بخارا | مجلس امیر | توســعه
ناکجاآباد، داستانی برای آقای وزیر
گویند در روزگار امیر نصر بن احمد سامانی که امیر در زمستان در بخارا اقامت میکرد و در تابستان به سمرقند یا به دیگر شهرهای خراسان بزرگ میرفت، در یکی از سالها که امیر به هرات رفته بود، بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و به جهت خوشی هوا و فراوانی نعمتها، پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند و بدینسان اقامت او چهار سال به درازا کشید.
گویند در روزگار امیر نصر بن احمد سامانی که امیر در زمستان در بخارا اقامت میکرد و در تابستان به سمرقند یا به دیگر شهرهای خراسان بزرگ میرفت، در یکی از سالها که امیر به هرات رفته بود، بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و به جهت خوشی هوا و فراوانی نعمتها، پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند و بدینسان اقامت او چهار سال به درازا کشید. سران و بزرگان که از یک سوی از اقامت دراز و دوری از خانواده دلتنگ شده بودند و از سوی دیگر نگران از سستیگرفتن حکومت با ترک بخارا بهعنوان پایتخت بودند نزد رودکی (شاعر پارسیگوی بنام سده سوم خورشیدی) آمدند و از او خواستند چارهای کند که امیر به یاد بخارا بیفتد و از این دوری بازگردد. رودکی قصیده «بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی» را سرود و آنگاه در مجلس امیر حاضر شد و در پرده عشاق آغاز به خواندن کرد. گویند چون به بیت «میر سرو است و بخارا بوستان/ سرو سوی بوستان آید همی» رسید، امیر چنان به هیجان آمد که بیدرنگ آهنگ بخارا کرد. این خاطره تاریخی در فکر نویسنده جرقه و دستمایهای شد که شاید بار دیگر بتوان با نوشتاری هرچند الکن و پیچیده در کنایه و استعاره، توجه ناخدای کشتی صنعت و معدن را به زخم و دردی که بر بدنه کارشناسیترین! بخش این کشتی در لفافی مندرس از هزارتوی روزمرگیها به گرد فراموشی سپرده شده است، جلب کرد.
نیاز ناگزیر بر تغییرات و روزآمدگی در همهچیز! باری، در چرایــی و چگونگی رفتار اجتماعی دوسویه دولت-ملت در جوامع درحالتوســعه به عنوان آمیزهای از جمع اضــداد، در الگوی برگزیده مدیریتی، در برخورد با مشکلات طبیعی و انسانزاد و چالشهای اجتماعی و اقتصادی مترتب بر آن بسیار گفتهاند و همچنان بسیار میتوان گفت. ازآنجاکه هرازگاهی در جوامع در حال گذار، حتی در ناکجاآباد ما، نقد داستان «مدیریت» در معنی در شمار چالشهای هزینهساز به شمار میرود، ازاینرو ناکجاآبادیان اگرچه آشکار و نهان از واگویی، نوشتن و حتی فکرکردن بر چراییها نیز نهی شدهاند، ناگزیر یکان یکان و چند چند، با دست به دست کردن اخبارکها در استعاره و کنایه بر تنوره شایعات بهعنوان آمیزهای از درست و نادرست به امید میدمند. حتی به یاد دارم، ظریفی به ظرافت میگفت که از چه رو مینویسی و اگر مینویسی چرا چنین؟ که هم عرض خود میبری و هم زحمت ما میداری! دوستان میرنجانی و ...نه کسی میخواند و نه اگر هم بخواند... . ازاینرو با تکرار این نصیحت بر خود، به تقلید از کتاب «طاعون» نوشتار زیر میتواند داستان مگوی «مدیریت» در ناکجاآبادی در لبه گندوانا باشد که نویسنده را از آن آدرس درستی در دست نیست، پس امیدوار به اینکه به قاعده و عرف عتاب و خطابی هم بر آن مترتب نه! در مانایی همیشگی دستهای از مدیران بر کرسی قدرت، قانون پایستگی و بقای ماده و انرژی در خاطر نقش میبندد (انرژی هیچگاه از بین نمیرود و فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود) بهعبارتی گویا در برخی جوامع یک «مدیر» چه بهصورت انفرادی و چه در قامت گروهی نیز با تنگی روزافزون حلقه معتمدان و شاخصههای مدیریتی مورد پذیرش در هر دوره و زمانه هیچگاه به خط پایان نمیرسد و در گذر روزگاران فقط از میزی به میز دیگر منتقل میشود! از اسباب این ویژگی که از نشانههای راهبردی جایی است که در ادبیات ژئوپلیتیکی روز، از آن بهعنوان کشورهای کمتر برخوردار جهان سوم نیز یاد میشود. ناکجاآباد ما در آن، جایی است که رد و نشان ارجحیت منافع شخصی و گروهی بیسوادان یا بدسوادان، به فراخور بر منافع ملی برتری داشته و سهمخواهیهای رنگارنگ در تدقیق چراییها و بود و نبود چارچوب تصمیمات کماثر نیستند. بهکارگماری جمعی ثابت و همواره نگران و البته شیفته خدمت! که در کلام خود را بیشتر مأموران به وظیفه میدانند تا مسئول بر نتیجه! کسانی که با توجه به سازوکار دستیابی به موقعیت و تجربه، به درست یا نادرست خود را در حاشیه و حبابی از امنیت به دور از بازخواست و روز داوری میپندارند. اگرچه در ناکجاآباد ما نیز گاهی در پرهیز از تکرار بیبرنامگیها، روزمرگیها، گاه با تندادن به تغییرات بنیادین میتوان دستکم پاسخگوی بخشی از خواست و نیاز ناگزیر در تغییر سمت و سوی نظام فکری، تمرکززدایی و فعالسازی ساختار اجرائی بر پایه نیازهای فردا در نقشه راه و معادلات نوین بینالمللی بود، ولی چهبسا که به سبب نبود درک و شناخت درست و بهنگام محیطی، به دور از اندیشه و خرد سازمانیافته، گاه فرادستان خود را بیشتر در قامت یک ولینعمت و نه امانتدار و مأمور به خدمت بر مجموعه فرودست و مردم میبینند. کهن آرزوی ماندگاری که بهواسطه حقی که از مردم به فراخور جایگاه بر عهده مسئولان و تصمیمسازان در لباس فاخر وزارت در دولت و وکالت در مجلس نهاده است، به جبر زمانه و با آگاهی بر روانشناختی قدرت و اشتیاق سیریناپذیر انسان بر آن، ناگزیر روزی در برابر مطالبه و خواست عمومی بر تغییرات مدیریتی درون و برونسازمانی دیر یا زود، رنگ میبازد. «آفرین و مدح سود آید همی/ گر به گنج اندر زیان آید همی!»
* هیئتعلمی و رئیس کرسی یونسکو در مخاطرات زمینشناختی ساحلی، پژوهشکده علوم زمین
حمید نظری