آیا مردم مقصر وضع موجودند؟ | حق و تکلیف
این روزها با سخت تر شدن زندگی برای اکثریت مردم، گرانی قیمتها تقلیل در آمد و ثروت، کاهش ارزش پول ملی، کاهش رشد اقتصادی، افرایش بیکاری و افزایش تورم و ظهور پیامدهای اجتماعی آن از جمله افزایش آسیبهای اجتماعی و رسیدن آن به مرز آنومی و بی هنجاری، برخی مسوولان اعم از روحانیان و چهرههای هنری، مردم را مسوول وضع موجود میدانند و میگویند «این مشکلات از خودتان است» یا «نتیجه گناهی است که انجام دادهایم» به عبارت دیگر بهبود شرایط و نجات از این بحران اقتصادی تکلیف مردم اسـت. البته عده ای هم مقصر را دولت و مسوولان میدانند.
این روزها با سخت تر شدن زندگی برای اکثریت مردم، گرانی قیمتها تقلیل در آمد و ثروت، کاهش ارزش پول ملی، کاهش رشد اقتصادی، افرایش بیکاری و افزایش تورم و ظهور پیامدهای اجتماعی آن از جمله افزایش آسیبهای اجتماعی و رسیدن آن به مرز آنومی و بی هنجاری، برخی مسوولان اعم از روحانیان و چهرههای هنری، مردم را مسوول وضع موجود میدانند و میگویند «این مشکلات از خودتان است» یا «نتیجه گناهی است که انجام دادهایم» به عبارت دیگر بهبود شرایط و نجات از این بحران اقتصادی تکلیف مردم اسـت. البته عده ای هم مقصر را دولت و مسوولان میدانند.
به عبـارت دیگر، مردم حقوقی دارند و دولت باید حقوق آنها از جمله نیازهایشان را برآورده کند. شاید بعضی این بحثها را مختص جامعه ایران بداننده اما در واقع مدعیان این نوع اتهامات در هر جامعه ای، چه توسعه یافته و چه در حال توسعه، وجود دارند. چند وقت پیش یکی از روحانیان مسیحی بیماری ایدز را گردن گناهکاری بشـریت انداخت به ویژه بعد از ظهور پاندمی کرونا اینگونه ادعاها شدت بیشتری پیدا کرده است. اما در جوامع توسعه یافته برخورد رسانه ها و متخصصان با اینگونه حرفها متفاوت است. در گذشته در ایران برخی روشنفکران دینی تلاش کردند تا در این مورد گفتمان جدیدی آغاز کنند. اما در نیمه های راه به عللی شـعله اش فروکش کرد.
اما اساساً این گفته ها از بدفهمی مفاهیم مهم «حقوق و تکالیف اجتماعی» مایه میگیرد. روشنفکران عصر روشنگری نخست مناقشه بر سر این مفاهیم را آغاز کردند و به تدریج نتایج آن در سیاست ها و خطمشی دولت ها نمایان شد. آنها حقوق مردم را در آغاز پدیدهای طبیعی تعریف میکردند، یعنی موهبتی که از سـوی طبیعت یا قانون طبیعی نصیب آدمیان شـده است.
روشنفکری مانند جان لاک، میگفت این قانون یا حقوق طبیعی، از اراده پروردگار سرچشمه گرفته است. در حالی که برخی دیگر، مانند امانوئل کانت مخالف این ادعا بود و حقوق طبیعی را ناشـی از نظام الهی نمیدانست. به هر حال وفاقی بر سر این مساله وجود داشت که انسان دارای حق است و حقوق انسانها بر نظامهای قانونی، سیاسی و اجتماعی مقدم اسـت.
یعنی این نظامها باید در خدمت برآورده کردن این حقوق باشـند. البته برخی نیز حقوق مردم را امری وضع شده، اجماعی و نهادی میدانند که محصول جامعه و نهادهای آن است. یعنی ما باید قانون وضع کنیم تا افراد مورد احترام باشند؛ چه آزادیشان، چه رفاه، و چه شأن و منزلتشان. اما چه حقوق طبیعی و چه حقوق وضعی، حقوق باید فراگیر بوده و همه را دربرگیرد، صرفنظر از طبقه آدمی، جنسـیت و نژاد یا قوم. در نتیجه احقاق حقـوق آدمیان، مقامات عمومی را به تخصیص عادلانه منابع و کالاها به افراد موظف میکند. اینجا مردم حقوق دارند و دولت تکلیف، همچنین این بحث مطرح بود که حقوق باید انتقالناپذیر باشد، یعنی نمیتوان آن را از کسی گرفت و به دیگری فروخت، دزدید یا معامله کرد.
بحث حقوق آنقدر گسترده شده که در حال حاضر حتی از حقوق کودکان و سالمندان دفاع میشـود و آن را قابل واگذاری نمیدانند و اگر هم در برخی موارد به سرپرسـتان واگذار میشود حتما باید تحت نظارت دولت باشد تا مورد سوءاستفاده قرار نگیرد به سخن دیگر، حق بیان کودکان به سبب گردش سریع اطلاعات مقوله مهمی است و دیگر نمیتوان کودکان را مانند گذشته به راحتی بیشعور و مسوولیت ناپذیر دانست و نادیدهشان گرفت. همانطور که حقوق سالمندان را نمیتوان به سبب کهولت سـن نادیده گرفت چون سالمندان به سبب پیشرفت علم پزشکی مانند گذشته دیرتر مشـاعر خود را از دست داده تا شرایط برای واگذاری حقوقشان فراهم شود.
اما اگر بپذیریم که مردم حقوقی دارند، حقـوق آنها را اعم از حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی چه کسی بایـد تضمین کنـد؟ ضامن تحقق این حقوق کیسـت؟ دولـت یا خود مردم؟ چیزی که در اینجا تا حدی روشن میشـود این است که حقوق به تکالیف مربوط است و هر کس که حقوقی دارد در مقابل تکلیفی نیز بر عهـده دارد. برخی متفکران معتقدند اگر حقـوق مـردم به ویـژه حقوق اجتماعیشان، یعنی حق دسترسی به منابع آموزشی، رفاه اجتماعی و تامین اجتماعی و مستمریها بر اسـاس استحقاق و نیاز باید مورد احترام قرار گیرد، ضمانت اجـرای آن پای دولت را به میان میکشـید. اما دیگرانی هم هستند که معتقدند به میان کشیدن پای دولت برای احقاق حقوق اجتماعی شهروندان، ممکن است حقوق مدنی افـراد مانند حـق مالکیت خصوصی را متزلزل کنـد. به عبارت دیگر، اگر دولت به بهانه کاهـش دردها و آلام مردم میخواهد حقوق اجتماعی افراد را تضمین کند، نباید مانع حقوق مدنی، از جمله مالکیت خصوصی، شود.
حرفهایی که در رسانه ها از طرف برخی افراد با هر نیتی و با هر درجهای از دانش زده میشود، یک معنیاش این است که مردم خودشان مکلف هستند به رفاه و معیشت خود بپردازند. یعنی حقوقشـان را باید خودشان تضمین کنند. آنها واقف به این امر نیستند که ناخواسته از اندیشهای افراطی دفاع میکنند که متفکران سیاسی تاسیس و اهمیت دولت را برای جلوگیری از چنین وضعی ضروری دانستند. حتی اندیشمندان راستگرای افراطی نیز وظیفهای حداقلی را برای دولت میپذیرند، تا افراد آسیبپذیر با خاک یکسان نشوند. برخی این خطمشیها را تور ایمنی اجتماعی نام دادهاند. به عبارت دیگر، ادعا این است که حقوق اجتماعی عام و فراگیر نیست و چون عام و فراگیر نیست، حقوق محسوب نمیشود. اما میتوان راه میانهای را انتخاب کرد که فعلا تمام دولتهای توسعه یافته رفاهی، صرفنظر از چالشهای آن، در پیش گرفتهاند.
طبق این راه حل، که نوعی قرارداد اجتماعی محسوب میشود، برخی که ثروت دارند باید تکلیف خودشان را، یعنی دادن بخشی از آن بـه صورت مالیات به دولت انجام دهند تا دولت نیز تکلیف خودش را، یعنی حمایت از ناتوانان و اقشار آسیبپذیر انجام دهد اگرچه ثروتمندان ممکن است مدعی شوند که اینها افراد تنبلیاند و شرایط معیشتیشان ناشی از عملکردشان است اما اگر این حرف برای برخی احتمالاً درست هم باشد تکلیف و مسوولیت آنها در قبال جامعه همچنان پابرجاست.
در فحوای برخی حرفهایی که از رسانه شنیده میشود نیز همین معنا وجود دارد. یعنی مسوولیت وضع سخت معیشتی را به گردن گروه هایی که بیشترین صدمه را دیدهاند میاندازند. اما باید به دنبال تعادلی بین حقوق و تکالیف افراد بود. ضمانت حقوق اجتماعی افراد نیازمند بر عهده دولت است و هر دولتی مشروعیت خود را از اجرای آن میگیرد. ممکن است دولت نسبت به حقوق سیاسی بیتفاوت باشد اما نمیتواند نسبت به حقوق اجتماعی افراد، به ویژه کسانی که استحقاق دارند و در شرایط سخت قرار گرفته اند بیتفاوت باشد. وظیفه اساسی دولتهای مدرن به غیر از امنیت ملی، تامین اجتماعی افراد مستحق کمک است. این ادعا را نباید با صدقه یکی گرفت، آنچه دولت باید انجام دهد حق مردم است. چون اساساً مشـروعیتش را از برآورده کردن این حقوق به دست میآورد؛ چه مشروعیت کارکردی و چه مشروعیت سیاسی اما در مقابل دولت است که تکالیف برخی از مردم را روشن میکند یعنی چه کسی مکلف است هزینه این حمایت را بدهد. اما دولت در مقابل افرادی که باید بر دوش آنان بنشیند و هزینه حمایت از اقشار آسیبپذیر را بر عهده آنها بگذارد نیز وظایفی یا تکالیفی دارد. دولت نباید به راحتی از زیر وظایف خود شانه خالی کند وگرنه مشروعیت خود را در میان این گروه نیز از دست میدهد یا متزلزل میشود.
حقوق افرادی که تکلیف دارند هزینه های اجتماعی حمایت دولتی از اقشار آسیبپذیر را تقبل کنند، نیز روشن است: حمایت از آزادی و امنیت سرمایه گذاری و احترام و پاسداری و ضمانت اجرایی و حقوقی از مالکیت خصوصی.
اگر بخواهیم مبنای فلسفی این بحثها در جامعه شکل بگیرد باید حوزه عمومی را گسترش دهیم و اجازه دهیم روشنفکران جامعه این نوع بحث ها را آزادانه مطرح کنند تا از میوه های آن دیگران سود ببرند. و گرنه همچنان درگیر مناقشات بیحاصل پوپولیستی در مورد حق و تکلیف خواهیم ماند.