اشغال ایران و سقوط رضاخان | تاریخ ایران | ملت ایران
پاسخ به برخی شائبهها درباره مدرنیته رضاخانی
سومین روز همایش ملی «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان؛ بررسی علل اشغال ایران و سقوط رضاخان در ۳ شهریور ۱۳۲۰» برگزار شد.
سومین روز همایش ملی «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان؛ بررسی علل اشغال ایران و سقوط رضاخان در ۳ شهریور ۱۳۲۰» به دبیری دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر در این پژوهشکده با حضور اساتید مختلف حوزه تاریخ آغاز شد.
ملت ایران در نهضت مشروطه به دنبال تغییر بنیادین در کشور نبود
عباس سلیمینمین، پژوهشگر در روز سوم همایش بیان کرد: موضوع سخنرانی من این است که چگونه خیزش بسیار پراهمیت تاریخ ایران که یک گام بلند در مسیر توسعه سیاسی به حساب میآمد، نه تنها خنثی شد بلکه موجب شد تا ملت ایران دو گام به عقب بردارند. درباره نهضت مشروطه که از نام آن برمیآید بهمعنای مشروط کردن قدرت و مشارکت مردم در امور خودشان است.
وی افزود: شرایط سرکوب مردم در این جریان اینطور نبود که به قبل از مشروطه برگردیم آن چنان تیغ این سرکوب برنده بود که ملت ایران نتوانست گامی در بحث سیاسی بردارد و استقلال خود را حفظ کند.
سلیمینمین با طرح این پرسش که با چه ساختاری مطالبه ملت ایران اینگونه سرکوب شد، گفت: ملت ایران در نهضت مشروطه به هیچ وجه به دنبال تغییر بنیادین در کشور و انسداد سیاسی نبود؛ چراکه میتوانست در قدرت تاثیر داشته باشد. اگر انسداد سیاسی وجود داشت، مطالبه ملت حداکثری میشد و تغییرات بسیاری مطالبه میکرد؛ اما وقتی در حد مشروط کردن قدرت مطالبه میکند یعنی میتواند بر روند قدرت تاثیر بگذارد.
این پژوهشگر بیان کرد: ما هزینه چندانی چون قتلعامهای گسترده برای میل به خواستهها و دستیابی به مشروطه پرداخت نکردیم. این مطالبه یک مطالبه حداقلی و تاثیرگذاری در قدرت و تقویتکردن آن است. نهضت مشروطه نخواسته است که تمام پایههای قدرت را تغییر بدهد اما یک گام بزرگ در حوزه سیاسی محسوب میشود و اگر مردم میتوانستند قدرت پادشاه را مهار کنند، نگرانی جدی از مردم گرفته میشد.
وی ادامه داد: آن چه محور تحرکات مردم است، نگرانی از سلطه بیگانه است. یعنی اهدای امتیازات پادشاه به بیگانگان، نگرانیهایی را از بحث استقلال و صیانت از شئون خود مردم جمله ایجاد کرد.
سلیمییمین تاکید کرد: البته در این میان، جریاناتی را شاهد هستیم که به دنبال برهم زدن تعاملات در کشور است؛ یعنی با اینکه شاه مشروطه را امضا کرده است اما حرکتهایی در جامعه صورت میگرفت که تلاش میشد تعاملات سازنده را به بن بست بکشاند و جامعه را با هرج و مرج یکی کند.
وی بیان کرد: یکی از مسائلی که توانست در تاریخ معاصر ملت ایران را در مطالبه خود ناکام بگذارد، طرح شعارهای تندروانه و حرکتهای تند با شرایط جامعه است؛ در شرایطی که میتوان با کم ترین هزینه یک مطالبه سیاسی را رقم زد، دست به اقدامات پر هزینه آن زمان نه تنها مطالبه مردم را تحقق نبخشید؛ بلکه موجب تثبیت بیگانگان برای کسب منافعشان در ایران شد و ملت ایران را در گامی که برداشتهبود، به عقب زد. در گام مشروطه پژوهشهای بیشتر و جدیتری باید صورت بگیرد؛ مطبوعاتی که میتوانستند بدترین توهینها را به شاه داشته باشند و در مسیر توسعه مشروطه باشند، نبودند و این جریان پیشنیاز کودتا بهحساب میآمد.
ابتدای نشست دکتر مجید صادقانی، پژوهشگر تاریخ در ارتباط با یهودیان ایران و مهاجرتشان به فلسطین طی سخنانی عنوان کرد: در تاریخ ایران سال 1919 به محض اینکه کمیسیون مهاجرت آغاز به کار کرد، دسته های متعدد خانوادگی از همدان ، تهرا و شیراز به سمت فلسطین مهاجرت کردند و سپس یهودیان آذربایجان از طریق همدان به بغداد، بصره و سپس اورشلیم رفتند. به همین ترتیب سالانه، ده ها خانواده یهودی ایرانی از مناطق مختلف تهران، اصفهان، شیراز و .. به اورشلیم رفتند.
وی با اشاره به راه های مهاجرتی به سمت فلسطین از شمال غرب، غرب و جنوب ایران گفت: خیلی از این یهودی های غیر بومی که از ایران به فلسطین می رفتند، اینها خودشان وقتی به ایران می آمدند، مشابه یهودی های ایرانی عمل می کردند، مثل یهودی های لهستانی، افغانی و روسی که از ترس به قتل رسیدن به فلسطین می رفتند. اینها معمولا از کنسولگری بریتانیا در کرمانشاه به فلسطین می رفتند.
صادقانی با اشاره به اینکه یهودی های غیر بومی به بهانه های اسکان، تجارت یا تبعید به ایران می آمدند اما دغدغه اصلی شان فلسطین بود، گفت: صهیونیسم بین المللی رسما پل ارتباطی بین این یهودیان تا رفتن به فلسطین بود. منتها در دوره رضاشاه دولت ایران سیاست اعلامی اش جلوگیری از ورود یا خروج این یهودی ها اما سیاست اعمالی اش بود که اجرا می شد و آن هم همراهی با یهودی ها بود.
وی در ادامه افزود: بنابراین در آمارها موجود است که هر چه بیشتر می گذرد و به سال 48 نزدیک می شویم، آمارهای مهاجرتی یهودی های غیر بومی و بومی بیش از پیش می شود.
صادقانی با توضیح سه عامل انگیزه بخش مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین گفت: عامل نخست تبلیغات صهیونیست ها بود. اینها علاوه بر آنکه بر سامان زندگی اجتماعی یهودیان ایران اثرگذار بودند، سعی می کردند از طرق مختلف بر لایف استایل یهودی ها تاثیر بگذارند. نزدیک به سال 1948 مقالات معتبر دنیا در این زمینه بیشتر شده و همین مقاله ها اهرم های فشار گسترده بر دولت ایران بود و دولت ایران را مجبور می کند که سازوکار و بستر مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین را فراهم کند. عامل دوم تصویرسازی از بهشت یهودیت یعنی اورشلیم بود و عامل سوم نیز دغدغه های مذهبی آنها بود.
صادقانی در پایان گفت: موضع دولت ایرانی درسال های 1316، 1304،1301 و 1327 براساس پنج مصوبه بود که در آنها به صورت محلی یا کلی دولت ایران ، ماموران سرحدات ، وزارت داخله و خارجه را مامور کرد که حدالمقدور از خروج یهودی ها به سمت فلسطین و ورود دیگر یهودیان به ایران جلوگیری یا آنها را محدود کند.
این مصوبات را در طول بیست و شش سال می بینیم اما آنچه اتفاق می افتد این است که یا نمی خواهند و یا نمی توانند مصوبات را جاری کنند چون از یک سو جامعه مسلمان ایران و بخش مبارز منطقه ای را با خود همراه دارند و هم از سویی توان مقابله با فشارهای بین الملی و صهیونیستی را ندارند و اینکه اصلا دغدغه آن را ندارند.
