کاریکاتور | هنر
کاریکاتورها دیگر نمی خندانند!
امشب کاریکاتورها و کاریکاتوریست ها کسی را نمی خندانند. آنها عزادار مردی هستند از سرآمدان طراحی لبخندهای شیرین و گاه تلخ. بر کسی پوشیده نیست توانمندی کامبیز درمبخش در خلق کارتون ها و کاریکاتورهای ناب و بر کسی پوشیده نخواهد ماند دشواری پر کردن جای خالی او در هنر ایران زمین.
در شبی که عالم هنر بار دیگر یکی از سرآمدانش را از دست داد، طرح ها و نوشته ها از دردی می گویند که با رفتن کامبیز درمبخش حالا دیگر صدچندان شده است. «کرونای لعنتی» این روزها بد به جان هنرمندان تجسمی افتاده است و گلچین هم می کند؛ ایران درودی، علی گلستانه، جمشید سماواتیان، ایرج یکه زارع و ... حالا هم کامبیز درمبخش.
ساعاتی پس از باورِ از دست دادن همیشگی کامبیز درمبخش، دوستان و شاگردانش برای او نوشتند؛ نوشته هایی که اغلب با طرح هایی همراه شده است از جنس خود او. آنچه می خوانید گزارش ایسناست از این طرح ها و نوشتارهای دردناک.
جواد علیزاده، کارتونیست و کاریکاتوریست باسابقه کشورمان با این عنوان که «جای خالی او با اقیانوسی از اشک هم پر نخواهد شد....» طرحی را در فضای مجازی بازنشر داد.
او برای کامبیز درمبخش نوشت: «زبانم قاصر است که با کلمات بتوانم شدت شوک و بهت و اندوهم را از رفتن کامبیز درم بخش عزیز بیان کنم و تنها کاری که می توانم بکنم این است که به زبان تصویری روی بیاورم و اوج اندوه و غم درونی خود را با بازنشر این طرح تکراری ام درباره مرد تکرار نشدنی کاریکاتور ایران، بیان کنم.
نه... مرگ کامبیز درم بخش را باور نمی کنم. او عاشق ترین و شاعرترین کاریکاتوریست ایران و جهان بود و الهامبخش و مشوق چندین نسل از کاریکاتوریستهای ایران و نزدیکترین عزیز همه ما کارتونیست ها بود و مرگ نزدیکان به ما پیام می دهد که چقدر مرگ به خود ما نزدیک است...»
علیزاده در ادامه آورده است: «تاریخ کاریکاتور ایران دیگر چنین کارتونیست عاشق و خلاق را به خود نخواهد دید و این روز تلخ را هرگز فراموش نخواهد کرد. با رفتن او، پشتوانه و سرمایه معنوی و اعتبار کاریکاتور ایران هم رفت ... او بیست سال پیش آلمان را رها کرد و با همسر آلمانی خود به ایران آمد تا به هنر و فرهنگ و تمدن کشورش خدمت کند اما این شوالیه هنر ایران، در تمام این مدت مستاجر بود و هرگز صاحب خانه و دفتر کار نشد و همیشه نگرانی مالی داشت او حتی رانندگی هم بلد نبود و ترجیح می داد به دور از هیاهوی زندگی ماشینی، یکسره خود را وقف هنر کاریکاتور و شعرهای تصویریش کند.او آرام ترین، نجیب ترین و محجوب ترین هنرمند زمانه بود و آنچنان عاشق قلم و کاغد بود که چند روزی را که در بیمارستان بستری بود من نگران او بودم که چگونه می تواند دوریش را از همدم و مونس های خود یعنی کاغذ و قلم تحمل کند و امیدوار بودم زودتر مرخص شود و نزد همدمان و همنشینان خود برگردد.
یادم است در آخرین دیدار حضوری که با او در جریان یکی از داوری های کاریکاتور داشتیم وقتی که بحث کرونا و رعایت پروتکل های بهداشتی و ماسک پیش آمد، او با آن نحوه بیان شیرین خود به شوخی گفت: «به این چیزها نیست، هزاری هم که ماسک و الکل بزنی، اگر قرار باشه کرونا سراغ کسی بیاد، میاد.».
افسوس که ویروس لعنتی کرونا سراغ او هم آمد و متاسفانه نیکان روزگار و شادی آفرینان و طنزاندیشان ما یکی یکی می روند و ما را با غمها و استرس هایمان تنها می گذارند. کی نوبت خودمان (خودم را می گویم) می شود؟
تسلیت به جامعه کاریکاتور ایران، لعنت به کرونا.»
همچنین احمد عربانی، کاریکاتوریست پیشکسوت کشورمان در غم فراق کامبیز درمبخش چنین نوشت: در رسای این هنرمند چه می توان گفت، استادی به تمام معنا و کسی که با مصائب این هنر دست و پنجه نرم کرد، با مسائلش ساخت و همچنان پیش رفت، چه در خارج از ایران و کوشش سال ها در اروپا و کسب جوائزی آبرومند و ارزشمدار با نامی درخشان در عرصه کاریکاتور، از فعالیت در نشریات ایرانی تا مطبوعات و نمایشگاه های خارج از ایران، ایشان الگوی اکثر کارتونیست های ایرانی بودند و واقعا فقدانشان دردی جانگداز بر پیکر هنرهای تجسمی این دیار می باشد و سالها رنج بسیار بباید تا دگر مادر گیتی چنین فرزندی بوجود آورد.
