حکایت | حکایت پند آموز | حکایت های شیرین
حکایت های خواندنی از ملانصرالدین که شاید نشیدهاید
ملانصر الدین محمد بن عبدالملک شیرزاده، معروف به ملانصرالدین یوسف زاین الدین، فرمانروای سلجوقی دورهٔ خوارزمشاهی بود که در سالهای ۵۹۲ تا ۶۱۷ هجری قمری (1196 تا 1220 میلادی) حکومت میکرده است
ملانصر الدین محمد بن عبدالملک شیرزاده، معروف به ملانصرالدین یوسف زاین الدین، فرمانروای سلجوقی دورهٔ خوارزمشاهی بود که در سالهای ۵۹۲ تا ۶۱۷ هجری قمری (1196 تا 1220 میلادی) حکومت میکرده است. وی در جنگهای متعددی با مغولها و خوارزمشاهیان دیگر درگیر بوده و دستاوردهای مهمی در حوزهٔ نظامی، سیاسی و اقتصادی داشته است.
داستان ملانصرالدین : ماه بهتر است
روزی شخصی از ملا پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟
ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست!
ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است
داستان ملانصرالدین : خویشاوند الاغ
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!
داستان ملانصرالدین : دم خروس
یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,
ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید