دنیای لوطیها
برای ورود به دنیای لوطیها چه کارهایی باید انجام داد؟! | قوانین عجیب لوطیگری
سر گذرها بساط خروس جنگیشان به راه بود. کوچک و بزرگ جمع میشدند تا ببینند امروز خروس فلان داش مشدی ظفر مییابد یا خروس جنگی بهمان چغاله مشدی بیشتر زخم میزند تا صاحبش اسم و رسمی در محله در کند. کفترباز هم بودند؛ آن هم از نوع تیرش.
وقتی کفتر سفید پاپرشان در هوا چند معلق میزد، بچههای محله برای این نمایش کف و سوت میزدند. لوطی جماعت را تهرانیها با همین نشانهها میشناختند.
جماعتی عمدتاً کمسواد با ظاهری متفاوت که گاهی؛ مثل پاسبان، خانههای محله را میپاییدند که نکند گذر دزد به محلهشان بیفتد و گاهی هم چنان جنگ و دعوایی راه میانداختند که آزارش به صغیر و کبیر میرسید.
با وجود این، ورود به جرگه لوطیها آسان نبود؛ مرامنامه نانوشتهای داشت و آزمونهای مردافکنی که خیلیها از عهده انجام آن برنمیآمدند. در گفتوگو با «علیرضا زمانی» تهرانشناس به منشور اخلاقی لوطیها و آزمونهای عجیب و غریب ورود به دنیای لوطیگری در تهران قدیم پرداختهایم.
برگی از منشور اخلاقی لوطیگری
جماعت لوطی را تهرانیها هم با مرام و جوانمردی و تعصبشان به محله میشناختند و هم نامشان یادآور گردنکلفتی، زورگویی و اخاذی بود. با وجود این، لوطیگری برای خود مرام و مسلکی داشت؛
حتی منشور اخلاقی نانوشتهای داشت که اگر میخواستی تمام داش مشدیهای تهران نامت را با حسرت ببرند، باید مو به مو به آن عمل میکردی. زمانی میگوید: «ورود به گروه لوطیهای محله کار آسانی نبود. آنها کسی را به جمع خود راه نمیدادند، مگر اینکه قوانین نانوشته لوطیگری را رعایت میکرد. منشور اخلاقی نانوشتهای هم داشتند.
اگر کسی میخواست لوطی شود باید از دسترنج خود نان میخورد، به بزرگترها احترام میگذاشت، از محرومان دستگیری میکرد، به محله و شهرش تعصب داشت و به مادیات بیاعتنا بود.»
زمانی ادامه میدهد: «کسی که وارد حلقه جماعت لوطی میشد، نباید در مقابل بیغیرتها یا به قول خودشان پنطیها یا نالوطیها سر تعظیم فرود میآورد. نباید به خاطر مال دنیا پیش این و آن دست دراز میکرد و اگر رفیق به دردسر میافتاد باید از جان و مال مایه میگذاشت.»
مهدی گاوکش یکی از نخستین لوطیهای تهران است که نامش در منابع مکتوب آمده. او از لوطیان معروف محله سرپولک در زمان ناصرالدین شاه بود که مورد غضب عینالدوله قرار گرفت و پایش به زندان باز شد.
معروف بود گاوکش چنان قدرتی در محله داشت که اگر لبتر میکرد میتوانست هزار مشدی را با خود همراه کند. اگرچه پس از روی کارآمدن حکومت مشروطه از زندان آزاد شد اما چنان در زندان شکنجه شده بود که از ترس بازگشت دوباره به زندان مجبور به خودکشی شد.»
از چغاله مشدی تا باباشمل
لوطیها هم میان خودشان نظام طبقاتی داشتند؛ نه از آن نظامهای طبقاتی که ضعیفها همیشه ضعیف میمانند و قرار نیست هرگز رنگ بالانشینی را ببیند.
در مرام و مسلک لوطیها که دم از جوانمردی میزدند، تازه واردها هم امید داشتند یک روز باباشمل محله شوند و یک دوجین نوچه پیش پایشان خم و راست شود. تازه وارد به جمع لوطیهای محله از مرتبه «چغاله مشدی» شروع میکرد.
چغاله مشدی تازه خانه اول لوطیگری بود و اگر کسی میخواست داش مشدی یا لوطی شود، هزار جور آزمون و چالش پیش پایش قرار میگرفت.
زمانی میگوید: «در نظام طبقاتی لوطیها، باباشملی آخرین مرتبه بود. هر محله برای خودش یک باباشمل داشت که مرجع داش مشدیها و جامع همه صفات یک لوطی تام و تمام بود؛ کسی که هیچ لوطی روی حرف او حرف نمیزد. معروف است تهران عهد قاجار در حدود ۱۵۰ سال پیش، ۱۵ باباشمل داشت که همگی از احترام ویژهای برخوردار بودند.»
لوطیگری بدون دمکراسی
باب صعود در سلسله مراتب لوطیگری باز بود؛ زمانی میگوید: «اگر از کارهایی مثل مرشد شدن در زورخانه و اخلاق داشی و لیاقت ذاتی برای رسیدن به باباشملی بگذریم، لوطیها باید برایترقی کارهای عجیب بسیاری انجام میدادند.
کسی که میخواست در نظام طبقاتی لوطیها پیشرفت کند باید ثابت میکرد میتواند ۱۰ دست چلوکباب و ۴ من هندوانه را یک جا بخورد.
بدون استراحت، ۳۰ دور در چالهحوض شنا کند یا یک مجمع پر از توت نوبرانه را از روستای حسنآباد کن روی دست بگیرد و بدون وقفه به تهران بیاورد.»