دریغ و درد بسیار از فقدان کامبیز درم بخش»
بزرگمهر حسینی پور ـ کارتونیست و نقاش ـ هم در دو مطلب جداگانه تنها به گفتن یک جمله کوتاه اکتفا کرد، «باورم نمی شه کامبیز» او ضمن انتشار عکسی مشترک با درمبخش، طرحی را هم برای رفتنش کشید. حسینی پور پیشتر به مناسبت تولد کامبیز درمبخش در شانزدهمین جشن تصویر سال تابلویی را از او کشیده و به این هنرمند تقدیم کرده بود.
جمال رحیمی، کارتونیست با انتخاب عنوان «خداحافظ جناب شوالیه خطوط»، برای کامبیز درمبخش نوشت: «هر ساختمانی روی ستون و پایهای استوار است و هر خیمهای که بر پاست، دیرکی دارد. اگر آن ستون و دیرک را از میان بردارند، نه از خیمه خبری هست و نه از خیمهنشین. آنوقت از آن خیمه چیزی جز آوار غمزده و ملول نمیماند. شاید میخها و لتههای دور و برش را تعویض کنند و جایشان را با چیزهای جدید پر کنند. ولی دیرک را دست به دست و نسل به نسل با خودشان به هر جایی میبرند. تحمل بار چادر را روی دوش هر تکه چوبی، هرچند قوی و جوان نمیگذارند. برای این تحمل این مسئولیت، باید کهنه و قیر اندود و چغر بود و این میسر نمیشود، مگر با گذر ایام. برای همین است که آدمهایی که عمرشان را صرف اعتلای هنر و فرهنگ این مملکت کردهاند را عزیز میداریم و روی دست میبریم. آنها دیرکهای فرهنگ و هنر ما هستند. دیرکهایی که بیماری کرونا یکییکی دارد از روی سرمان میکشد. «کامبیز درمبخش» را کمتر کارتونیست و کاریکاتوریستی پیدا میشود که نشناسد. اصلا کمتر آدم هنردوست و هنرمندی ـ در هر زمینهای ـ پیدا میشود که لااقل یک کار از او ندیده باشد و یا یکبار اسمش به گوشش نخورده باشد. یکی از آدم حسابیهای مملکت و یکی از ستونهای هنرهای تجسمی، یکی از آنهایی که هر خطش کلاس درس بود و چراغدار راه جوانترها. یکی از آنهایی که آدم دلش نمیآید فکر کند جهان بعد او چه شکلی خواهد بود. یکی از آنهایی که در دهان نمیچرخد بگویی خدا رحمتش کند و افعال را به صورت گذشته برایش استفاده کند. خبر فوت «کامبیز درمبخش» به قدری ناگوار بود که جامعه کارتون و کاریکاتور، تا چند ساعت اول باور نمیکرد چه سایهای از سرش بلند شده است. باور نمیکردیم که کسی که تا همین چند روز قبل با او صحبت میکردیم و به کارهایش استناد میکردیم به رحمت خدا رفته باشد. البته که آن خطوط صاف و قدرتمند، آن آدمکهای بیچهره و در موقعیتهای سورئال، آن ایجاز در گفتار و رفتار و آن اعجاب در ایدههای ناب، هرگز از میان ما نمیرود. ولی دیدن کارهای بیشمار جدیدش را از دست دادهایم. آثاری که میشد چند سال و به قدر چند هزار دیگر ازشان دید و لذت برد. ولی انگار کرونا بخیل است. اینهمه که گفتم فقط بخش کوچکی از درمبخش بود. از هیچکس برنمیآید که این آدم را کوچکتر از اندازهاش نشان بدهد. بزرگ است به اندازهای که در ذهن هنرمندان و کارتونیستهای جهان است. بزرگ است به قدر تاثیری که روی نسلهای همدوره خودش و نسلهای بعدی میگذارد و به قدر آرزوی تمام کسانی که میخواستند مثل او بشوند.»
اما هادی حیدری، دیگر کارتونیست کشورمان پس از رفتن کامبیز درمبخش با انتشار طرح صفحهی یک فردای روزنامه سازندگی، نوشت: «کمرمان شکست آقای درمبخش! باور کنید دستم به کشیدن خطهای صورتتان نمیرفت؛ میلرزید و روی صفحه سُر میخورد. من از شما بسیار آموختم. شما یکی از منابع الهامبخش زندگیام بودید. وقتی ناامید و دلزده از روزگار میشدم، پشتکار و جوشش بینهایتِ فکر و ذهن و دست شما مرا از خودم خجالتزده میکرد. تنها نگرانی که در این قریب به بیست سال آشنایی نزدیک از شما شنیدم، این بود که هزاران ایده در ذهن دارید و میترسید برای به تصویرکشیدنشان، وقت کم بیاورید.
هر سال که تولدتان میشد و برای شنیدن صدایتان تماس میگرفتم، نفس راحتی میکشیدم که یک سال دیگر اقبال زیستن در کنارتان را یافتهام.
اما امروز کمر ما را با رفتنتان شکستید. خطها و نقشها با رفتنتان یتیم شدند. قلب کاریکاتور ایران شکست، درست مثل قلبهای ما که به قلب شما گره خورده بودند. غروبِ شوم شنبه پانزدهم آبانماه هزار و چهارصد»
بهرام عظیمی هم در مطلبی کوتاه با انتشار عکسی از کامبیز درمبخش چنین نوشت: «استاد کامبیز درمبخش برترین کارتونیست تاریخ ایران و یکی از بهترین کارتونیست های جهان بر اثر کرونا به رحمت خدا رفت. روحت شاد استاد بزرگ».