سهند ایرانمهر
نکته ها و عبرتهای جنگ روسیه علیه اوکراین
با گذشت چند روز از حمله روسیه به اوکراین حالا می توان ارزیابی نسبتا دقیقتری از اوضاع در قالب چند نکته داشت.
نکته ها و عبرتهای جنگ روسیه علیه اوکراین
سهند ایرانمهر
با گذشت چند روز از حمله روسیه به اوکراین حالا می توان ارزیابی نسبتا دقیقتری از اوضاع در قالب چند نکته داشت:
در کنار متغیرهای متعدد سیاسی و اقتصادی، نباید این واقعه را خالی از بُعد ایدئولوژیک دانست. پوتین از سالها قبل به شدت تحت تاثیر رساله" وظیفه ما" ایوان ایلین، فیلسوف سیاسی و متفکر دینی روسی بوده است. او با پیش بینی فروپاشی شوروی ، مبدع ایده روسیه ملی گرای مبتنی بر روح ارتدوکس مسیحی است که باید روح روسی را در سرتاسر روسیه احیا کند و حتی اقوام روسی زبان برای رستگاری روسیه و جهان بکار گیرد و این همه نیازمند ابرمردی است که به جای تمکین از قانون به همراهی روس تباران و تشکیل اتحادیه ارواسیایی برای مقابله با اروپای کلاسیک بیاندیشد. در افکار ایلین، مهار کردن اوکراین عصیانگر در پیشانی شرقی اروپا اهمیت شایانی دارد و نقل قول های متعدد پوتین پیش و پس از اشغال کریمه از ایوان ایلین بی سبب نیست.
نزاع فعلی بیش از نزاع روسیه و غرب(اعم از اروپا و آمریکا) بیشتر نزاعی اروپایی و روسی است اگرچه نمی توان به شکل کامل آمریکا را از آن دور داشت. برنده این نزاع تا اینجای کار، آمریکاست، همچنانکه آمریکا درعین همپیمانی با اروپای آزاد، برنده نزاع پیش آمده در اروپای جنگ دوم جهانی بود. آمریکا اکنون قرارداد نورد استریم 2 را که باعث وابستگی انرزژی اروپا به روسیه بود، دچار شکست میبیند. منابع ارزی روسیه در بانکهای آمریکایی و بریتانیایی بهانه خوبی برای انسداد یافته است و می تواند اهرم فشار موثری علیه روسیه شود و اقتصاد ضعیف آن را نیز تحت الشعاع قرار دهد. ماجراجویی روسیه و تبعات به شدت سنگین آن در زمینه اقتصادی، افکار عمومی جهان و آسب پذیرتر کردن اقتصاد روسیه، پیام روشنی به چین و توسع طلبی ارضی آن در مورد تایوان نیز بود و از همه اینها مهمتر اینکه افزایش قیمت جهانی نفت و کاهش نرخ خرید، ضربه هنگفتی به اقتصاد درحال رشد چین تلقی می شود.
غرب با زیرکی و پیش از حمله روسیه به اوکراین، این کشور را در حالت آچمز قرار داد. اگر روسیه به نفوذ روز افزون ناتو در حوزه نفوذ خود(یا خارج نزدیک به تعبیر روس ها) بی اعتنا بود، خود را در معرض تهدید جدی امنیتی می دید و اگر وارد جنگ میشد علیرغم هزینه های سنگین -به عزم خود- چنگ و دندانی به ماجراجویی های غرب نشان میداد. روسیه راه دوم را برگزید و تصور میکرد که هزینه آن کمتر است و همانند ماجرای کریمه موضوع به راحتی فیصله مییابد اکنون نیز استمرار روش سخت نظامی روسیه در اوکراین خطر فرسایشی شدن جنگ و تبدیل اوکراین به باتلاق روسیه را افزایش خواهد داد . این نکته ای است که روسها نیز به خوبی دریافتهاند و اروپاییها و آمریکایی ها نیز چندان نگران طولانی شدن جنگ نیستند (اگر نگوییم تعلل در حمایت موثر از اوکراین و اجتناب از حضور ناتو، تا حدی عمدی بوده است).
اولاف شولتز صدراعظم آلمان در سخنرانی خود در بوندستاگ، سخنان قابل تاملی را بر زبان آورد. او این جنگ را از دو جنبه "اروپایی " و "ضد دموکراسی"بودن حایز اهمیت فراوان در "تاریخ" دانست و گفت که :"اروپای بعد از این اروپای پیش از این نخواهد بود". این سخن واکنش به نظریهای است که این روزها به نظریه"روکش" موسوم شده و هوادارانی یافته است. طبق این نظریه هر آنچه در دنیای متمدن و آزاد مبتنی بر حقوق و قوانین آزادیخواهانه و مدرن بشری وجود دارد، روکشی موقتی است که زیر خاکستر آن آتش عملگرایی، راستگرایی و استبداد مبتنی بر زور خفته است . بروز دو جنگ جهانی اول و دوم ، بحران بالکان و ماجرای اخیر اوکراین در کنار سربرآوردن جنبش های واگرایانه و دست راستی در سرتاسر اروپا و حتی آمریکا نشان های آشکاری از تایید این نظریه قلمداد میشوند. علاوه بر اینها، مدتی است که کارآیی دموکراسی در جهان با عملکرد قاطع و موثر چین در زمینه اقتصادی و مهار بحرانهایی چون کرونا و نیز مشت آهنین روسیه در مسایل بین المللی و داخلی در قبال عملکرد کند و توام با تردید و سراسر تفرقه و اختلاف غرب زیر سوال رفته است . بحران اوکراین آوردگاه جدی غرب برای غلبه بر این تردید است، بنابراین توفیق یا شکست آن تاثیر عظیمی بر تاریخ، اروپا و دموکراسی خواهد داشت و از همین روست که شاهد تغییر رویه "رسمی" آلمان برای ارسال سلاح به مناطق درگیر بعد از جنگ دوم جهانی و تکاپوی غرب هستیم.
