|
کد‌خبر: 232843

قتل خانوادگی | اختلافات خانوادگی

اینجا شوش است یا تگزاس؟

پسران ع.محسن سال ۹۵ پسر دایی خودشان را نیز به قتل رساندند و حالا نوبت به پسرعموهای‌شان شده. چند سال است که با پسرعموهای‌شان نیز مشکل پیدا کردند. یکی از پسرعموهای خودشان را نیز به قتل رساندند و دو پسرعموی دیگرشان را نیز زخمی کردند. این مساله ادامه‌دار شده تا رسیده به عزیز. عزیز یکی از پسرعموهای آنان است که چند روز پیش به‌شدت از ناحیه پا دچار آسیب شد و کارش به عمل کشید.

بهاره شبانکارئیان در روزنامه اعتماد نوشت: عاصی شده‌اند، می‌گویند بی‌توجهی مسوولان شهرستان شوش خوزستان از سوی دادستان این شهرستان سبب شده خانواده «ع.محسن» هر از گاهی دست به اسلحه، یکی از پسرعموهای خودشان را مجروح کنند یا به قتل برسانند.

این‌بار هدف «عزیز محسن» بود اما زنده ماند تا راوی جنایات پسرعموهایش باشد. او از ناحیه پا دچار جراحات شدید شده و برایش سوال پیش آمده که اینجا شوش است یا تگزاس؟

اهالی روستای فتح‌المبین شهرستان شوش، از راه کشاورزی مخارج زندگی خود را تامین می‌کنند. بنابراین تمام مشکلات و درگیری در این روستا بر سر زمین‌های کشاورزی است. به گفته منتقدان این پرونده فرماندار، بخشدار، فرماندهی نیروی انتظامی و رییس شورای اسلامی بخش فتح‌المبین شهرستان شوش در مقابل بی‌قانونی این روستا کاری از دست‌شان برنمی‌آید.

هر چه پیگیری می‌کنند هنوز دادستان برای این خانواده که دست به اسلحه در روستا زندگی می‌کنند، حکمی صادر نکرده است.

«احمد ضمدی»؛ رییس شورای بخش فتح‌المبین شوش برای خبرنگار اعتماد اتفاقات پیش آمده را بازگو می‌کند: «من که دادستان نیستم از من سوال می‌کنید، اما اینها عشایر هستند و اقوام هم.»

رییس شورای بخش فتح‌المبین ادعا می‌کند: «فرماندار، بخشدار و حتی خود من وقتی به کلانتری زنگ می‌زنیم می‌گویند ما از طرف دادگاه حکمی نداریم که آنها را دستگیر کنیم. از طرفی هم نیروهای انتظامی شوش بارها اعلام کردند که مامور خانم در کلانتری نداریم. گویا هر بار که برای دستگیری پسران «ع. محسن» می‌روند آنها به همراه مردهای خانواده متواری می‌شوند. ماموران هم پس زنان آنها برنمی‌آیند.

خودتان می‌دانید در قانون جمهوری اسلامی ماموران نمی‌توانند به زنان دست بزنند یا دستگیرشان کنند. من خودم چند بار با نیروهای انتظامی تماس گرفتم، اما می‌گویند دادستان باید به ما حکم دهد‌ که فقط در حد شفاهی اعلام می‌کند و این برای دستگیری به لحاظ قانونی کفایت نمی‌کند.

پسران ع.محسن سال ۹۵ پسر دایی خودشان را نیز به قتل رساندند و حالا نوبت به پسرعموهای‌شان شده. چند سال است که با پسرعموهای‌شان نیز مشکل پیدا کردند. یکی از پسرعموهای خودشان را نیز به قتل رساندند و دو پسرعموی دیگرشان را نیز زخمی کردند. این مساله ادامه‌دار شده تا رسیده به عزیز. عزیز یکی از پسرعموهای آنان است که چند روز پیش به‌شدت از ناحیه پا دچار آسیب شد و کارش به عمل کشید.»

سال 95؛ اولین قتل

عزیز، اسمش است و محسن فامیلیش. او یکی از پسرعموهای این اسلحه به دستان است که از وضعیت ناامن روستای‌شان بدون نظارت قانون شرح می‌دهد: «ما در بخش فتح‌المبین دانیال شوش هستیم. یکی از اقوام ما که در همین روستا زندگی می‌کنند چند فقره قتل انجام دادند.

چند شب پیش من را به ضرب گلوله گرفتند و کارم به بیمارستان کشید. آمدم بیمارستان اهواز برای عمل. وضع پایم افتضاح بود. نیروی انتظامی هم نمی‌تواند کاری انجام دهد.» عزیز به سال 95 برمی‌گردد و ادعا می‌کند: «چند سال قبل یک نفر را به قتل رساندند که با حل وفصل عشایری تمام شد.

