جامعۀ ایران
ایران نیازمند احیای اهلیت
گفتگویی به بهانۀ پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
گفتگویی به بهانۀ پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
سید محمد بهشتی شیرازی (کارشناس ارشد معماری و عضو پیوستۀ فرهنگستان هنر ایران)
1. مهمترین ویژگی جامعه ایران در تاریخ معاصر چیست؟
مهمترین ویژگی در پرده رفتن ویژگیهای فرهنگی و آشکار شدن بیماریهای فرهنگی است. جهانی بودن، رندی، هاضمۀ قوی فرهنگی، کیمیاگری و شاعری و نظایر این که در طول هزارهها مایۀ حفظ بقا و سعادتمندی ایرانیان بود بر اثر بحرانها بروزی بیمارگونه یافته است. برای مثال، ایرانیان که به تبع «جهانی بودن» همواره آغوشی باز به دستاوردهای بیگانه و حرفهای تازه داشتند و سعی میکردند مزیتهای این آوردهها را جذب کنند. یک سدهای است که بر اثر ابتلا به سوءهاضمة فرهنگی قادر نبودند مناسبات خود را با جهان مدرن تنظیم کنند و در نتیجه نتوانستند در نمایشنامۀ جهانی نقشی بیافرینند. بر اثر این حاشیهنشینی، ایرانیان هم خود از امتیازاتی محروم ماندهاند و هم جهانی را از آوردههای منحصربهفرد خود محروم گذاشتهاند.
2. مهمترین تغییرات اجتماعی ایران معاصر از دید شما کدام است؟
اختلال در «اهلیت» است. اختلالی که نخست دامنگیر نخبگان و سپس تحصیلکردان و مدیران شد و بعد از کودتای ۲۸ مرداد و توانمندی حکومت برای بهرهگیری از منابع بالفعل نفت و به کارگیری تکنولوژی، به بدنۀ جامعه نیز تسری پیدا کرد. از عوارض اختلال در اهلیت، بیاعتمادی نسبت به فرهنگ ایرانی از سویی و مختصات سرزمین ایران از دیگر سو است. به طوری که فرهنگ ایرانی امری تزئینی قلمداد شد که در بهترین حالت میتوان به آن افتخار کرد. غافل از آنکه فرهنگ مهمترین سرمایۀ هر جامعه برای زیستن در سرزمینشان است. در دورۀ معاصر نخبگان میکوشند اختلال در اهلیت را بر اثر مواجهه جامعۀ ایرانی با اندیشۀ مدرن بدانند و به این ترتیب آن را توجیه کنند. غافل از آن که اختلال در اهلیت مهمترین سد بر سرِ راه نو شدن و معاصر شدن بوده است. از تبعات این اختلال، مضمحل شدنِ انتظام مدیریت این سرزمین در همۀ زمینهها از جمله تجارت، صنعت، مدیریت آبهای شیرین و نظایر این بوده است. در همۀ این زمینهها انتظامی فروپاشید، بدون آنکه سازوکار کارآمدتری جایگزین آن شود. برای مثال با اصلاحات ارضی شیرازۀ مدیریت بسیاری از آبادیها از هم گسست و هندسۀ سکونت در ایران تغییر کرد و پیامد آن مهاجرت جمعیت زیادی از روستا به شهر بود که به بحران مدنیت انجامید.