هدف اولیه روسیه در این جنگ، به جای استفاده از جنگ نیابتی و مصون ماندن از تبعات حضور مستقیم، اشغال مناطق روس تبار یا همسو با روسیه در شمال، شرق و جنوب اوکراین با هدف تجزیه اوکراین در گام اول و تحمیل حالتی فدرال برای از بین بردن اقتدار مرکزی تصمیم گیران ساکن کی یف بود تا از این طریق حضور غیرمستقیمی در اوکراین داشته باشد، دیوار برلین سابق را به شکل غیر فیزیکی اما عملگرایانه در مقابل پیشانی شرقی ناتو و غرب و در مرزهای غربی اوکراین تشکیل دهد و مانع دایمی پیوستن اوکراین به ناتو و جبهه غرب شود و پس از آن با برجای گذاشتن متحدین خود در ساختار کشور اوکراین دست به تخلیه این کشور بزند.
علیرغم بروز مشکلات لجستیک در میدان نبرد روسیه همچنان این هدف را در مذاکره با هیات اوکراینی پیش خواهد برد و دستکم تضمین نفوذ موثر استانها یا جمهوری های خودمختار همسو با روسیه در تصمیم گیری ها با بهانه حفظ حقوق روس تبارها و مشارکت همه بخش های اوکراین در تصمیم گیری های دولت مرکزی ، خط قرمز روسیه خواهد بود . روسیه پس از حصول این هدف اقدام به تخلیه اوکراین خواهد کرد. عدم توفیق در این هدف به ادامه جنگ و گرفتن امتیاز در زمین برای استفاده از اهرم فشار بر اوکراین منجر خواهد شد که راهی پر از سنگلاخ برای روسیه تلقی خواهد شد زیرا زمان به نفع اوکراین است .
روسیه در این جنگ، اقتصاد جنگ را نادیده گرفت، به تجربه ناکام آمریکا در دخالت نظامی یک جانبه و بدون ائتلاف، بی توجه بود و نقش افکار عمومی را کم اهمیت دانست. این سه عامل از فاحش ترین اشتباهات روسیه بوده است. اوکراین نیز بیش از حد لازم به غرب تکیه کرد، در مسیرهایی که غرب در جهت تامین منافع خود پیش روی این همسایه ضعیف روسیه قرار داده بود، بی محابا گام برداشت اما به مرور، هم اعتماد به نفس لازم از ایجاد همبستگی ملی را پیدا کرد و هم سریع به نقش مشارکتی همه گروه ها بالاخص در تشکیل تیم مذاکره کننده(متشکل از حزب حاکم و حزب مخالف) پی برد و هم از ظرفیتهای افکار عمومی استفاده کرد با این وجود آسیبهای حاصل از ویرانی زیرساختها در این جنگ ویرانگر چیزی نیست که نادیده گرفته شود.
ماجرای روسیه درسهای فراوانی برای ما داشت. در این جنگ مشخص شد نه تنها تضمینهای غرب که تضمینهای روسیه نیز چیزی برای دلخوشی ندارد همچنانکه نماینده اوکراین در سازمان ملل خطاب به همتای روسی خود گفت، نه تضمین ها قابل اتکاست و نه حتی برای نزدیکان پوتین ، برنامه های شیطانی او روشن و قابل پیش بینی است.
نه روسیه و نه غرب هیچکدام قابل اتکا و اعتماد نیستند اما این به معنی نادیده گرفتن موازنه در رابطه با این دو نیست. روسیه علیرغم وسعت سرزمینی و ظرفیتهای بالقوه و توان نظامی، اکنون مقهور عدم توازن اقتصادی، انزوا و وجهه ناخوشایند در عرصه بین المللی است و این مساله بیش از هرچیز ذهن ما را متوجه استقلال در سیاست خارجی ، در نظر گرفتن عامل توسعه اقتصادی و سیاسی و موازنه در رابطه با قدرتها میکند. استقلال ، نیازمند اقتدار حاکمیت است و اقتدار نیز مبتنی بر مشروعیت مردمی. مشروعیت مردمی حاصل سهیم کردن مردم در قدرت و اقتصاد و سیاست و پاسخگویی به آنهاست. همه اینها زمینه ساز توسعه اقتصادی و سیاسی و مکمل آن، پرهیز از انزوا در سطح جهان است. ملزومات قدرت و منفعت در جهان امروز اینهاست و تاریخ چندان وقعی به اما و اگرهای ما نمینهد. رسیدن به این ملزومات و تحقق ان اهداف ممکن است اما پیش از هرچیز نیازمند تصمیمی شجاعانه و اندیشهای بلند است.