سال 95 پسردایی خودشان را به قتل رساندند که باز با حل وفصل عشایری تمام شد رفت. به غیر از این قتل‌ها یک بار عموی خودشان را گرفتند. یک بار دیگر نیز دایی خودشان را و قصد کشتن آنها را داشتند. آن دو هم به ‌شدت زخمی شدند. سال 99 قتل سوم را انجام می‌دهند که برادر من بود. او را در زمین کشاورزی‌اش به قتل می‌رسانند.

این آقایان سوابق سرقت با اسلحه هم زیاد داشتند. بگذریم؛ سال 99 یکی از برادرانم را به قتل رساندند و بعد از آن هم به صورت مکرر تیراندازی کردند که یکی دیگر از برادرانم به خاطر تیراندازی آنها کلیه‌اش تخلیه شد و روده‌اش درگیر. یک برادر دیگرم را هم زدند، طوری‌که تمام بدنش پر از ساچمه شد. یک تیر هم خورد به سرش ولی خدا رحم کرد و زنده ماند. من هم که چند روز پیش با اسلحه زدند به پام ناقص شد. این عاملان قتل و تنش هر بار هم برای ما و هم برای خانواده‌های دیگر که شکایت می‌کنند پاپوش درست می‌کنند و با اعمال زور و زورگویی رضایت اجباری می‌گیرند.»

فقط قصاص

عزیز محسن سه روز است که از بیمارستان مرخص شده و درباره شکایتش در مورد این جنایتکاران می‌گوید: «بعد از آن مجروحیت‌ها و پیگیری‌ها، ما گفتیم تا آخرین نفس می‌رویم و این دفعه می‌خواهیم قصاص کنیم.»

عزیز مدعی است: «در این روستا یک شورای عشایری تشکیل شده که مربوط به شورای حل اختلاف امور عشایر است، ولی متاسفانه با حل‌و فصل این قضایا می‌خواهد همه ‌چیز را سرپوش بگذارد. مثلا پدر این قاتل به پسرش کارت بانکی‌اش را نشان می‌دهد و می‌گوید؛ دیه تو داخل این کارت است. هر غلطی می‌خواهی انجام بده. برای همین پسرانش به خودشان جرات می‌دهند آدم بکشند.

من به شما هم می‌گویم خدا این حق را به من داده و می‌خواهم با قصاص به حق خودم برسم. قاتل برادر من «محمد محسن» است. پسرعموی خودم است و حدود 40 سال دارد. «جمال محسن» برادر محمد است و همین جمال بود که با اسلحه به پای من شلیک کرد.

جمال از منظر جنبه عمومی جرم، 6 سال و نیم حبس برایش در نظر گرفته شده، اما در حال حاضر بیرون است. قرار بود به او پابند بزنند که هنوز نزدند و مرخصی آمده بود که این بلا را سر من آورد. الان هم متواری است. ماموران انتظامی هم تا به سمت خانه آنها می‌روند، مردان خانواده متواری می‌شوند.

حالا نمی‌دانم چه کسی به آنها این را گفته که باید فرار کنند. ماموران آگاهی هم که حریف زنان نمی‌شوند. مردان با در دست داشتن اسلحه می‌روند داخل درختان روستا قایم می‌شوند و زنان را می‌فرستند جلو.

این مساله بسیار مهم است که آیا شوش مامور زن ندارد که زنان آنان را دستگیر کند؟ این زنان هم با دیدن ماموران انتظامی می‌گویند ما می‌رویم شکایت می‌کنیم که شما دست ما را گرفتید یا مثلا ما را هل دادید یا ما را زدید... من می‌دانم که این جمال 20 روز است از زندان برای مرخصی آمده و حتی در این 20 روز به او پابند نزدند.

یعنی نه تنها پابند ندارد، بلکه خیلی هم راحت آزادانه برای خودش می‌چرخد. قاضی اجرای احکام و دادستان هم با پیگیری‌های من در جواب گفتند که تا متهم رجوع نکند، نمی‌توانیم برایش پابند بزنیم. قاعدتا به لحاظ قانونی جمال فراری است اما قانون نمی‌خواهد به روی خودش بیاورد.»

چهارشنبه هفته گذشته ساعت 7 شب

عزیز کشاورز است و اما تمام اهالی شوش و حتی اهواز از او به عنوان یک شاعر هم یاد می‌کنند. روز تیراندازی و مجروح شدنش را توصیف می‌کند: «چهارشنبه ساعت 7 شب برای کارگرانم در زمین کشاورزی شام گرفته بودم تا برایشان ببرم. وقتی رسیدم روستا صدایی از دور شنیدم. برادرانم و کارگران را صدا کردم تا ببینند صدا برای چیست؟ چون همیشه این پسرعموهایم در آن منطقه می‌چرخیدند. الان هم چادر زدند. دوتا خانه در شهرستان شوش دارند، اما در این روستا به صورت عشایری زندگی می‌کنند و با چادرنشینی. برای تنش و درگیری به اینجا می‌آیند.

