جنس و جنسیت | سیمون دوبوار
ناتوانی شغلی با انگ هیستریک | نیازهای زنانه چگونه نادیده گرفته می شود؟
جنسیت یک گفتمان پیوسته خود ساختار زدا و ذاتا ناپایدار است. سیمون دوبوار، فمینیست پیشتاز فرانسوی که سهمی انقلابی در درک تمایز «جنس و جنسیت» با دلالت¬های سیاسی دارد، جلد دوم کتابش: «جنس دوم» را با همین دعوی آغاز میکند: «انسان زن متولد نمی¬شود بلکه به زن تبدیل میشود» او که گشتاور الگوی فمینیستی مدرن درباره جبران نابرابری های میان زن و مرد است به خوبی فرآیند تاریخی «شدن» این اصطلاح پر جدل را تغییر میدهد.
جنسیت یک گفتمان پیوسته خود ساختار زدا و ذاتا ناپایدار است. سیمون دوبوار، فمینیست پیشتاز فرانسوی که سهمی انقلابی در درک تمایز «جنس و جنسیت» با دلالتهای سیاسی دارد، جلد دوم کتابش: «جنس دوم» را با همین دعوی آغاز میکند: «انسان زن متولد نمیشود بلکه به زن تبدیل میشود» او که گشتاور الگوی فمینیستی مدرن درباره جبران نابرابری های میان زن و مرد است به خوبی فرآیند تاریخی «شدن» این اصطلاح پر جدل را تغییر میدهد. تا بدانجا که لیندا مک داول و دورین مسی، نزدیک به چهار دهه قبل از اثبات میکنند نقشهای جنسیتی مردانه و زنانه محصول روابط اجتماعیاند و بر ساختههای خاص چون طبقه، بازار، شغل و نابرابری هم اثر میگذارند و هم اثر میپذیرند. همان چیزی که باب کانل در تحلیل «رژیم های جنسیتی نهادی و اجتماعی» به خوبی نشان میدهد و مشروعیت بخشی به فرصتهای برابر، حقوق کار و سلامت زنان را وابسته باز اندیشیهای مداوم در زمینههای نظری و بسترهای سیاسی اقتصادی میداند؛ ستایش ویکتوریایی زندگی خانگی را که اصرار دارد جای زن در خانه است فرجام بیماری فکری و برآمده از قدرت مذکرگرایی سلطهای تلقی میکند و تاکید دارد اجازه ندهیم احساس زائد بودن اقتصادی، اجتماعی و فردی، توانمندیهای زنان را به چالش بکشد موضوعی که هنوز هم در صف انتظار مناقشات درباره نابرابریهای جنسیتی و توانمندی های زنان است مطالعات انتوگرافی پوزیتویستی، ابژکتیویته علمی، هژمونیک و ساخت گفتمانی را به اعتقاد پیتر جکسون در کتاب «انسان شناخت: فرهنگ انتقادی مفاهیم کلیدی»، مصمم به نتیجه و راه یافتهای هویت بخش به برابری کرده و از استمرار داده است؛ به قدری قوی و اثرگذار که بسیاری از محققان عصر حاضر هم معتقدند «اطلاعات و نتایج در مورد عوامل ایجاد کننده و نابرابریهای جنسیتی ناکافیاند و باید پژوهشها را آنقدر ادامه داد اگر برابری هم وجود ندارد ساخته شود».
