جنگ کازرون | دایی جان ناپلئون
کار، کار انگلیسیهاست؟! | سید محمد زهیر غرضی
جنگ کازرون، در چندصد سال اخیر، تنها جنگی بوده که انگلیسیها در آن شکست خوردند و مجبور به امضای صلحنامه شدند. به عبارتی باید بگوییم که بله، کار، کار انگلیسیها بود...
سید محمد زهیر غرضی:
کار، کار انگلیسیهاست؟
جک استراو، سیاستمدار انگلیسی، در کتابی با همین نام مینویسد:
«در جامعهی ایران، حس بیاعتمادی به انگلیسیها، موج میزند. و البته که دلایل متقنی هم برای این حس خود دارند. این بیاعتمادی، برآمده از تجربیات تلخی است که به دست بریتانیا و در تمامی قرن نوزدهم و بیشتر قرن بیستم، بر آنها روا داشته شده. در میان سیاستمداران انگلیسی، یک شوخی پر معنا رواج دارد که میگویند ایران تنها کشوری است که هنوز گمان میکند بریتانیا یک ابرقدرت است. اما برای ایرانیها این یک شوخی نیست. این تصور از بریتانیاییها (که همیشه ما را به اسم انگلیسیها میخوانند) و قدرت ماورایی آنها، به زیبایی در رمان دایی جان ناپلئون نوشتهی ایرج پزشکزاد آمده است. داستان دربارهی پیرمردی پریشانحواس و رنجور است که سرش از شکستهای روزگار کوفته شده و در خیال، خود را در هیئت ناپلئون میبیند و ایمان دارد که بریتانیاییها برای کشتنش دسیسه میکنند. در کتاب آمده که اصلاً چنین دسیسهای وجود خارجی نداشته، اما نکته این است که دایی جان ناپلئون، مُشتی نمونهی خروار است. قصه در اوایل دههی 40 میلادی قرن گذشته میگذرد و زمانی که بریتانیا و شوروی ایران را اشغال کرده و تا 1946 در آن ماندند. در این دوره، ما (بریتانیا) جزو کشورهای اشغالگر بودیم که در عمل بر ایران حکمرانی میکردیم و بسیاری از چهرههای شاخص این کشور را به گمان طرفداری و همدلی با آلمان نازی، کشتیم و اسیر کردیم. پس بددلی و بدگمانی پیرمرد، چندان هم باد هوا نبود...»
با این مقدمه، لازم دانستیم، در این روزها که با از دنیا رفتن مرحوم پزشکزاد گرامی، داستان و روایات کتاب مشهور و خواندنی «دایی جان ناپلئون» دوباره بر سر زبانها افتاده، این ماجرا را از ابعاد دیگری نیز بررسی کنیم و متذکر شویم که جنگ کازرون، در چندصد سال اخیر، تنها جنگی بوده که انگلیسیها در آن شکست خوردند و مجبور به امضای صلحنامه شدند. به عبارتی باید بگوییم که بله، کار، کار انگلیسیها بود...
***
خلاصهای از چند روایت، در ستایش مجاهداتها و دلاوریهای مردمان جنوب در مقابله با استعمار بریتانیا
پس از جنگ جهانی اول، رقابت میان آلمان و بریتانیا به اوج خود رسیده بود. آلمانیها تصمیم گرفته بودند برای ضربه زدن به دشمن خود، یعنی بریتانیا، از طریق هند وارد عمل شوند. بنابراین، جنوب ایران، به عنوان سپر دفاعی هند، برای هر دو طرف اهمیت ویژهای پیدا کرده بود و این دو کشور برای رسیدن به مقاصد خود بر روی آن حساب کرده بودند.
از طرفی، جنوب ایران به سبب موقعیت استراتژیکی که داشت، برای انگلیسیها از اهمیت زیادی برخوردار بود. در حقیقت جنوب و به ویژه شیراز، نقش مهمی در تجارت انگلیسیها ایفا میکرد. چون به نوعی به عنوان انبار و سیلویی استفاده میشد که اقلام مهم صادراتی ایران به ویژه تریاک و کتیرا، از آنجا به بوشهر فرستاده میشد، و کالاهای وارداتی نیز از طریق آن به سایر شهرها ارسال میگشت. کشتیهای تجاری انگلیسیها، هفتهای یک بار انواع کالاها را در سواحل جنوبی ایران تخلیه میکردند. علاوه بر انگلیس، کشورهایی مثل روسیه نیز در این فعالیتهای صادراتی نقش داشتند. اما انگلیسیها نفوذ خاصی در جنوب داشتند، زیرا حاکمان ایران در آن زمان از این نفوذ بهره میبردند و نمیتوانستند بر این منفعت چشم بپوشند.