گرایش رضاخان به آلمانها یک دروغ بزرگ تاریخی است
منوچهر محمدی پژوهشگر با موضوع «علل و عوامل برکناری رضاخان با تاکید بر آلمان گرایی» طی سخنانی عنوان کرد: متاسفانه تاریخ گذشته در دست بیگانگان و کسانی بوده که آلت دست آنها بودند، اینها مطالب را طوریکه خودشان می خواستند، نوشتند. یکی از دروغ های بزرگ تاریخ درباره رضاخان است چرا که در تاریخ اینطور به ما القا کردند که رضاخان گرایش به آلمان ها داشت چون رضاخان اصرار داشت که آلمان ها در ایران باشند، در نتیجه با یک اولتیماتوم 24 ساعته ایران را اشغال و رضاخان را عزل کردند، این یک دروغ بزرگ تاریخ است، در حالیکه واقعیت امر چنین چیزی درست نیست.
وی با بیان اینکه رضاخان را خود انگلیسی ها سرکار آوردند، توضیح داد: بنابراین پس از کودتای 1299 و در سوم شهریور 1320 چون تاریخ مصرف رضا خان تمام شده و می بایست می رفت، خودشان هم او را عزل و به تبعید گاه فرستادند بنابراین مطلقا این نیست که چون او به آلمان ها گرایش یافت و حاضر نشد آنها را از ایران بیرون کند، آنها برکنارش کردند.
محمدی با اشاره به اینکه آلمان ها با توصیه خود انگلیسی ها وارد ایران شدند، افزود: علتش هم این بود که حکومت بلشوییکی در روسیه یک خطری برای اروپا و غرب بود و انگلیس که توان مقابله با آنها را نداشت، دنبال یک موازنه بود . چون امریکایی ها حاضر نشده بودند در مقابل شوروی بایستند، انگلیس ناچار شد هم حزب نازی به رهبری هیتلر را تقویت کند و هم با ایجاد یک کمربند بهداشتی به قول خودشان جلوی میکروب بلشوییک را بگیرند.
این پژوهشگر اظهار داشت: با توجه به مرز 2500 کیلومتری ما در ایران با شوروی، اینجا هم می بایست در مقابل شوروی که هم تمایل به آبهای گرم خلیج فارس داشت و هم دنبال نفوذ اقتصادی و کمونیستی بود، ایستادگی و لذا آلمان ها را تشویق کردند تا به ایران بیایند و جالب است که تا آخر هم به آنها اجازه دادند که هر فعالیتی کنند جز اینکه به نفت طمع نداشته باشند.
وی با بیان اینکه در تیر ماه 1320 متفقین به جمع بندی رسیدند که ایران باید اشغال شود ، توضیح داد: به همین دلیل تصمیم می گیرند مسئله حضور ایرانی ها را در ایران بهانه بکنند و به این وسیله ایران را اشغال کنند. رضاخان در این زمان دچار توهم شده بود که واقعا مسئله تدارکات متفقین است. بنابراین رضاخان پس از اشغال ایران تاریخ مصرفش تمام شد و از ایران تبعید شد.
تقابل روحانیت و رضاخان چطور شروع شد
داود امینی پژوهشگر با موضوع «چالش های روحانیت با رضاشاه» طی صحبت هایی گفت: در روی کار آمدن رضاشاه در کشور ما روشنفکران نقش عمده داشتند. رضاشاه در ابتدای کودتا و در مسند وزارت جنگی و سردار سپهی تظاهر زیاد به مذهب کرد تا اعتماد روحانیت را جلب کند، چرا که روحانیت و مراجع عظام مخالف حضور او بودند.