نابرابری پزشکی
بر اساس استدلال «همیش لو، لوئیجی پیستافری،رشما جاگزی، راشل دیکاسترو، گریفیث کنت و پیتر اوبل» در دو پژوهش «بیمه از کار افتادگی: میزان خطا و تبعیضهای جنسیتی» و «بررسی جنسیت، الگوها، نقش و انتخاب تخصص در میان فارغ تحصیلان کرده دانشکدههای پزشکی ایالات متحده در سالهای ۲۰۰۸ - ۲۰۰۶» با وجود تلاشهای فراوان نابرابری جنسیتی در بسیاری از محیطها از آموزش گرفته تا بازار کار و مبادلات مالی هم هنوز هم سلطه دارد؛ این بیضهها به مراقبتهای بهداشتی هم رسیده است، سلامت زنان را تهدید میکند اقتصاد و شاکله پزشکی را زیر سوال برده و البته تاملبرانگیز است که در قرن نزدیک به انقلاب صنعتی چهارم، تقاضای بیمه ناتوانی زنان ۲۰ درصد بیشتر از مردان رد میشود آسیبهای شغلی آنها در مواردی غیر مرتبط جای میگیرد. به مشکلات و ناتوانیهای جسمی ناشی از کار آنان بر چسب هیستریک یا عصبی زده میشود. جنسیت پزشک، بر نتایج ارزیابیهای پزشکی تاثیر میگذارد و بنا بر دادههای بنیاد خانواده (KFF) به دلیل اینکه نزدیک به دو سوم پزشکان آموزشدیده فعلی مرد هستند، در تخصصهایی مانند ارتوپدی، تبعیضها بر ارزیابیهای پزشکی برای گرفتن خسارت ناشی از آسیبهای شغلی زنان اثر می گذارد و تعداد زیادی از آنها تا آخر عمر بدون دریافت غرامت باید با مشکلات ناشی از نقص عضو و بیکاری کنار بیایند اما چرا باید چنین اتفاقاتی بیفتد؟
تفاوتهای جنسیتی و شواهد قاطع
ماریکا کابرال، دانشیار اقتصاد دانشگاه تگزاس در آستین و دانشیار پژوهشی در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی (NBER) و مارکوس دلندر اقتصاددان و استادیار «سیاست و مدیریت سلامت» دانشگاه ایلینوی شیکاگو میگویند این سوال، سوال ما هم بود و برای رسیدن به پاسخ، پژوهش «تفاوتهای جنسیتی در ارزیابیهای پزشکی شواهدی: تصادفی از پزشکان» را انجام دادهایم که نتایج بدست آمده بسیاری از تحقیقات گذشته را پوشش داد و تکمیل کرد. به گفته آنها این پژوهش در 9 فصل فراتر از مواردی که دارای ارزیابیهای تصادفی هستند، برای مستندسازی شکافهای جنسیتی در دریافت مزایا و جنسیت در تطابق بیمار و پزشک در تگزاس تبیین و بررسی شده است در این تحقیق، برای سنجش نقش جنسیت در نتایج و ارزیابیهای پزشکی، از یک مجموعه اطلاعات و داده با کمک وزارت بیمه ایالت تگزاس، بهره بردهاند. دادهها شامل تمامی ارزیابیهای پزشکی مستقلی هستند که ازسالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۷ انجام و ثبت شده است البته چون فقدان تاثیر بر فرآیند تعیین پزشک معین برای استراتژیهای تجربی بسیار مهم است، این پژوهش بر ارزیابیهای پزشک منتخب برای ارزیابی آسیبها طی سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷ متمرکز شده است. غرامتهای پرداختی در طول ۱۲ ماه نیز در این پژوهش بررسی و سال ۲۰۱۷ به عنوان سال پایانی پرداختها ملاک قرار گرفته است. اقدامات پزشکی هم بر اساس «ICD» و کدگذاری «CPT» طبقهبندی شدهاند که طبقهها اقدامات تشخیص طبی، آزمایشگاهی، رادیولوژی، جراحی، داروها، بیولوژیک و سایر اقدامات درمانی و کمکی و ........