3. چه مفهومی مهمترین خصوصیت تغییرات اجتماعی ایران را وصف میکند؟
«بحران مدنیت» شاید بهترین تعبیر برای این تغییرات اجتماعی باشد. تجمع کسانی که با آداب زندگی در شهر و مدنیت بیگانه بودند باعث فروپاشی جامعۀ شهری شد. به طوری که شهرها از مدنیت که روح زندگی شهری است تهی شد. در فقدان مدنیت سخن گفتن از کیفیت نیز منتفی بود و در نتیجه چند دههای شاهد سیطرۀ کمیت بر همۀ ارکان زندگی بودیم. این یعنی شهر و اساساً حیات اجتماعی در تاریکی فرو رفت، و زندگی به مثابه عامل تضمینکنندۀ کیفیت از عرصههای عمومی رخت بربست و به فضای خصوصی پناه برد. بر اثر پشت کردنِ زندگی، بسیاری از اتفاقات ناگوار از جمله رشد بیرویه و نابسامان شهرها فرصت وقوع یافت. بدیهی است که تاریکی و خلوت بستر مساعدی برای بروز بیماریهای فرهنگی است. نتیجه آن که در تاریکیِ بحران مدنیت شاهد تفوق بیماریهایی بودیم که تا مدتها حتی نخبگان قادر به تفکیک آنها از ویژگیهای فرهنگی نبودند و آنها را مشخصات فرهنگی جامعه میدانستند.
4. روندهای اصلی تغییرات اجتماعی کنونی ایران کداماند؟
این روندها از حدود یک سدۀ پیش عبارت است از عمومیت یافتن اختلال در اهلیت، بحران مدنیت، افول بحران مدنیت و سپس اوجگیری تمنای مدنی و به دنبال آن شیوع رفتار مدنی در جامعه. خوشبختانه پس از گذشت چند نسل از زندگی شهری، یکی دو دههای است که شاهد اوجگیری مدنیت و به دنبال آن فراهم شدن زمینههای بروز فرهنگ هستیم. همین سبب شده که دوباره کیفیت در حیات اجتماعی موضوعیت پیدا کند و زندگی دوباره از فضاهای خصوصی به عرصههای عمومی رو کند و حواس اجتماع، ناهنجاریها را ببیند و بشنود و به چارهاندیشی رو آورد. از سوی دیگر، سرزمین ما به سمتی رفته است که دیگر اختلال در اهلیت را تاب نمیآورد؛ بحرانهای محیط زیستی و جمعیتی عملاً ما را به آستانههای تحمل سرزمینی نزدیک و به یک دو راهی رسانده است: دو راهی انتخاب میان مرگ و زندگی که در آن شرط زندگی موکول به احیای اهلیت نسبت به این سرزمین است.
5. برای شخص شما کدام خصوصیت این تغییرات، امیدآفرین و کدام، بیمآفرین هستند؟
اوجگیری مدنیت و فراهم شدن زمینههای احیای اهلیت امیدآفرین است. خوشبختانه بحرانهای وخیم محیط زیستی و اقلیمی و جمعیتی در دامن مدنیت در حال وقوع است و این یعنی حال جامعه آن قدر خوب شده که متوجه وخامت اوضاع شود و به تدابیری برای رفع آن بیاندیشد. ضمن آن که این بحرانها تقریباً آحاد جامعه را متقاعد کرده که برای ادامۀ حیات در این سرزمین باید دوباره اهل این سرزمین شوند. در واقع رشدِ مدنیت، خودبهخود احیای اهلیت را نیز زمینهچینی میکند و این افق روشنی میگشاید. این موضوع مثل رسیدن بهار است؛ در واقع ما زمستان بحران مدنیت را پشت سرگذاشتهایم و در بهار مدنیت به سر میبریم. تنها بیم من در این بهار فقدان باغبان است. به زعم من جامعۀ ما با بحران نخبگی مواجه است. چرا که احیای اهلیت در نخبگان دشوارتر از عامۀ جامعه است و آنان بیشترین مقاومت را در برابر احیای اهلیت دارند؛ نخبگانی که وجهۀ همتشان را معطوف به سرزنش «کجاییِ ایران» و «کیستی ایرانیان» کردهاند و قادر نیستند پیشقراولانه به استقبال تحولات مثبت روند و اتفاقات خوشایند را زمینهچینی کنند و پیشِ روی آحاد جامعه افقی بگشایند. خوشبختانه بهار به وجود یا نبود باغبان کاری ندارد و کار خودش را میکند. اما مسلماً وجود باغبان میتواند از فرصت بهار حداکثر بهره را ببرد و جامعه را به سر حد کمال اجتماعی و فرهنگی برساند.