وی در ادامه افزود: بنابراین وی در عزاداری سیدالشهدا دسته قزاق ها را راه می اندازد و پای پیاده به زیارت سیدالشهدا (ع) می رود و در نهایت او قسم می خورد که پاسدار مذهب تشیع باشد در واقع همان چیزی که در قانون اساسی مشروطه هم آمده است، اما می بینیم که پس از جمهوری خواهی رضاشاه دیگر طور دیگری عمل می کند و به بهانه هرج و مرج جامعه دستورالعمل های مختلف صادر می کند.
امینی با اشاره به قانون شکنی رضاشاه در زمینه حوزه های علمیه و تقابل او با ماهیت امر به معروف و نهی از منکر ، گفت: وی از همان زمان مقابله خود را با دستورات دینی و روحانیت علنی می کند. پس از آن رضاشاه مسئله نظام اجباری را مطرح و می گوید که سربازان می بایست به پادگان ها بروند و بعد هم شاهد تحصن و اعتراض علما در قم هستیم.
وی با بیان اینکه برای ختم قائله تحصن روحانیت عملا رضاشاه در تقابل با روحانیت قرار می گیرد، گفت: حرکت های رضاشاه ضربه ها و هزینه های زیادی در زمینه غربی شدن برای کشور داشت. در قضیه کشف حجاب چقدر لباس ، کلاه و اقلام ضدفرهنگی به کشور وارد شد، رضاخان می خواست زبان کشور را نیز همچون اتاتورک در ترکیه تغییر دهد که با تهدید علما و روحانیت روبه رو شد.
امینی در ادامه افزود: رضاخان تلاش کرد روحانیت را تهدید و محدود کند بنابراین به یک سری حرکات مثل درآوردن آمار ائمه جماعات، طلبه ها، مدرسین، مساجد و روحانیت را در آورد چرا که تصمیم داشت با دین و مذهب مبارزه کند لذا به مساجد دستورالعمل می دهد که دیگر ختم ها با میز و صندلی برگزار شود تا دیگر روحانیت بالای منبر نروند. وی همزمان قضیه تبدیل کلاه پهلوی به فرنگی را مطرح کرد که آیت الله قمی مرجع تقلید برمی خیزد حتی تلاش می کرد که افکار غرب زدگی را به طلبه ها آموزش دهد که در همه اینها به استثنای تربیت روحانیون دربار، شکست خورد.
این پژوهشگر در پایان گفت: در نهایت تقابل رضاشاه با دین، مذهب، فرهنگ و روحانیت هر یک بسیار مفصل است که تحقیق زیاد می خواهد . رضاشاه زمانی که می خواهد قضیه شهریور 1920 اتفاق بیافتد نه در بین روشنفکران ، نظامیان، سیاست مداران، دانشجویان، حوزویان، عامه مردم و نظامیان حامی برای حفظ حکومت او طرفدار ندارد لذا در عرض چند روز حکومتش بر باد رفت و این نتیجه چکمه پوشی و دیکتاتوری رضاشاه است.
سیاست کشف حجاب به انقطاع بین مردم و نابودی سیاست اجتماعی بدل شد
محمود ذکاوت، پژوهشگر نیز در ادامه همایش درخصوص بحث چالشهای کشف حجاب و نقش آن سقوط پهلوی اول بیان کرد: از جمله عوامل سقوط رضاشاه و به تعبیری دیگر تغییر در عناصر قدرت در دوره پهلوی اول را باید در مواجهه قدرت با سنت و ساختارهای اجتماعی ایرانیان دانست. در واقع قدرت در عصر پهلوی در عصرهای مختلفی مواجهه با سنن و نهادهای اجتماعی ایرانیان را در دستور کار خود قرار داد. اگرچه دولت در بخشهایی از این رویارویی موفق بود و توانست به بخشی از اهداف خود در تغییر سبک زندگی و سنن اجتماعی ایرانیان موفق باشد ؛اما چالشهای برنامهها و سیاستهای قدرت در این دوره عملاً رابطه آن و جامعه را از هم گسیخت، طوری که دولتی که آمده بوده تا امنیت آفرین باشد، از قضا به عکس خود بدل و شدیدترین ناامنی تاریخ معاصر ایران را رقم زد و در عمل سرمایه اجتماعی قدرت نزد مردم را به محاق برد.