را شامل میشوند. با استفاده از «NPI» که یک شناسه عددی ۱۰ موقعیتی برای ارائهدهندگان مراقبتهای بهداشتی تحت پوشش است نیز تراکنشهای اداری و مالی اتخاذ شده تحت «HIPAA» بررسی شده و یک نمونه نهایی از 71366 معاینه پزشکی که توسط ۱۴۶۱ پزشک معین انجام گرفته، به دست آمده است که نتایج بررسی این جامعه و نمونه آماری نشان میدهد، مجموع پزشکان منتخبی که ارزیابیهای پزشکی مستقل انجام دادهاند، ۲۶ درصد بیشتر از کل پزشکانی است که کارگران آسیب دیده را درمان کرده و بیش از دو درصد از همه پزشکان است که به طور گسترده در سراسر تگزاس مشغول به کار هستند. دستیاران رشتههای تخصصی بالینی (دارای مدرک MD ) نسبت به پزشکان کایروپراکتیک (دارای مدرک DC) و پزشکانی استئوپاتی(دارای مدرک DO) نیز سهم بیشتری در درمان بیماران آسیب دیده شغلی و دریافت دستمزد دارند. پزشکان بخش اورژانس هم بیشترین مراجعه به بالاترین دستمزد را دارند و فقط در صورتی که آنها، کارگر را از کار افتاده و ناتوان تشخیص دهند، کارگر واجد شرایط دریافت مزایای نقدی میشود؛ که در این بین مردان نسبت به زنانها، از میان افرادی که ارزیابی پزشکی مستحق دریافت کردند، غرامت بالاتری دریافت میکنند. به نحوی که ممکن است زنان تا 9/3 درصد کمتر از مردان حق بیمه ناشی از آسیب شغلی بگیرند؛ زنانی که مسنتر از مردان هستند و آسیبهای آنها را بیشتر اسکلتی و شکستگی است. همچنین بر اساس یافتهها، 8/5 درصد زنان ترجیح میدهند به وسیله یک پزشک زن سطح آسیب یا ناتوانی آنها بررسی چون زنان نسبت به مردان اغلب تجارب پزشکی منفی دارند و زنان آسیب دیدهای که به طور تصادفی به جای پزشک مرد، به وسیله یک پزشک زن معاینه میشوند ۳۰ درصد بیشتر احتمال دارد که به عنوان یک کار دیگر از کار افتاده و ناتوان شناخته شود به طور متوسط 5/8 درصد حق بیمه بیشتری یعنی چیزی حدود ۴۷۸ دلار دریافت کنند. این در حالی است که افزایش سهم پزشکان زن در معاینه زنان آسیبدیده از 6/21 به 4/28 درصد، باعث کاهش 6/31 درصدی و از ۱۷ به ۵۰ درصد، باعث افزایش 86/0درصدی در سهم حق را غرامت زنان کارگر دچار آسیب میشوند و تا 8/39 درصد، شکاف جنسیتی را کاهش میدهد؛ و البته استفاده میکند که غیر همجنس بودن بیمار و پزشک، یکی از دلایل شاخص نابرابری و تبعیض جنسیتی است و اگر سیاستهایی که بر افزایش سهم زنان کارگر آسیبدیده و برای دریافت معاینه و ارزیابی از پزشک همجنس خود، اصرار دارد افزایش شکافهای جنسیتی در ارزیابیهای پزشکی و نتایج مرتبط با آن کمتر خواهد شد. موضوعی که در نتایج نظرسنجی تکمیلی این پژوهش از ۱۵۱۹ بزرگسال تا ۶۴ سال نیز به خوبی دیده شد.
زنان در این نظرسنجی مطمئن بودند که پزشک مرد نگرانی آنها را درک نمیکند. به خوبی با آنها حرف نمیزنند نوع برخورد و رفتارش به نحوی است که باعث ناراحتی آنها میشود. احترام از جانب او نمیگیرند. گاهی بیدلیل انگ بیماری هیستریک را به آنها میزند و با این کار بیماریشان را انکار میکند تا جایی که حاضر نمیشوند برایشان آزمایشهای تشخیصی بنویسید و سطح دردی را که دارند واقعی تلقی کند. در حالی که رفتار این پزشک با بیماران همجنس خود کاملا متفاوت از مردان مراقبت پزشکی، درمانی و بهداشتی بیشتری را دریافت میکنند؛ و این مقولهای است که در تحقیقات گذشته نیز ولو در ابعادی کوچکتری اثبات شده و بر تبعیض و شکاف جنسیتی پزشکی صحه گذاشته است.