حالا خلاصه وقتی صدا را شنیدم همه را صدا زدم. جمال را دیدم در فاصله پنج، شش متری با اسلحه کلاش دوید سمتم. حقیقت من هم با ترس دویدم سمتش. می‌دانستم می‌خواهد مرا بکشد. طوری رفتار کردم که انگار پشت سرش کسی ایستاده. به پشت او نگاه کردم و گفتم بزنش بزنش. کسی آنجا نبود در واقع ولی همین حرفم باعث شد تا او به پشت سرش نگاه کند.

همین که برگشت اسلحه را از او گرفتم و خشاب اسلحه را خالی کردم. با خود خشاب زدم توی صورتش، اما این اسلحه یک تیر گرفته بود و مسلحش کرده بود. وقتی زدم توی صورتش تیر را به پایم زد و فرار کرد. من ماندم و خشاب‌های توی دستم.

خشاب به قسمت ران پایم اصابت کرده. همان موقع مرا بردند بیمارستان شوش. آنجا به ما گفتند عملش خیلی خطرناک و حساس است. الان هم روی پام باز است. باید عفونتش تخلیه شود تا بعد پیوند پوست را انجام دهند.» او حرف‌هایش را این‌گونه پایان می‌دهد: «ببین خانم مهندس اینها این‌قدر رودار شدند که اگر ما قصاص نکنیم باز می‌زنند یکی دیگر را می‌کشند. پرونده هم در دادگاه کیفری استان اهواز است، اما متاسفانه پیگیری نشده تا به الان و اقدامی نشده.

 

 

نگاه مثبت به قاتل را ترویج نکنیم!

اگر کسانی از جمله قاتل و خانواده او خواهان گذشت وعدم اصرار بر قصاص هستند، باید تمام حق را به خانواده مقتول داده و با آنان همدلی کرده و از آنان دلجویی نمایند.

 

عباس عبدی| قتل، یکی از مهم‌ترین جرایم است و برخی از قتل‌ها برای مردم جذابیت‌های خبری فراوانی دارد. البته همه قتل‌ها به یک اندازه بازتاب ندارند.

در سال‌های اخیر قتل‌هایی که به دست سمیه و شاهرخ، در دهه ۱۳۷۰ رخ داد، سپس قتلی که به دست یک دختر نقاش به نام دل‌آرا رخ داد و عمه‌اش را کشت، قتل همسر یک فوتبالیست به دست زن صیغه‌ای فوتبالیست و خودکشی یا قتل پدرام تجریشی در دهه ۱۳۶۰، قتل یک خانم پیر به دست پرستارش کبرا رحمان‌پور و نیز قتل مریم رحمانی و اکنون غزاله و آرمان بازتاب‌های خبری و اجتماعی زیادی داشتند.

 

این‌ها به جز قتل‌های سریالی هستند که بازتاب‌های وسیع‌تری دارند. به تناسب این بازتاب‌ها مردم دستخوش داوری‌ها و احساسات خوب یا بد می‌شوند.

 

پرداختن به ابعاد این داوری‌ها و احساسات می‌تواند به ما در شناخت نحوه برخورد صحیح نیز کمک کند. در ماجرای غزاله و آرمان، پس از یک کش‌وقوس ۸ساله هفته گذشته، آرمان اعدام شد و دو نگرش متضاد در دفاع از این اعدام یا رد آن نیز در جامعه دیده شد.

 

ولی این ماجرا را چگونه باید مورد توجه قرار داد؟ اولین نکته، پرسش درباره اصل وقوع قتل است. در ماجرای پدرام تجریشی اختلاف میان ادعای قتل یا خودکشی بود.

در برخی از موارد قتل قطعی است، ولی انتساب آن به متهم محل سوال است و در برخی نیز رخداد قتل به دست متهم، قطعی تلقی می‌شود. به‌طور کلی استقلال و دقت رسیدگی قضایی در پرونده‌های قتل عمد و در دادگاه‌های عمومی رعایت می‌شوند.

فرآیند ماجرا آن قدر پیچیده است که اعمال نفوذ سخت است. پلیس و آگاهی، بازپرس و دادستان، دادگاه بدوی رسیدگی‌کننده با چند قاضی، دیوان عالی کشور و رفت‌وبرگشت‌های فراوان، علنی بودن دادگاه و حضور و موضع‌گیری وکلا و رسانه‌ها همگی موجب می‌شوند که اعمال نفوذ استثنا شود.

