانبول رسیدند با آب و برق قطع شده آپارتمان روبه‌رو شوند. «اینجا شبیه بهشته. پول ریخته روی زمین باید با بیل جمع کنی. مردم اینجا همه پرده می‌خواهند و بازار می‌چسبد برای صادرات.» قرار بود همان پرده فروشی که شمال داشتند، در یکی از محلات استانبول باز کنند اما آمده و نیامده با قبض‌های اخطار خرابه برادر شوهر روبه‌رو شده بودند که تمام یک‌سال گذشته تعریف و تمجید درآمدش را می‌کرد.

با فریب برادر پل‌های برگشت را هم خراب کرده بودند. مسکن مهری که ماهی 9 میلیون تومان قسط می‌دادند دست مستاجر بود و مغازه‌ای دیگر در وطن انتظارشان را نمی‌کشید. این شد که قبض‌های خانه برادر را صاف و با همدیگر زندگی را شروع کردند. مرد ترکی یاد می‌گیرد و پرده فروشی باز می‌کند زن هم به یک کارگاه خیاطی می‌رود.

اول چرخ کار می‌شود، بعد نخ چینی می‌کند، یک دوره چسب زنی می‌گذراند و مدتی هم با سشوار حرارتی در همین کارگاه‌های خیاطی مشغول به کار می‌شود. درآمد چرخ کاری از همه کارها بیشتر است. آنها افراد خوشبختی هستند که اجازه نشستن دارند و آخر روز مزدشان 450 تا 500 لیر حساب می‌شود. اما اتوکاری و نخ چینی و بسته‌بندی باید ایستاده انجام شوند. با این درآمد کارگری و مغازه هم اجاره خانه استانبول را می‌دهند و هم قسط مسکن مهرشان را.

بهترین مشاغل را زنان ناخن کار و مژه کار دارند که حقوقشان دیگر کمتر از 10هزار لیر ماهانه نیست. محیطش هم خوب و امن است ولی جز آنها گروهی دیگر از ایرانیان کارگر همان افرادی هستند که قبلا با سود پولشان در بانک‌های ایران زندگی استانداردی داشتند اما تورم نگذاشت این مزه خوب تا همیشه زیر زبانشان بماند. پولی که از ایران می‌رسید دیگر جوابگوی زندگی آنها نبود و اینطور شد که پای آنها هم به کارگاه یا به پانسیون‌ها باز شد. پانسیون‌هایی که به جز دوش، سرویس بهداشتی، یک تخت و البته لباسشویی چیز دیگری ندارند.

کمال می‌گوید که در پانسیون آنها با دو اتاق 22 نفر زندگی می‌کنند. یعنی در هر اتاق 11 نفر. برای همین تختخواب‌ها ماهی دو هزار لیر می‌دهند. او در کار باربری کفش است و قبلا هم چند باری کارگاه خیاطی کار کرده. کارهای سخت روزی 500 لیر درآمد دارد ولی میانگین 400 لیر را درمی‌آورد.

این پسر 28 ساله مدتی در کار بسته‌بندی لباس‌های دوخته شده بوده و تایید می‌کند که در کار آنها یک لحظه نشستن معنی ندارد. بعد از آن در کار با دستگاه قالب زنی یا دستگاه چاپ رنگ کفش می‌شد روی صندلی بنشیند. در ایران لیسانس عمران گرفته و مدیرپروژه ساختمان در حال ساختی بوده. اما اینجا به خاطر آشنا نبودن با زبان ترکی سراغ مشاغل کارگری آمده که البته هیچ‌کدام باعث نشده از انتخابش منصرف شود.

 

source: هفت صبح