سیدجمال هادیانطبائیزواره
کلانشهر الگوی جهان اسلام!
در هفتههای اخیر چند بار هنگام تردد در تهران دیوارنوشتههایی دیدم که فکرم را مشغول کرده است؛ «کلانشهر تهران، الگوی جهان اسلام». در عجبم که این عبارت را چه کسی اختراع کرده است؟ چرا تبلیغ میکند و هدفش از این کار چیست؟ از دو حالت خارج نیست. اول آنکه آمال و آرزویش را میگوید که با او همدلیم و همراه و در انتظار روزی که پایتخت جمهوری اسلامی هم یکی از شهرهای برجسته جهان اسلام باشد چراکه تهران هر چه نداشته باشد، گنجینهای از ارزشهای تاریخی و فرهنگی را در دل خود نهفته است و مردمان نجیب و شریفی دارد که چکیده و عصاره تمام اقوام و مذاهب ایراناند، وفادار، مهربان و میهماننوازند.
در هفتههای اخیر چند بار هنگام تردد در تهران دیوارنوشتههایی دیدم که فکرم را مشغول کرده است؛ «کلانشهر تهران، الگوی جهان اسلام». در عجبم که این عبارت را چه کسی اختراع کرده است؟ چرا تبلیغ میکند و هدفش از این کار چیست؟ از دو حالت خارج نیست. اول آنکه آمال و آرزویش را میگوید که با او همدلیم و همراه و در انتظار روزی که پایتخت جمهوری اسلامی هم یکی از شهرهای برجسته جهان اسلام باشد چراکه تهران هر چه نداشته باشد، گنجینهای از ارزشهای تاریخی و فرهنگی را در دل خود نهفته است و مردمان نجیب و شریفی دارد که چکیده و عصاره تمام اقوام و مذاهب ایراناند، وفادار، مهربان و میهماننوازند. مردمی که شایسته زندگی در شهری آباد، پررونق، پاکیزه، قانونمند توأم با آسایش و رضایت از زندگی هستند اما واقعیت این است که در حال حاضر چنین شرایطی فراهم نیست. حالت دوم آن است که مخترعان این عبارت به الگوبودن تهران در جهان اسلام اعتقاد قلبی دارند. اگر چنین باشد، دچار توهماند یا از تاریخ و جغرافیا بیاطلاعاند و برای خالینبودن عریضه شوخی بیمسمایی کردهاند. اگر بخواهیم تهران را از باب قدمت تاریخی سرآمد شهرهای جهان اسلام بدانیم، پس تکلیف مکه و مدینه، قاهره، بغداد، دمشق، صنعا و امان با آن تاریخ طولانی و تحولات دوره اسلامی چه میشود؟ چرا راه دور برویم؛ در کشور خودمان تکلیف اصفهان، شیراز، قزوین، مشهد و تبریز چه میشود؟ اگر به رونق بازار و بورسش بنازیم، پس تکلیف دوبی و دوحه و استانبول چه میشود؟ اگر به رونق گردشگری بنازیم، پس کوالالامپور و استانبول چه بگویند؟ و البته شهرهایی با ارزشهای تاریخی و فرهنگی چون تلمسان در الجزایر، حلب در سوریه، جده در عربستان، تاشکند در ازبکستان، طرابلس در لیبی، اسکندریه در مصر، لاهور در پاکستان، دوشنبه در تاجیکستان، جاکارتا در اندونزی، داکا در بنگلادش، طرابلس و بیروت در لبنان، باکو در آذربایجان و بیشکک قرقیزستان هم حرفهایی برای گفتن دارند. درست است که ما تهران را به خاطر همه خوبیهایش دوست داریم اما این کلانشهر چالشهای اساسی و انکارناپذیری دارد: یکی از پرجمعیتترین شهرهای جهان اسلام است با جمعیتی فراتر از ظرفیت جغرافیایی و امکاناتش؛ آلودگی هوایش بیماریزا و مرگآور است، معضلی که دولتمردان چند دهه اخیر در حل و رفع آن درماندهاند؛ گره کور ترافیکش وقتکُش و عهدشکن است و تهرانیها به طور میانگین روزانه ۳۱ دقیقه از وقتشان در ترافیک تلف میشود. جمعیت بیش از ۹ میلیون نفری پایتخت در مجموع روزانه چهارمیلیون و ۶۵۰ هزار ساعت و سالانه بیش از یکونیم میلیارد ساعت در ترافیک سپری میکنند. انواع بزهکاری در آن فراوان است و تعدد و تجمع پروندههای انتظامی و قضائی گویای این مدعاست؛ تکدیگری، کارتنخوابی و کودکان کار چهره آن را نازیبا کرده و این مشکل سالها لاینحل باقی مانده است.
تورم و تغییر قیمتها در آن افسارگسیخته، کلافهکننده و عصبیکننده است و هر روز بدتر میشود؛ عدالت اجتماعی کمیاب و فاصله میان حاشیهنشینان و کورهپزنشینان جنوبش تا کاخنشینان شمالش بسیار است. تهران به دلیل وسعت زیاد و تراکم جمعیتی فراوان در برابر بسیاری از بحرانها آسیبپذیر است و طراحی نامتوازن این شهر از تابآوری آن در مقابل بحرانها کاهیده است. نمونه بارز آن را در آتشسوزی و تخریب ساختمان پلاسکو دیدیم. عجیب آنکه در مدت کوتاهی پس از اتمام این ماجرا تمامی درسهای پلاسکو همراه با نخالههای این ساختمان مدفون شد. به استناد تحقیقات متعدد، تهران در 30 سال آینده با بحرانهای جدی و در برخی موارد بحرانهای حیاتی روبهرو خواهد شد. تغییرات اقلیمی، بحران آب و خشکسالی، افزایش دمای هوا، آلودگی هوا، آلودگی خاک، زلزله، سیلابهای غیرمتعارف، فرونشستها و فروچالهها و کاهش سُفرههای زیرزمینی آب بخشی از این بحرانها خواهد بود. به همه اینها باید بحرانهای اجتماعی ناشی از ضعف فرهنگ عمومی، زوال همبستگی، کاهش اعتماد اجتماعی، مشکلات اقتصادی، حاشیهنشینی و ضعف آموزشهای همگانی را هم اضافه کرد. بسیاری از این بحرانها همین امروز هم قابل مشاهده و درک است. با این همه، در همه این سالها مدیریت شهری همواره در مسیر رفع نیازهای روزمره یا سرپوشگذاشتن بر بحرانهای پیشرو گام برداشته است. عواملی همچون تراکمفروشی، فساد سیستمی و عدم حضور مردم در تصمیمگیریهای کلان هم برخی از چالشهای مدیریت شهری این کلانشهر است. چنین شهری هرچند مردم نجیب و شریفی دارد اما نمیتواند الگوی شهرهای جهان اسلام باشد. یکی از دلایل اصلی بسیاری از چالشهای این کلانشهر، انطباق مرکز سیاسی با مراکز جمعیتی، اقتصادی، تولیدی و فرهنگی در یک نقطه است؛ جایی که شلوغترین و بینظمترین نقطه ایران است، جایی که به راحتی میتوان در آن کلاهبرداری کرد و گُم شد. بیراه نگفتهایم اگر اعتراف کنیم استقرار و استمرار مرکز سیاسی در پرجمعیتترین نقطه کشور و انطباق مراکز قدرت و ثروت چنین بلایی سر تهران آورده است. بدیهی است اگر کار اداره کلانشهری چون تهران از کار اداره کشور مشکلتر نباشد، دستکم همتراز کشورداری است و با شعار و ادعا پیش نمیرود بلکه «به عمل کار برآید به سخندانی نیست». بهتر است به جای پافشاری بر شعارها و ادعاهای بیبنیاد، تهران را با تکیه بر دانش و درایت از این وضعیت نجات دهیم و ظرفیت بالقوه تبدیلشدن به یکی از الگوهای جهان اسلام را در آن به فعل برسانیم. برندسازی برای شهرهای بزرگ کاری پیچیده و حرفهای است و از هر کسی بر اساس نظر شخصی برنمیآید؛ بلکه مراتب و مراحلی دارد تا هویت بصری، برند و شعار یک شهر شکل گیرد. بسیاری از شهرهای مشهور دنیا دارای نمادها و شعارهایی هستند که دربردارنده ویژگیهای معماری، فرهنگی، تاریخی، اقتصادی، تفریحی و گردشگری آنهاست. آنها درباره هویتبخشی به شهرشان کار دقیق علمی و هنری کردهاند و اگر نماد و شعاری دارند مبنا و بنیاد دارد و در پیشرفت شهرشان مؤثر و چنین تأثیری قابل سنجش است و وقتی میهمانی وارد شهر میشود حس و حال شعار را دریافت میکند. به نظر شما اگر کسی وارد خیابانها و کوچه پسکوچههای تهران شود، این حس را که در کلانشهر الگوی جهان اسلام قدم میزند دریافت میکند؟ امکان ندارد! هر تخیل بیبنیادی را که به ذهن خطور کرد نمیتوان به عنوان برند و شعار یک کلانشهر چندمیلیونی انتخاب و بر در و دیوار شهر درج کرد. پس نقش و نظر مردمی که در این شهر زندگی میکنند، چه میشود؟ تمرکزگرایی و انطباق مرکز سیاسی با پایتخت تجربه ناموفقی است و از آنجا که سیاست و ثروت پیوندی دیرینه دارند موجب کشش جمعیت میشود؛ یعنی همین بلایی که سر تهران آمده است تا شهروندانش با چالشهای کوچک و بزرگ دست و پنجه نرم کنند. اگر ذرهای تفکر راهبردی و آیندهپژوهی، دیدگاه امنیتی و مدیریت بحران وجود داشته باشد لحظهای بر بقای مرکز سیاسی در نقطهای متزلزل پافشاری نمیشود. درایت راهبردی، دانش شهرسازی و مطالعات اجتماعی، تغییر جغرافیایی پایتخت سیاسی را نهتنها گرهگشای وضعیت کنونی تهران بلکه یکی از اصلیترین راهکارهای حل چالشهای ملی ایران امروز میداند. هزینهبر بودن یا غیرضروری بودن تغییر مرکز سیاسی بهانه بیسند مخالفان چنین تغییری است. همسایگانی همچون پاکستان و ترکیه و حتی دوستانی چون قزاقستان و مالزی سالهاست که تجربه تغییر پایتخت سیاسی را با توجه به شرایط محلی و منطقهای خویش پشت سر گذاشتهاند و موفق هم بودهاند. مهمترین کشورهایی که تجربه موفق تغییر مرکز سیاسی را در کارنامه دارند عبارتاند از برزیل از ریودوژانیرو به شهر کوچک و تازهبنیاد برزیلیا، پاکستان از کراچی چندمیلیوننفری به شهر کوچک و تازهبنیاد اسلامآباد، ترکیه از استانبول به شهر کوچک آنکارا، مالزی از کوالالامپور به شهر کوچک و تازهبنیاد پوتراجایا و قزاقستان از آلماتی واقع بر گسل زلزله و نزدیک به مرز به شهر زیبای آستانه. آنها با این کار موجب جهش اقتصادی، فرهنگی و گردشگری کلانشهرهای خویش شدهاند ولی ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. پایتخت ایران از ۴۰۰ سال پیش تاکنون شش بار تغییر کرده است. از تبریز به قزوین و از قزوین به اصفهان در دوره صفویه، مشهد در دوره افشاریه، شیراز در دوره زندیه و تهران از دوره قاجاریه تاکنون. حتی تغییر پایتخت در دورههای مذکور هم باعث ایجاد تحول در وضعیت ایران شده و هنوز وقتی به این چند شهر سفر کنید نشانههای این تحولات مشهود است. اگر با عزم و اراده و رعایت اصول علمی و استفاده از تجربیات دیگر کشورها مرکز سیاسی یا همان پایتخت را به نقطهای با جمعیتی کمتر از صد هزار نفر ببریم آن زمان تهران و البته دیگر کلانشهرهای ایران ظرفیت تبدیلشدن به یکی از شهرهای برجسته و تراز الگوی جهان اسلام را پیدا خواهند کرد.