وی افزود: سیاستگذاری و برنامه در عصر پهلوی اول ، زمان و تداوم را در نظر نداشت. همه چیز برنامهریزی شده بود تا آنی و سریع ایران سنتی را به عصر مدرن وارد کند. بنابراین طبیعیترین نتیجه این تغییرات انقطاع بین مردم و قدرت بود. در این میان از جمله برنامه قدرت برای جامعه ایران سیاستهای پوشش بود که آن هم متکی بر اصلی بود که تغییر ظاهر را منتج به تغییر باطن میدانست و منع و کشف حجاب اوج این سیاستها بود.
ذکاوت اشاره کرد: سیاست کشف حجاب چالشها و تضاهای متعدد و گستردهای را بین مردم و قدرت ایجاد کرد که در نهایت به انقطاع بین آنها و نابودی سرمایه اجتماعی بدل شد. این چالشها در قالب مقاومت مردم دربرابر سیاستهای کشف حجاب به ظهور رسید.
این پژوهشگر تاکید کرد: دورزدن قانون و عدم شرکت با زنان حقیقی در مجالس کشف حجاب توسط رجال دولتی از جمله روشهای مقاومت مردم در برابر قانون کشف و منع حجاب بود. همچنین خانهنشینی زنان در این دوره ابزاری برای مقاومت دربرابر این سیاست بود. ترک تحصیل نیز در ادامه در دستور کار دختران برای فرار از الزام دولت مبنی بر کشف حجاب بود.
وی در پایان عنوان کرد: مقاومت زنان در قبال سیاست کشف حجاب پهلوی به سطحی از مقاومت رسید که چالش جدی با قدرت ایجاد کرد. این چالشها باعث ناکارآمدی سیاستهای قدرت در حوزه زنان شد و به عبارت دیگر برنامههای ادعایی قدرت برای به عرصه اقتصاد و حوزه عمومی آوردن زنان به ضد خودش بدل شد و زنان بیشتر خانهنشین شدند.
پاسخ به برخی شائبهها درباره مدرنیته رضاخانی/ پادشاهی که به مرزهای ایران بیتعصب بود
محمدعلی بهمنی قاجار ، پژوهشگر تاریخ معاصر درباره رضاشاه و تمامیت ارضی ایران با اشاره به ضایعه درگذشت دوستان تاریخ پژوهش چون دکتر رحیم نیک بخت به دلیل کرونا گفت: به ادعای برخی دوستان تاریخ نگار اگر رضاشاه نبود، ایرانی نبود و رضاشاه بود که با ایجاد ارتش و ساختارهای مدرن تمامیت ارضی ایران را حفظ کرد!
وی در ادامه افزود: نیروهای نظامی ایران قبل ازرضاشاه هم بودند مثل ژاندارمری و پلیس و مدرسه نظام شک و تردیدی دراین نیست، همان نیروی قزاقی که رضاخان از دل آن بیرون آمد، مدرن و آموزش دیده بود. پس اینطور نیست که نیروهای نظامی را رضاخان درست کرد، ادعای واهی است و پایه های قشون مدرن در دوره محمدشاه توسعه یافته و بعد در دوره ناصرالدین شاه توسط امیرکبیر و بعد هم مشروطه وجود داشت.
بهمنی قاجار یادآور شد: درمدرسه نظام مشیرالدوله بیشتر نظامیان برجسته دوره پهلوی مثل رزم آرا آنجا تعلیم پیدا کردند. با توجه به این وضعیت نیروی نظامی شالوده اش بوده و ما پیش از رضاشاه با تجزیه طلبی در ایران مواجه نبودیم. ما سه دسته نیرو داشتیم که خودسر و معاند بودند، اول شورشی و گریز از مرکز با محدوده قلمرو کم وسعت و سپس یک سری حکومت های محلی و موروثی مثل شیخ خزعلی و سوم هم یک سری خودسرهایی که به انگیزه ای مختلف ایجاد شده بودند.