تبعیضهای محرز
تحقیق «آدرین هرناندز و همکارانش» درباره « تفاوتهای جنسی و نژادی در استفاده از دفیبریلاتورهای کاردیوورتر قابل کاشت در بیماران نارسایی قلبی» و پژوهش «پیلوت و همکارانش» درباره «تفاوتهای جنسیتی در بیماران سندروم حاد عروق کرونر» اثبات کرده بود در میان بیمارانی که میزان درد مشابهی را گزارش میکنند، احتمال اینکه زنان برای کاهش درد درمان قرار بگیرند، بسیار که است چون پزشکان نشانهها را برای بیماران مرد و زن متفاوت تقسیر میکنند. این در حالی است که هر نوع سوگیری جنسیتی در درمان پزشکی خطرناک است. وقتی برای هر دو جنس بیمار، درمان و مراقبتی با کیفیت یکسان ارائه نمیشود یا زمانی که تظاهرات مختلف بیماری بر اساس جنسیت مورد بررسی قرار نمیگیرد، باید انتظار آسیبهایی غیرقابل جبران برای بیمار و خدشه ساختار نظام درمانی را داشت. کما اینکه گزارش سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۰ نشان داد نزدیک به ۹۰ درصد مردم نوعی سوگیری جنسیتی علیه زنان دارند. این موضوع در مراقبتهای پزشکی و سراسر سیستم درمانی از تعامل بین بیماران و پزشکان گرفته تا تحقیقات پزشکی و سیاستهای حاکم بر آن رخنه کرده و باعث تعصب جنسیتی شده است؛ تعصبی که جان تعداد زیادی از زنان را تهدید میکند و به گفته کلی باروز، بنیانگذار بازار فناوری سلامت زنان (Femtech) و پژوهشگر ارشد موسسه مهندسی زیستی اوکلند، «اگر فرض بر این گذاشته شود که نیمی از جمعیت جهان را زنان را شامل میشوند، این تهدید عملاً یک بحران است. چون در حال حاضر بیماریهای خودایمنی که تقریباً هشت درصد از جمعیت جهان را تحت تاثیر قرار میدهد در میان زنان سهمی 78 درصدی دارد. زنان سه برابر بیشتر از مردان در معرض ابتلا به آرتریت روماتوئید و ۴ برابر بیشتر در معرض ابتلا به مولتیپل اسکلروزیس، بیماریهای خود ایمنی که به سیستم عصبی مرکزی حمله میکند، هستند. زنان دو سوم افراد مبتلا به آلزایمر را در جهان تشکیل میدهند و سه برابر بیشتر از مردان در معرض حمله قبلی کشنده قرار دارند. زنان حداقل دو برابر بیشتر از دردهای مزمن مانند فیبرومیالژیا، سندروم خستگی مزمن و بیماری مزمن رنج میبرند؛ این درحالی است که نظر سنجی انجام شده از سوی مرکز علم و تحقیقات (Today) در انتهای سال ۲۰۱۹ نشان میدهد که بیش از نیمی از زنان دنیا، در مقایسه با یک سوم مردان، با تبعیض جنسیتی در مورد مراقبت از بیمار مواجهاند. از هر پنج زن، یک زن احساس میکند که ارائهدهنده مراقبتهای درمانی علائم او را نادیده میگیرد. 17 درصد زنان معتقدند در بخش درمان صرفا به دلیل جنسیت با آنها متفاوت رفتار میشود که بیش از ۸۰ درصد آنها باور دارند که سیستم درمانی پزشکی زنان را در پاسخ به درد و درمان درد زنان، به ویژه درد مزمن ناکام میگذارد و حتی درد آنها را بیشتر به عنوان یک علت عاطفی روانی میبیند تا یک علت جسمی یا بیولوژیک و این هاله فراگیر بیاعتمادی قرنهاست که در نگرشهای پزشکی گنجانده شده است. این ایده تاریخی و هیستریک که احساسات زنان تاثیرات عمیقی بر بدن آنان میگذارد و برعکس، مانند یک نگاتیو عکاسی است، که بیماری یک زن را هیپوکندری قلمداد میکند در حالی که برای مردان اصلا چنین تصوری قائل نیست و حتی یک مرد مبتلا به بیماریهای مزمن شجاع و قوی دیده میشود و سطح مراقبت از او به نحوی خواهد بود که کاملاً در مقایسه با زنان مذکروار و تبعیض گونه است و این تبعیض به زعم سامولوویتز، در