نیلوفر بهبهانی
عجیب اما واقعی! اسم مدرسه را گذاشتند «فقط نیلوفر»!
آقایان اسم مدرسه را گذاشتند مدرسه فقط نیلوفر!
یک کاربر ایرانی توییتر با اشتراک گذاشتن این عکس در توییتی نوشت: دختر یکی از آشناها به نام نیلوفر بهبهانی فوت کرد مادرش گفت برای شادی روحش مدرسهای در سیستان و بلوچستان بسازند مدیران آموزش و پرورش به مادرش گفتند اسم مدرسه را بگذاریم نیلوفر بهبهانی؟ گفت نه ! فقط نیلوفر. حالا آقایان هم رفتند اسم مدرسه را گذاشتند مدرسه فقط نیلوفر!
علی مهربانی | کم توانان ذهنی
کارگاه آقای مهربانی / متفاوتترین کارگاهی که تا به حال دیده اید + تصاویر
یک معلم مهربان، یک کارگاه ساخت لوازم ورزشی راه انداخته که در آن معلولان ذهنی اشتغال دارند
دیگر «حمید» آنقدر در کارش مهارت پیدا کرده که «آقا» او را بهعنوان یک «اوستای» تمام و کمال قبول دارد. حمید بر و بازوی مردانهای دارد و تا وقتی دانشآموز بود، «آقا» هوایش را داشت که مبادا به سبب معصومیت و ذهن کودکانهاش این بر و بازو را صرف قلدربازی کند. وقتی هم درس و مشقش تمام شد، «آقا» دست او و تعدادی از همکلاسیهایش را در کارگاه تولیدی خود بند کرد تا مانند همسالان سالمشان نان بازویشان را بخورند. حمید و همکارانش از کمتوانی ذهنی رنج میبرند و در دوران دبیرستان شاگرد «علی فردایی مهربانی» بودهاند. آنها هنوز هم به رسم دوران مدرسه، مهربانی را «آقا» صدا میزنند. گزارش زیر حکایت تولیدی لوازم ورزشی است که در یکی از کوچههای دنج و دورافتاده شهرری قرار گرفته و مهربانی با کمک شاگردان خاصش آن را میچرخاند. روابط کارگر و کارفرمای این تولیدی، با روابط معمول کارگر و کارفرماها تفاوت زیادی دارد.
از شهرری حسابی دور شدهایم و تابلو «امینآباد» مقابل ما قرار دارد. روستای امینآباد و روستاهای «اسلامآباد»، و «اشرفآباد» را هم پشت سر میگذاریم و بعد از باسکول60تنی والفجر، در انتهای کوچه بنبست «فتاح» بالاخره تولیدی «مهربانی» را پیدا میکنیم. «حمید» در حالی که لبخند معصومی روی لبش نشسته، در آهنی تولیدی را به روی ما باز میکند. حیاط ساختمان قدیمی تولیدی باصفاست و داخل آلاچیق وسط حیاط فوتبال دستی بزرگی قرار گرفته تا اگر حمید و همکارانش وقت فراغتی داشته باشند، دور هم فوتبال دستی بازی کنند. دفتر کار «آقا» به دفترهای شیک مدیران شباهتی ندارد و امکاناتش به میز و صندلی ساده و یخچالی قدیمی خلاصه میشود. فضای کارگاه بزرگ است، ولی همه مراحل تولید و بستهبندی محصولات متنوع آن در همین محل انجام میشود. اتاقی که برای استراحت و غذا خوردن بچهها در نظر گرفته شده، از دفتر «آقا» مرتبتر و آراستهتر است. بروبازوی حمید از بقیه قویتر و ورزیدهتر است و هر جا باری روی زمین بماند، او به کمک میآید. مهربانی میگوید: «وقتی حمید دیپلمش را گرفت، مادرش نمیتوانست او را در خانه نگه دارد و از سر بیکاری در کوچه و خیابان با همسن و سالانش گلاویز میشد و خانوادهاش همیشه نگران بودند که زور بازویش کار دستش بدهد. از وقتی حمید به کارگاه آمد، بازیگوشیهایش را کنار گذاشت و در کارگاه هرکاری از دستش بر میآید انجام میدهد.» حمید روی اسم و آوازه کار و محصولاتشان حسابی حساسیت و تعصب دارد و اگر
سفارشات مشتری به موقع و کامل تهیه نشود، حتی اصرار «آقا» برای تعطیلی کار و استراحت کارگران به جایی نمیرسد.