وی بیان اینکه هر سه این نیروها به نوعی مخرب برای دولت مرکزی بودند اما در هر صورت هر دولتی در ایران تا حدودی تثبیت می شد، آنها را سرکوب می کرد، افزود: اینکه از رضاشاه بزرگنمایی می کنند که او با پوتینش ایران را نجات و دور تا دور ایران را تجزیه طلبی گرفته و دولت مرکزی نیرومند ساخت، اغراق و بزرگنمایی است درست است که ارتش مدرن در این دوره توسعه یافت و خودسران محلی سرکوب شدند اما این روند همیشه در تاریخ ایران بوده و قبل از رضاخان هم به طور پیوسته انجام می شده است.
وی درباره مرزهای بین المللی ایران گفت: رضاشاه وارد فضایی شد که بسیار مورد زیان ایران بود چرا که هر آنچه شوروی ها می خواستند درباره مرزها به آنها داد. همچنین رویکردی که رضاشاه درباره تمامیت ارضی ایران در ارتباط با ترکیه و شوروی و افغانستان پی گرفت خیلی نامناسب بود و باعث ضرر به ایران شد او هیچ حساسیتی نسبت به مرزهای ایران نداشت.
مطبوعات ایران پس از شهریور بیست مخدوش شدند
سید روح الله امین آبادی پژوهشگر تاریخ معاصر و نویسنده مجموعه 17 جلدی «ایران پس از انقلاب اسلامی» که توسط انتشارات «خبرگزاری فارس» منتشر شده است در این همایش با اشاره به وضعیت مطبوعات پس از شهریور بیست و سقوط رضاخان گفت: در این دوره مطبوعات چون همه مردم ایران از یک وضعیت استبداد و خفقان مطلق به رهایی رسیدند و این آزادی تا بدان جا پیش رفت که حالت هرج و مرج به خود گرفت.
وی با اشاره به رهایی مطبوعات و جراید از استبداد رضاخانی پس از شهریور بیست گفت: مدیران جراید در این دوره معتقد بودند سهم آن ها از جنایات دیکتاتور به جای آمپول هوا ریز ریز شدن است!
این پژوهشگر تاریخ معاصر گفت: رضاخان که می دانست مطبوعات نقش مهمی در هدایت افکار عمومی دارد، تمام کوشش خود را مصروف کنترل مطبوعات و جلوگیری از انتشار هر گونه خبر و گزارشی در جراید کرد، در دوره سوم مطبوعات ایران که با کودتای اسفند 1299 شروع و با سقوط رضاخان خاتمه یافت بسیاری از روزنامه ها و روزنامه نگاران مخالف توقیف و سرکوب شدند. این وضعیت سبب اعتراض مطبوعات و تحصن مدیران آنها در مجلس، حرم عبدالعظیم و سفارت شوروی شد. به این ترتیب اولین برخورد میان رضاخان و مطبوعاتی ها در اولین سالگرد کودتای ۱۲۹۹ رخ داد زیرا تعدادی از روزنامه ها به انتقاد از کودتا و عوامل آن پرداختند و جویای مسبب اصلی کودتا شدند.
امین آبادی اظهار داشت: این درگیری های بین دولت و روزنامه نگاران به ویژه بعد از آغاز سلطنت رضاشاه، سبب کاهش انتشار مطبوعات و پایین آمدن کیفیت آنها شد. در این دوره هیچ روزنامه ای جرأت نداشت که علیه حکومت کوچک ترین انتقادی کند،آنها حتی نمی بایست از واژه «کارگر» استفاده کنند، زیرا از نظر دولت «کارگر» یک نوع تبلیغ کمونیسم بود؛ و به جای آن از کلمه «عمله» که یک واژه عربی بود، استفاده می کردند.