بحث ناتوانی و آسیبدیدگیهای شغلی دردآور میشود. سامولوویتز و همکارانش در پژوهش «مردان شجاع و زنان احساسی» با این توضیح که میانگین هزینههای مستقیم و غیرمستقیم ناشی از آسیب بر محیط کار و درد مزمن میتواند به 6400 یورو در سال هم برسد، تفاوتها در نحوه ارزیابی متخصصان پزشکی از مردان و زنان را با تفاوت سوگیریهای جنسیتی در مزایای بیمه اجتماعی منجر میشود موضوع مهم قلمداد میکنند که نیازمند توجهی با دامنه بیشتر است. او و سه همکار دیگرش از معتقدند: «اختلافات جنسیتی در دریافت مزایای بیمه اجتماعی در حال تبدیل شدن به یک امر بدیهی است و باعث شده ۲۰ درصد زنان تهران از مزایای بیمه ناتوانی محروم بمانند و سالانه چند میلیارد از چرخه سلامت زنان حذف شود. غافل از اینکه پرداخت خسارت ناشی از آسیب کار به کارگر، چه زن و چه مرد، بخشی از سیستم بیمه دولتی بسیاری از کشورهاست و به افراد تحت پوشش خود باید حق بیمه نقدی و پزشکی بدهد اما چون یکی از ویژگیهای کلیدی است ارزیابی است و ارائه دهنده خدمات درمانی، ملزم میشود آسیبها را ارزیابی کند، خواسته یا ناخواسته پای سوگیری و تبعیض به آن باز میشود خود سیستم نیازمند درمان خواهد شد همان معضلی که کابرال و دیلندر هم در جمعبندی نتایج پژوهششان بر آن تاکید میکنند «اهمیت سیاستهای اصلاحی و ترمیمی در برنامههای مراقبتی- درمانی- پزشکی و نابرابریهای که در آنها وجود دارد، حتی مهمتر از اثبات تبعیضهاست و میتواند بسیاری از مشکلات ناشی از ناتوانی را رفع کند.» آنها میگویند: «پزشکی مبتنی بر شواهد سنگ بنای مراقبت های بهداشتی است، با این حال، حتی در تحقیقات فعلی، مشکلاتی مانند تعمیم ناکافی نتایج وجود دارد که نباید ساده از کنار آن گذشت. مضاف بر آن، گاهی مشکل از تبعیض و سوگیری به نابینایی جنسیتی تبدیل میشود؛ ناآگاهی از این واقعیت که تحقیقات انجام شده برای مردان گسترده است و این گستردگی سبب میشود مشکلات زنان محصور بزرگنمایی تحقیقات مرد محور شده، مانعی برای تحقق برابری جنسیتی در مراقبتهای بهداشتی و درمانی باشد و به نادیده گرفتن نیازهای زنانه منجر شود؛ همانطور که تحقیقات انجام شده در زمینه بیماریهای عروق کرونری قلب «پیلوت و همکارانش» نشان داد که چگونه این ناآگاهی و شکاف دانشی میتواند به عدم توجه به نیازها منجر شود و مردانگی هژمونیک که الگویی از ویژگیها، رفتارها و عملکردهای مردانه را توصیف میکند به عنوان هنجار غالب و ایدهآل اجتماعی تلقی شده و هر موضوعی پیرامون مردان و زنان بر مبنای آن ارزیابی شود. تا بدانجا مردانگی هژمونیک به صورت فردی و ساختاری اعمال شده، بر اساس اجماع محیط اجتماعی ساخته شده و در طول زمان متغیر و اثرگذار بماند و بیانگر تسلط مردان بر زنان بر مردان دیگر باشد، آن هم نه به واسطه هنجارهای ایدهآل مانند شایستگی فنی، استقلال و اتکا به خود بلکه از حیث برداشتهای فکری نادرست. برداشتهای که به هنگام درد بیماری به ویژگیهای مردان مانند تحمل نسبت به شاخصههای زنان مانند حساسیت و ابراز ناراحتی ارتفاع میدهد و معیار ارزیابی در مراقبتهای بهداشتی و پرداخت حقبیمه ناشی از آسیب دیدگی شغلی میشود؛ آن هم آنقدر قوی، که حتی مفهوم اندروسنتریسم قرار دادن یک دیدگاه مردانه در مرکز جهانیبینی را به حوزه مراقبتها آورده و تا بدانجا پیش میرود که درد زنان، درد غیر معمول نام بگیرد و آنها را از بدیهیترین حق خود دریافت خسارت ناشی از آسیب شغلی محروم کند.