با وجود این، انتخابات در مرام لوطیها جایی نداشت. یعنی برای انتخاب باباشمل محله خبری از دمکراسی نبود. زمانی میگوید: «برای تعیین باباشمل محله انتخابی در کار نبود. همه لوطیهای جمع میدانستند که کدام داشی یا لوطی از بقیه لایقتر است و همه به حرف او گوش میکنند.»
دور این کارها را خیط بکش!
کسی که لوطی میشد، نباید سراغ هر شغلی میرفت. انگار هرچه مرتبه و درجه لوطیها بالاتر میرفت، دایره مشاغلشان هم محدودتر میشد.
تازه واردها که هنوز یک پایشان بیرون جرگه لوطیگری بود و یکپایشان داخل گود، اجازه داشتند با شغلهایی مثل فرفرهسازی، دوغفروشی، چغالهفروشی، توتفروشی و… خرجشان را دربیاورند.
اما امان از روزی که یک لوطی از سر ناچاری و نداری سراغ دلاکی، حمالی، حلاجی و مقنیگری میرفت؛ آنوقت از چشم لوطیها میافتاد و کلاهش پس معرکه بود.
یادگاری لوطیها روی دیوار شهر
نام لوطیها روی برخی گذرها و معابر تهران هم دیده میشود؛ گذر لوطی صالح در دل بازار تهران که قدمتش به دوره آقامحمدخان قاجار میرسد یکی از همین نمونههاست. «لوطی صالح» مثل لوطی اکبرخان پامناری از لوطیهای بامرام و پهلوانهای تهران قدیم بود که به فقرا و تنگدستان کمک بسیار میکرد.
چون لوطی صالح ساکن همین محله بود و هر روز گذرش به این کوچه قدیمی میافتاد، تهرانیها نام او را برای این گذر انتخاب کردند. قهوهخانه حاج تقی در دروازه غار یا خانه رمضان یخی در همین محله هم از دیگر اماکن شهر است که با نام لوطیهای معروف گره خورده است.
وقتی لوطیها آرامش محله را برهم میزدند
برای ورود به دنیای لوطیها کارهای زیادی باید انجام داد.
اسم لوطیها ومنش لوطیگری از دعوا و درگیری هم جدا نیست. لوطیها اگرچه گاهی حامی اهالی محله بودند و برای حفظ جان و مال همسایهها کم نمیگذاشتند اما گاهی هم با دعواهای خیابانی و بگیر و ببندهایشان اهالی محله را آزار میدادند.
زمانی میگوید: «همزمان با سر و سامان گرفتن تشکیلات نظمیه در دوره پهلوی اول، حضور لوطیها در تأمین امنیت محله تحت تأثیر قدرت نظمیه کمرنگ شد. تا مدتها از حضور آنها در فعالیتهای اجتماعی خبری نبود.
اما در آغاز دهه ۲۰ و همزمان با ضعیف شدن حکومت مرکزی آنها با ظاهری جدید وارد عرصه فعالیتهای سیاسی شدند و هر گروهی به خدمت یک جریان سیاسی درآمد.» زمانی ادامه میدهد: «از دهه ۲۰ به بعد، دعوا و درگیری این گروه با یکدیگر هم بیشتر شد.
دعوای تاریخی حسین رمضان یخی و طیب حاج رضایی در چهارراه مولوی یا دعوای ناصر جیگرکی و طیب در خیابان سیروس و… نمونههایی از دعوا و درگیری این طبقه اجتماعی در خیابانهاست که در منابع تاریخی ثبت شده است.»
آکتورهای سینما
لوطیها بهعنوان یک طبقه اجتماعی در بسیاری از آثار سینمایی که به فیلم فارسی معروفند حضوری پررنگ داشتند. هنوز هم برخی اماکن و گذرهای تهران در حافظه مشترک تهرانیها یادآور این طبقه اجتماعی خاص است.
سکانس کشته شدن «کریم آب منگل» به دست قیصر در حمام نواب یکی از سکانسهای معروف فیلم قیصر است که حمام تاریخی گذر امامزاده یحیی (ع) را در حافظه مشترک تهرانیها با جماعت لوطی پیوند داده است.
وقتی لباس لوطیها مد بود
برای ورود به دنیای لوطیها کارهای زیادی باید انجام داد.
برای لوطی شدن فقط مرام لوطیگری و انجام کارهای محیرالعقول کافی نبود. تازه وارد به این جرگه باید رخت و لباس لوطیها را هم به تن میکرد و همرنگ این جماعت میشد.
اگرچه کلاه مخملی، کت و شلوار مشکی و سبیلهای تابدار شمایل آشنای لوطیهای دوره پهلوی دوم برای ماست اما لوطیهای عهد قجری که حکم پدری بر گردن لوطیهای دوران پهلوی داشتند، با رخت و لباس دیگری در محله ظاهر میشدند.
لوطی دوره قاجار، وقتی یک لوطی درست و درمان محسوب میشد که چپق با چوب آلبالو یا عناب و دستمال ابریشمی کاشانی همیشه همراهش باشد شال دور کمرش را به سبک لام الف لام ببندد. همیشه گیوه به پا کند و با یک زنجیر بیسوسه یزدی در دست و قمه اصفهانی در جیب، کوچههای تهران را گز کند.
اما در دوره پهلوی، رخت و لباس لوطیها همزمان با تغییر آشکار در ظاهر و لباس ایرانیها تغییر کرد. آثار سینمایی آن دوره که این طبقه اجتماعی را به تصویر میکشیدند هم سر و شکل سینماییتری به لباس لوطیها دادند و به تدریج کلاه مخملی، کت و شلوار، کفش نوکتیز و تسبیح شاه مقصود به لباس مد روز لوطیها تبدیل شد.