وی در ادامه و برای اولین بار مواردی از دست برد به مطبوعات پس از شهریور بیست را ارائه داد و گفت: با مراجعه به آرشیو جراید پس از سقوط رضاخان در برخی شماره ها به وضوح شاهد مخدوش شدن و حتی نابودی صفحاتی از این نشریات هستیم، به عنوان نمونه شماره 10 اسفند 1324 مجله «تهران مصور» در صفحه نخست و ستون «سرمقاله» با تیتر «فتح حزب توده!» دچار خدشه و نصف صفحه نخست پاره شده است.
رفتارهای آمریکایی موجب شکلگیری جنش ضدآمریکایی در ایران شد
نعمتالله عاملی، مترجم و پژوهشگر، در ادامه همایش درخصوص حضور آمریکاییها در ایران بیان کرد: یکی از پیامدهای نامبارک اشغال ایران، حضور آمریکاییها در ایران در کنار نیروهای روس و انگلیس است. اگر بخواهیم درباره روابط ایران و آمریکا مرور تاریخی داشته باشیم، شاید بتوان تاریخ روابط ایران و آمریکا را به چهار دوره بزرگ براساس تحولات رخداده، میزان ارتباطات و مداخلات آمریکا در ایران تقسیم کرد. دوره نخست از اواخر قاجار تا شهریور سال ۱۳۲۰ است که ارتباطات در سطح فعالیتهای مستشاری کوتاهمدت و فعالیتهای مذهبی هیئتهای تبشیری است.
وی افزود: دوره دوم، دوره اشغال ایران از شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد است که آمریکا در ایران بهتدریج نفوذ پیدا میکند. اما بعد از کودتای سال ۱۳۳۲ شاهد دوره متفاوتی هستیم. کودتایی آمریکایی-انگلیسی که به براندازی دولت مصدق انجامید و هدف از آن هم این بود که این دولتها بتوانند سهمی از نفت ایران داشته باشند. از سال ۱۳۳۲ به بعد دوره تحکیم سلطه آمریکا است که تا زمان پیروزی انقلاب، آمریکاییها بر تمام حیات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران مسلط میشوند و تقریبا میتوان گفت قدرت بیرقیباند.
این پژوهشگر در ادامه توضیح داد: با پیروزی انقلاب نیز فصل جدیدی شکل میگیرد که رسما روابط ایران و آمریکا قطع میشود و در این چهار دهه همواره شاهد تنش بین دو کشور بودهایم.
عاملی درخصوص پیشینه روابط دو کشور عنوان کرد: نخستینبار در دوره ناصری و در عهد صدارت امیرکبیر و با این استدلال که آمریکا در آینده قدرتی جهانی خواهد بود، و با سیاست توسل به قدرت سومی که بتواند رقابت سنتی میان روس و انگلیس را تعدیل کند، اندیشه ارتباط با آمریکا شکل گرفت که به نتیجه نرسید و پس از امیرکبیر این قضیه بینتیجه ماند.
آغاز رسمی روابط ایران و آمریکا به قرارداد مودت در ۱۲۷۳قمری برمیگردد، اما تا سال ۱۳۰۰ تبادل سفیر صورت نمیگیرد و در ۱۳۰۰ اولین سفیر آمریکا وارد ایران میشود.
وی ادامه داد: در دوره جنگ جهانی اول ارتباطات آمریکا در حد فعالیت هیئتهای مذهبی و کمکهای غذایی و برخی مذاکرات نفتی است که از اواخر قاجار و اوایل دوره رضاشاه با علاقه دو طرف مذاکراتی شکل گرفت، اما با دخالت انگلستان عملا بینتیجه ماند.