از جمله کالاهایی که انگلیسیها به ایران وارد میکردند، اسلحه بود، که بعداً برای خودشان دردسر درست کرد. چون توسعهی فروش اسلحه باعث شد اکثر افراد قبایل فارس و خوزستان، به سلاحهایی مجهز شوند که از سلاح قشون ایران هم برتر بود.
شهر کازرون، بخشها و روستاهای زیادی داشت، که هر کدام از آنها توسط یک خان، کدخدا یا ضابط اداره میشد و این خان یا کدخدا معمولاً به صورت موروثی تعیین میگشت. این خانها، قدرت زیادی داشتند و همیشه عدهای تفنگچی همراهشان بود که در نزاعهای محلی که خیلی هم رایج و بیشمار بودند، وارد عمل میشدند.
این خانها، درآمد ادارهی روستاهای زیرنظرشان را معمولاً از طریق گرفتن عوارض راهداری از کاروانهای تجاری و مسافران تامین میکردند. گاهی بر سر گرفتن این عوارض نزاع و درگیری رخ میداد که حاکمان باید برای حل و فصل آنها، شخصاً وارد ماجرا میشدند. خانهای آبادیهای همسایه نیز اغلب با هم اختلاف داشتند و این درگیریها، شعلهی این اختلافات را برافروختهتر میکرد. البته خانها در قبال این عوارض، قراولاتی را مهیا میکردند و هنگام شب، مسافران و قافلهها را همراهی میکردند تا از دستبرد و راهزنی مصون بمانند.
این عوارض راهداری اگر قطع میشد، به نفع دولت بود. چون میتوانست تعرفهی گمرکی را افزایش دهد. اما خانهای محلی که راه، از خاک آنها عبور میکرد، به هیچوجه حاضر نبودند این عایدات را از دست بدهند و دولت نیز مایل نبود مقابل آنها قرار بگیرد.
از طرفی وضعیت راههای جنوب، به طرز عجیبی ناامن و دچار مشکلات جادهای بود. دولت انگلیس که برای منافع تجاری خود مجبور به استفاده از این راهها بود، به دولت ایران فشار آورد که امنیت راهها را تامین کند.
دولت ایران به خانها دستور داد که در راهها تفنگچیانی را بگذارند تا حواسشان به امنیت جادهها باشد. اما حاضر نشد حقوق این تفنگچیان را تقبل کند. خانها نیز مجبور شدند حقوق این تفنگچیان را از درآمد ناچیز راهداری بپردازند.
این اقدامات، باعث شد نه تنها امنیت راهها تامین نشود، بلکه اوضاع از قبل نیز آشفتهتر گردد. چون خانها مجبور شدند برای افزایش درآمد، راهداریهای جدیدی احداث کنند و مبالغ عوارض را هم افزایش بدهند.
افزایش مراکز راهداری، باعث میشد بهای کالاهای تجاری برای انگلیسیها زیاد شود. بنابراین انگلیسیها، حذف این راهداریها را در برنامهی کار خودشان قرار دادند. احداث جاده و استفاده از اتومبیل، یکی از روشهای حذف این راهداریها بود.
یکی از مهمترین اقداماتی که ناصر دیوان، کلانتر کازرون، با کمک نیروهای آلمانی، انجام دادند، بستن جادهی مهم بوشهر-کازرون-شیراز بر روی انگلیسیها بود. بسته شدن این راه ضربهی بزرگی به نیروهای انگلیسی وارد کرد. این راه به مدت سه سال بر روی انگلیسیها بسته بود.