قوانین ویژه تولیدی مهربانی
سن و سال قاسم با همکارانش تفاوت زیادی ندارد، ولی او، جعفر و مجید که ازدواج کردهاند و خانه، زندگی میچرخانند عاقله مرد و بزرگتر کارگران محسوب میشوند. مهربانی همه کارگرانش را بیمه کرده و مطابق قانون وزارت کار حقوق آنها را پرداخت میکند، ولی هوای کسانی را که ازدواج کردهاند دارد و مراقب است که زندگیشان لنگ نماند. 10 شاگرد مدرسه طاهر که حالا با هم همکار هستند، در غم و شادی یکدیگر شریک هستند و اگر کسی مجلس ختم و عروسی داشته باشد، همه در غم و شادی او شریک هستند، اگر یکی از آنها اثاثکشی داشته باشد، همه برای کمک به او به خط میشوند و خلاصه برادرهایی هستند که از هم جدایی ندارند. در تولیدی مهربانی گاهی همه قوانین بازار کار مانند سقف مرخصی و... کنار میرود و اگر یکی از بچهها شرایط روحی کار کردن
نداشته باشد، آقا معلم میداند که باید او را چند روزی به حال خودش بگذارد تا دوباره سردماغ شود. تنها قانون سفت و سخت و بدون تغییر این تولیدی رعایت احترام یکدیگر است و آقا معلم از بیاحترامی و رفتار نامناسب بچهها نسبت به یکدیگر به آسانی نمیگذرد.
کمتوانان ذهنی پرتلاش و بادقت هستند
حوصله آقا معلم برای آموزش به بچهها باعث شده فوت و فن کار را خوب یاد بگیرند. او میگوید: «اوایل که بچهها در کارگاه استخدام میشوند، باید هوای آنها را داشته باشم و روش کار را چندین بار آموزش دهم تا بیاموزند، ولی بعد از یادگیری مانند اشخاص معمولی و حتی با دقتتر از آنها وظیفه خود را انجام میدهند.» مهربانی از نوجوانی در کنار تحصیل به کار مشغول بوده و از کارفرماهایی نیست که طعم زحمت را نچشیده باشد. او تعریف میکند: «وقتی نوجوان بودم، با برادرم که معلم حقالتدریس بود، تصمیم گرفتیم
کار و باری راه بیندازیم تا درآمدی داشته باشیم. آن زمان فوتبال دستی وسیله ورزشی نو و تازهای بود و پسر همسایه ما فوتبال دستی کوچکی خریده بود. من پیشنهاد کردم این وسیله را تولید کنیم و بعد از وارسی لوازم و طرز کار فوتبال دستی پسر همسایه، در زیرزمین خانه پدریام مشغول درست کردن این وسیله ورزشی شدیم.» آنها نخستین فوتبال دستیهایی را که با ابزاری ساده و ابتدایی ساخته بودند، به پدر یکی از دوستانشان سپردند تا در مغازهاش بفروشد. برادران مهربانی تصور نمیکردند محصول دستساز آنها مورد توجه
مشتریان قرار بگیرد، ولی این اتفاق افتاد و سفارشات ساخت فوتبال دستی هر روز بیشتر میشد. مهربانی دوره سربازیاش را در دوران دفاعمقدس و در مناطق جنگی گذراند و مشغلههای دوران سربازی او باعث شد برادرش سفارشات محصول آنها را به تنهایی انجام دهد.
ماجرای کارفرما شدن آقا معلم
مهربانی پس از پایان دوره خدمت سربازی بهعنوان معلم حقالتدریس در آموزش و پرورش پذیرفته شد، ولی روز اول مهر مدارک او برای تعیین محل تدریسش آماده نبود. حدود 2 ماه بعد که مدارکش آماده شد، تنها مدرسهای که به معلم نیاز داشت، مدرسه استثنایی «طاهر» بود. مهربانی برای داشتن شغلی آسان و بیدردسر پذیرفت که دبیر ورزش حمید و دیگر دانشآموزان این مدرسه شود. حتی اوایلگاه و بیگاه تصمیم میگرفت درس و مدرسه را رها کند و تمام هم و غمش را صرف توسعه تولیدی کند، ولی
کمکم احساس کرد دلبسته این مدرسه و شاگردانش شده و دور شدن از آنها برایش آسان نبود. دیگر سفارشات برادران مهربانی به اندازهای رسیده بود که نمیتوانستند در زیرزمین خانه پدریشان آنها را تهیه کنند. علی مهربانی و برادرش وقتی در امینآباد ری کارگاه جمع و جوری دست و پا کردند، به یک کارگر نیاز داشتند تا سفارشات را با سرعت بیشتری تهیه و تحویل دهد. مهربانی میگوید: «آن زمان برای مهارتآموزی دانشآموزان استثنایی برنامهریزی مناسبی شده بود و من و دیگر معلمان مدرسه طاهر هنر و مهارتهای مختلفی مانند کار با چوب و فلز را به دانشآموزان
میآموختیم، اما این دانشآموزان وقتی فارغالتحصیل میشدند یادگیری این مهارتها برایشان سودی نداشت و خانهنشین میشدند. من که تواناییها و مهارتهای شاگردانم را میدانستم تصمیم گرفتم یکی از آنها را در کارگاه استخدام کنم.»