از این رو شخصا تاکنون با مورد خاصی که خلاف عدالت حقوقی حکم نهایی صادر شده باشد، نشنیده‌ام. شاید از این نظر پرونده آقای جلال‌الدین فارسی محل سوال جدی باشد. انکار نباید کرد که وضعیت رسیدگی به پرونده‌های امنیتی و سیاسی موجب بدبینی به پرونده‌های عادی هم شده است.

 

در هر حال این بدان معنی نیست که هیچگاه حکم اشتباهی صادر نمی‌شود. حقیقت نزد خداست، ولی براساس قانون و شواهد می‌توان اجمالا به این نتیجه رسید که چه کسی قاتل است؛ بنابراین در اصل وقوع قتل‌ها و انتساب آن‌ها به متهمان، چندان جای، چون و چرا نیست.

شاید اختلاف‌نظر میان قتل عمد با غیر عمد یا دفاع مشروع باشد که از این نظر جای بحث و جدل زیاد است. همچنین تعریف قتل عمد در حقوق ایران به گونه‌ای است که میان قتل‌های فجیع و قتل‌های اتفاقی یا حتی تحریک‌شده از جانب مقتول و… تمایزی قایل نمی‌شود که این ضعف اساسی در قانون مجازات ما است.

نکته بعدی درباره کودک محسوب شدن مجرم یا قاتل است که این موضوع می‌تواند محل بحث قرار گیرد، ولی در این مورد خاص، ظاهرا و با توجه به قراین ماجرا، دادگاه موضوع پایین بودن سن را به عنوان شاهدی برعدم رشد در ارتکاب جنایت نپذیرفته است.

مهم‌ترین نکته به قصاص یا عفو مربوط است. جامعه با شدت و حدّت فراوان وارد این پرونده‌ها می‌شود و نسبت به مجازات فرد حساسیت نشان می‌دهد و انتظار دارد مطابق این انتطار عمل شود، در حالی که در عمل نقش چندانی در تعیین مجازات و کیفیت آن ندارد. این حضور در پرونده بعضا اثرات منفی می‌گذارد.

شاید یکی از علل رضایت ندادن خانواده‌های مقتولین، نحوه مواجهه دیگران با پرونده است؛ گویی که خانواده مقتول موظف هستند که رضایت دهند و اگر ندهند، مرتکب فعل قبیحی شده‌اند.

این همان اشتباه مهلکی است که برخی از متهمان و خانواده‌های آنان و نیز وکلا یا افکار عمومی به ویژه افراد سرشناس در دفاع از قاتل می‌کنند و خانواده مقتول را در رنج مضاعف قرار می‌دهند، در نتیجه خانواده مقتول هم پای خود را در یک کفش می‌کنند و حاضر به رضایت نمی‌شوند، حتی اگر از ابتدا دنبال قصاص نبوده نباشند.

به‌طور مشخص می‌توان درباره قصاص دل‌آرا چنین رفتاری را دید یا در مورد قصاص مریم رحمانی شاید همین عامل سبب اجرای قصاص شد.

در حقیقت اگر کسانی از جمله قاتل و خانواده او خواهان گذشت وعدم اصرار بر قصاص هستند، باید تمام حق را به خانواده مقتول داده و با آنان همدلی کرده و از آنان دلجویی نمایند. هیچ نگاه مثبتی به قاتل را نباید ترویج کرد. در واقع قاتل باید اظهار پشیمانی جدی کند.

 

صادقانه درصدد جبران برآید. اینکه تا آخر و خلاف برداشت دادگاه و کارشناسان قتل را انکار کند، نتیجه‌ای جز تحریک و اصرار خانواده مقتول بر قصاص ندارد. همیشه باید خود را به جای خانواده مقتول قرار داد و احساس آن‌ها را درک و با آنان همدلی کرد.

درخواست‌عدم قصاص از قاتل هنگامی موجه است که او صادقانه پشیمان شود و درصدد جبران برآید. البته اگر معتقد است که مرتکب قتل نشده است، باید بتواند و می‌تواند تمام نقاط ابهام را به خوبی رفع کند و امید به تبریه نیز داشته باشد.

گام اول برای درخواست قصاص از سوی خانواده مقتول، همراهی بدون قید و شرط همگان با آنان و محکوم کردن جنایت رخ داده است. این کار درد و رنج آنان را کاهش می‌دهد و انگیزه آنان را برای قصاص تضعیف می‌کند. اتفاقا طبقات پایین جامعه این قاعده را خوب می‌فهمند.

 

قرار نیست خانواده مقتول مجبور به گذشت شود و درد مضاعفی را تحمل کند و بدهکار محسوب شود. این اشتباه مهلکی است که شاهد تکرار آن هستیم.

source: عصر ایران