انگلیسیها با استخدام چندین کارگر هندوستانی، در عرض چند ماه، اقدام به ساخت جادهی اتوموبیلروی باریک و خطرناکی کردند که از بوشهر شروع میشد و از آن برای ترانزیت کالا استفاده میکردند
***
تا پیش از نفوذ آلمان در جنوب ایران، خانهای این آبادیها، به دو دستهی «دوستان انگلیس» و «دشمنان انگلیس» تقسیم میشدند. پس از نفوذ آلمانها، اغلب خانهایی که دشمن انگلیس بودند، با ماموران آلمانی روابط حسنهای برقرار کردند. آلمانها سابقهی استعمارگری نداشتند، با انگلیسیها دشمن بودند، ادعای دوستی با مسلمانان را داشتند و مامورانشان نیز کارکشته و آشنا به منطقه بودند. همین دلایل کافی بود تا از حضور آلمانها در جنوب استقبال شود. لازم به ذکر است که در آن زمان روابط حسنه با بیگانگان در میان خانها از اهمیت بالایی برخوردار بود.
خانهایی همچون ناصر دیوان، رئیسعلی دلواری، شیخ حسین چاهکوتاهی و زایر خضر اهرمی، از دشمنان سرسخت دولت بریتانیا و مخالف نفوذ انگلیس در جنوب ایران بودند.
در طول جنگ جهانی اول، موفقیت و شکست آلمانها و انگلیسها، بر جنوب ایران نیز تاثیر میگذاشت. هر بار که آلمانها موفقیتی کسب میکردند، مخالفان انگلیس راسختر و قدرتمندتر میشدند، و با هر بار پیشروی انگلیس، دشمنان او در جنوب ایران، دچار دلهره و نگرانی میشدند.
یکی از مهمترین دلایلی که موجب درگیری جنوب ایران در جنگ جهانی اول شد، ماموران آلمانی بودند. آلمانها با سواستفاده از دشمنی مردم جنوب ایران با انگلیسها، و به سبب دشمنی با بریتانیا، به مرور نفوذ خود را در منطقه افزایش دادند. اتحاد با عثمانی و تظاهر به اسلامخواهی از حربههایی بود که نیروهای آلمانی برای جلب نظر ملل مسلمان استفاده میکردند.
گرایش مردم ایران به آلمانها به نوعی واکنش طبیعی آنها برای تکیه بر یک قدرت سوم، جهت رهایی از استعمار انگلیس و روسیه بود.
بنابراین ایرانیان پیروزی آلمان را به نوعی رهایی خود از چنگال استعمار انگلیس میدانستند. تا جایی که این امید و گرایش ایرانیها به آلمانیها، در ادبیات و اشعار آن دوره نیز وارد شده بود.
همزمان با ورود نیروهای آلمانی به ایران و حمایت تنگستانیها از آلمانیها، کشتیهای انگلیسی اقدام به آتش زدن لنجهای تنگستانی نموده و آبادیهای آنها را بمباران کردند. این اقدام انگلیسیها، باعث شد اتحاد بیشتری بین تنگستانیها و آلمانیها شکل بگیرد و جبههای جهت مقابله با انگلیسیها و هندیهای همدست آنها تشکیل دهند.
رئیسعلی دلواری، خان دلوار، با نیروهایش به ارتش انگلیسی مستقر در بوشهر هجوم آورد و تلفات شدیدی به آنها وارد کرد. از آنجایی که جادهی بوشهر-کازرون-شیراز، بسته بود، نیروهای انگلیسی از سمت جنوب شرقی ایران، به حوزهی جنوبی وارد شدند، بوشهر را اشغال کردند، پرچم ایران را پایین کشیدند، و پرچم خود را بر فراز دارالحکومهی بوشهر به اهتزاز درآوردند. با تنگ شدن عرصه به دولت ایران، جنوب ایران درگیر تحولات جدی شد.
از طرفی جنگ بین انگلیسیها و آلمانیها بالا گرفت. انگلیسیها کنسولگری آلمان را تصرف کردند و نیروهای آلمانی را اسیر و تبعید نمودند. این اقدامات، خشم تنگستانیها را بیشتر کرد. انگلیس هم در مقابل، نیروهای بیشتری را از بینالنهرین به ایران آورد. انگلیسیها پس از اشغال بوشهر، اعتماد به نفس پیدا کرده بودند. برای همین به پیشروی خود تا حومهی برازجان ادامه دادند و مصمم شدند از طریق کازرون به شیراز رفته و کل ایالت فارس را تحت سلطهی خود درآورند.
پس از این اقدام، مردم جنوب با رهبری حاکمان محلی خود، به قیام و مقابله برخاستند. خواجهعبدالله امیر عضدی، معروف به ناصر دیوان کازرونی، کلانتر وقت کازرون، مردم کازرون را بسیج کرد تا برای جنگ با انگلیسیها آماده شوند.