پسران مهربان آقا معلم
از آن روزها که کارگاه تولیدی مهربانی با یک کارگر شروع به کار کرده، سالهای زیادی میگذرد و او پس از انتقال کارگاه به کوچه «فتاح» چند شاگرد فارغالتحصیل دیگرش را هم استخدام کرده است. برای آقا معلم نوع محصولاتی که تولید میکند اهمیت زیادی دارد. او میگوید: «گاهی به من پیشنهاد میشود وسایلی مانند قلیان تولید کنم که هزینه کم و درآمد زیادی دارد، ولی من نمیتوانم بپذیرم و ترجیح میدهم با سودی کمتر محصولی سالم و مفید
تولید کنم.» علی آقا 6سال پیش از آموزش و پرورش بازنشسته شده، اما هنوز بیش از آنکه یک کارفرما باشد، یک معلم است وگاه و بیگاه به مدرسه طاهر سر میزند تا اگر کمکی از دستش بر میآید انجام دهد. خیر و برکت وجود آقا معلم به جوانان دیگری هم که به کار نیاز دارند رسیده و به جوانان معمولی زیادی فوت و فن کار تولیدی را آموخته یا مواد اولیه در اختیار آنها قرار داده تا در یک گوشه تهران یا سایر شهرها کار و کسبی راه بیندازند. آقا معلم فرزند پسر ندارد و بچههای کارگاه حکم پسران نداشتهاش را دارند. در روزهایی که او و خانوادهاش گرفتار کرونا شده بودند، حمید و دیگر
کارگران تولیدی لحظهای از او غافل نبودند. در آن روزها حمید به بهانه خرید دارو و لوازم مورد نیاز خانواده آقا معلم، مرتب از حالشان باخبر میشد تا همکارانش را از شرایط بیماری او مطلع کند. دوره طولانی بیماری اوستا علی، موقع امتحان پس دادن شاگردانش بود که از آن روسپید بیرون آمدند. حمید و همکارانش در این مدت کارگاه را به خوبی چرخاندند و نگذاشتند هیچکاری زمین بماند. علی آقا در روزهای سخت بیماری وقتی دلواپسی و احوالپرسی پرمحبت
شاگردانش را میدید احساس میکرد خداوند 10پسر مهربان به او بخشیده است.
فرصت اشتغال کمتوانان ذهنی در بخش خصوصی فراهم شود
احمد مرادی، مددکار اجتماعی: در حالی که قانون الزام دستگاههای مختلف در استخدام و به کارگیری معلولان و اختصاص حـداقل 3درصد از مجوزهای استخدامی (رسمی، پیمانی، کارگری) دستگاههای دولتی و عمومی به این گروه، از سوی هیچ نهاد و مرجعی جدی گرفته نمیشود، صحبت از کارآفرینی و ایجاد اشتغال برای معلولان کمتوان ذهنی به طنزی تلخ شباهت دارد. دربند الف ماده 7 این قانون «واجد شرایط بودن معلولان»
بهعنوان شرط استخدام ذکر شده و ناگفته پیداست که اغلب قریب به اتفاق جامعه و مسئولان، از توانمندیهای معلولان کمتوان ذهنی غافل و شاید کم اطلاع هستند و با کمک این دستاویز قانونی از استخدام این گروه از معلولان در مراکز دولتی سر باز میزنند. اگر به این مسئله دیدی واقعگرایانه و به دور از شعارزدگی داشته باشیم، بهتر است به جای تلاش بیحاصل برای قرار دادن معلولان ذهنی در شمار بهرهمندان از ظرفیت 3درصدی استخدامهای دولتی کشور، باید مسیر کاریابی این افراد را در بخش خصوصی هموار کنیم. برای دستیابی به این هدف در نظر گرفتن مشوقها و تسهیلاتی
کارگشا برای استخدامکنندگان افراد کمتوان ذهنی نخستین و مهمترین قدم محسوب میشود و بستر توسعه اشتغال این افراد را فراهم میکند. صحیح پیمودن این مسیر در بخش خصوصی در درازمدت به شناساندن توانمندیهای معلولان ذهنی کمک میکند و افقی برای پذیرش آنها در سطوح مختلف جامعه را به وجود میآورد.
علی مهربانی در دورهای که معلم مدرسه استثنایی «طاهر» بود، همیشه از دیدن مادران و پدرانی که نگران آینده فرزندانشان بودند، رنج میبرد و دوست داشت از بار نگرانی آنها کم کند.
او بچهها را بر اساس قوانین وزارت کار استخدام کرده، اما گاهی شرایط بازار کساد است و پرداخت هزینه بیمه آنها سخت میشود. مهربانی میگوید: «مدتی پیش که مسائل بیمه بچهها را پیگیری میکردم، از مسئولان خواستم شرایط ویژه این کارگران را در نظر بگیرند و در پرداخت مبلغ بیمه آنها تسهیلات قانونی استخدام معلولان را اعمال کنند، ولی متأسفانه مسئولی که تقاضایم را شنید به جای همکاری و حل مشکل گفت اگر از پس پرداخت بیمه این بچهها برنمی آیید، آنها را بیرون بریزید و کارگران عادی استخدام کنید که میزان تولید و درآمد کارگاه را بالا ببرند.»مهربانی در این
سالها به مشکلات زیادی برخورد کرده، ولی همیشه خدا هوای او و بچهها را داشته و کارش زمین نمانده است.