با ورود ناصر دیوان به این جبهه، چندین درگیری بین او، نیروهایش و نیروهای انگلیسی شکل گرفت که شرح آن مفصل است. با مقاومت ناصر دیوان و مقابلهی او، انگلیسیها تصمیم میگیرند او را تحت فشار قرار دهند. برای همین یک شب دستهای از ژاندارمها را به فرماندهی یکی از افسران سوئدی میفرستند تا ناصر دیوان را در محل سکونتش دستگیر کند.
با ورود ژاندارمها به کازرون، درگیری آغاز میشود. ژاندارمها تلاش بسیاری میکنند تا نیروهای کازرونی را سرکوب کنند، اما با کشته شدن تعدادی از ژاندارمها و فرماندهشان، روحیهی خود را میبازند، به پادگان خود برگشته و تحت محاصره قرار میگیرند. این محاصره تا حدی پیش رفت که احتمال سقوط پادگان مطرح شده بود. اما با مقاومت نیروهای انگلیسی، حصر پادگان شکسته شد و ناصر دیوان و نیروهایش از شهر خارج شدند. ژاندارمها نیز اقدام به غارت و چپاول شهر نمودند.
پس از یک ماه درگیری، سرانجام به دستور مخبرالسلطنه اوضاع آرام میشود. مخبرالسلطنه امنیت ناصر دیوان و نیروهایش را تضمین میکند و آنها به شهر برمیگردند. پس از این اتفاق، ژاندارمری، درصدد تقویت نیروهایش برآمد.
ناصر دیوان، مردی شجاع، میهنپرست، متدین، و معتقد به آداب و سنن اسلامی بود. وی و اجدادش، سالیان سال به صورت موروثی وظیفهی کلانتری کازرون را بر عهده داشتند.
ناصر دیوان بالغ بر 1500 نیرو در اختیار داشت، اما خود را مطیع دولت مرکزی میدانست. اگر دولت مرکزی ضعیف نبود و قادر بود با اخراج بیگانگان، امنیت جنوب ایران به خصوص کازرون و حومه را تامین کند، او هرگز دست به اسلحه نمیبرد. با این حال، دشمنان ایران به ویژه انگلیس، همیشه سعی داشتهاند هر نیرویی را که در جهت خدمت به ایران وارد عمل شده و کمر به دفاع از میهن و سرزمین خود بسته، بینظم، سارق، یاغی و شورشی معرفی کنند. در مورد ناصر دیوان نیز بیکار ننشستند و شایعات زیادی علیه او ساخته و پرداختهاند. عناصر بیگانه و اجنبی، هر جا که به مخمصه میافتند، اقدام به نشر اکاذیب میکنند.
همزمان با ورود ناصر دیوان به جبههی مقابله با انگلیسیها، تنگستانیها، چاهکوتاهیها و دلواریها نیز به قیام برمیخیزند. با حملهی انگلیسیها به دلوار، که منجر به ویرانی نخلستانهای آنجا شد، مقاومت وارد مرحلهی جدیتری میشود.. نخستین قیام با شکست مواجه میشود و نیروهای جنوبی مجبور به عقبنشینی میشوند. اما پس از اشغال بوشهر، مجاهدین تمام تردیدها را کنار گذاشته و با شبیخونهای جسورانه تلفات جدی و بسیاری را به نیروهای انگلیسی وارد میکنند. در پی این اقدامات، انگلیسیها تصمیم میگیرند رئیسعلی دلواری را سرکوب نمایند. به همین منظور، با چند فروند ناو مجهز، به ساحل دلوار هجوم میبرند. در این حمله، نه تنها نخلستانهای خرما قطع میشود، بلکه خانههای روستایی دلوار نیز بمباران میشود. ولی رئیسعلی با وجود نیروهای کمی که در اختیار داشت، مقاومت را آنقدر ادامه میدهد که نیروهای بریتانیا مجبور به عقبنشینی میشوند.
روایت مجاهدت جنوبیها در سراسر کشور میپیچد و بسیاری به حمایت از آنها برمیخیزند. حملات شبانهی مجاهدین به قرارگاههای انگلیس ادامه پیدا میکند، اما با شهادت رئیسعلی دلواری، دچار وقفهای اساسی میشود.
رئیسعلی در محلی به نام «تنگک صفر» هنگام شبیخون به قوای بریتانیا توسط فردی نفوذی به نام غلامحسین تنگکی،از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و در سن ۳۳ سالگی کشته شد. پیکر او ابتدا در نزدیکی حرم امامزادهای در روستای «کله بند» به خاک سپرده شد. اما به موجب وصیت خود رئیسعلی، پس از انتقال پیکر، او را در جوار حرم علیبنابیطالب در وادیالسلام دفن کردند.
تا یک سال پس از شهادت رئیسعلی، فعالیت مجاهدین کمرنگ میشود و به جز حملات پراکنده، خبری به گوش نمیرسد. تا این که نیروهای انگلیسی در پی رشتهای از اتفاقات، به مقر مجاهدین در چغادک حمله میکنند، اما با مقاومت سرسختانهی آنها مواجه شده و مجبور به عقبنشینی میشوند.
حملات مجاهدین به نیروهای انگلیسی مستقر در بوشهر و مقاومت آنها، و از طرفی درگیری شدید نیروهای انگلیس در نبردی در بینالنهرین، سرانجام منجر به عقد صلحنامهای میگردد که به موجب آن طرفین موظف میشوند اسرایشان را با هم مبادله کنند و انگلیسیها هم متقبل میشوند که پولها و اجناسی را که از خانهای تنگستان توقیف کرده بودند، پس بدهند. در این قرارداد، آزادی اسرای آلمانی نیز ذکر شده بود که انگلیسیها به آن عمل نکردند. پس از این صلحنامه، تا مدتها آرامش برقرار شد. اما یک سال بعد، وقتی انگلیسیها از نبرد بینالنهرین رها شدند، مجدداٌ و ناغافل به مقر مجاهدین در چغادک حمله کردند و تلفات بسیاری به بار آوردند.
از طرف دیگر، شکست آلمانها در جنگ جهانی اول، به خروج نیروهای آلمانی از ایران منجر شد. با این که آلمانیها، نقش مهمی در مبارزهی مردم جنوب علیه انگلیسیها داشتند، ولی خون میهنپرستی و اجتهاد خود مردم بود که آنها را در این مسیر مصمم میساخت. مبارزان هرگز اجازه نمیدادند نیروهای اجنبی برای آنها تصمیم بگیرند و برنامهریزی کنند، بلکه خودشان به صورت خودجوش مبارزات را شکل میدادند.
چنانچه رئیسعلی دلواری در نامهای به شیخ محمدحسین مجتهد برازجانی، مینویسد:
«انگلیسیها میگویند رئیسعلی پشتیبانی آلمان را دارد. به حول و قوهی الهی، از احدی اندیشه و باک ندارم. انگلیسیها میخواهند من را بترسانند.»
کاپیتان ادوارد توه در کتاب «جاسوسی چیست» مینویسد، برای انگلیسیها بسیار سخت بود که از یک عده مردم جنوبی، آنچنان ضرب شست دریافت کند. برای همین، قدرت تنگستانیها را به حمایت آلمانیها گره زدند تا غرور خودشان را حفظ نمایند.
در این جنگها، اگرچه مردم ایران و بهخصوص جنوبیها، سختیها و مشقات زیادی را متحمل شدند، اما حاصل و نتیجهای که به دنبال داشت، آن ضررها و تلخیها را به شیرینی حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران بدل کرد.
سوگندنامهی رئیسعلی دلواری در مبارزه با دولت انگلیس:
در سوگندنامه «رئیسعلی دلواری» آمده است: «ای کلاماللّه گفتار مرا شاهد باش من به تو سوگند یاد میکنم که اگر انگلیسیها بخواهند بوشهر را تصرف کنند و به خاک وطن من تجاوز کنند، در مقام مدافعه برآیم و تا آخرین قطره خون من بر زمین نریخته است، دست از جنگ و ستیز با آنان نکشم و اگر غیر از این رفتار کنم، در شمار منکرین و کفرین به تو باشم و خدا و رسول از من بیزار شوند.»
منابع:
اوضاع سیاسی و اجتماعی کازرون در جنگ جهانی اول-ابراهیم بنیادی
تلاش آزادی-محمد ابراهیم باستانی پاریزی
تاریخ سیاسی و اجتماعی کازرون از فتح تا کودتا-حسین هژبریان
کار، کار انگلیسیهاست-جک استراو