این پژوهشگر تاکید کرد: پس از آن به زمان رضاشاه میرسیم که تمایل بسیاری برای ارتباط با آمریکاییان داشت. واقعیت این است که زمینه بالقوهای برای ارتباط ایران و آمریکا از دو طرف وجود داشت، از یکسو مقامات ایرانی با سیاست موازنه مثبت، خواستار ورود قدرت سومی به ایران بودند و از سوی دیگر آمریکاییها هم میخواستند سهمی از نفت ایران داشته باشند.
وی اشاره کرد: در آن دوره آمریکا چهره امپریالیستی نداشت و امتیازاتی نسبت به دولتهای روس و انگلیس داشت و برای ایرانیان قابل اعتمادتر بود و به تصور ایرانیان میتوانست وزنهای برای تعادل قدرت باشد.
اما اشغال ایران سرآغاز روابط جدی ایران و آمریکا است که آمریکاییها وارد ایران میشوند و همین رخداد زمینه مداخلات آمریکا در ایران را فراهم میکند.
ناتوانی آمریکاییها در کمک به ایران و مشکلات ناشی از اشغال و قحطی و ناامنی، بهتدریج نگاه ایرانیها به امریکا را تغییر داد. به ویژه اینکه گزارشهای مفصلی از شکایتهای ایرانیان از رفتارهای نادرست آمریکاییان وجود داشت، اما ترتیب اثری هم داده نمیشد.
عاملی در پایان گفت: تصویری که از آمریکاییها بهعنوان یک دولت صلحطلب و آزادیخواه وجود داشت، شکسته شد و این رویا بر باد رفت و اقدامات آمریکاییها موجب شد در همین دوره جنبشی ضدآمریکایی شکل بگیرد و گسترش یابد.
آسیبهای بروکراسی اداری عصر رضاشاهی/ رضاشاه پایه گذار بروکراسی معیوب اداری در ایران
دکتر مرتضی باقیان پژوهشگر با موضوع «بروکراسی عصر رضاشاه» در صحبت هایی گفت: بروکراسی یک نهاد اداری برای اجرای حاکمیت قانون منبعث از اراده عمومی تاسیس شده است، پس منظور از ارادی کردن امور قانون مند کردن امور است. اگر می بینیم در برخی کشورهای کمتر توسعه یافته بروکراسی دچار فساد است، به خاطر این است که عملا حاکمیت قانون و غیر شخصی کردن حکومت محلی از اعراب در آنجا ندارد. کارایی بروکراسی تابعی از مسیر آفرینش و توسعه آن است که می بینیم در ایران این بروکراسی مدرن عصر رضاشاه یک تولد ناقص الخلقه داشت و چالش های زیادی مثل رانت و فساد ایجاد کرد.
وی با بیان اینکه ایران دارای یک پیشینه چندین هزار ساله از نظام اداری و دیوان سالاری ازعهد باستان تا مشروطه است، گفت: این دیوان سالاری در عصر قاجار به اصلاح می رسد، به ویژه در عهد ناصری اما باز هم به شکست انجامید و بعد از مشروطه هم در تلاش برای اصلاح بر آمدند اما به ناکامی رسید تا اینکه به عصر رضا شاه می رسیم.
وی اظهار داشت: رضاشاه به دنبال این بود تا از بروکراسی به عنوان تحکیم پایه های خود در کشور استفاده کند و در این راه از نیروهای فارغ التحصیل موسسات آموزش عالی و دانشگاه ها استفاده کرد.
باقیان اظهار داشت: خود شکل حکومت نظام حکمرانی رضاشاه بسیط و تک ساختی است که در آن اعمال تصمیمات در همه امور محلی و ملی از مرکز سیاسی ایجاد می شود و مناطق حاشیه ای و محلی هیچ نقشی در سیاست گذاری ها ندارند و همه چیز از پایتخت اعمال می شود.
این پژوهشگر تاریخ معاصر با اشاره به دوازده وزارتخانه دوره رضاشاه گفت: از نظر کمی تعداد وزارتخانه افزایش یافته یعنی بروکراسی نظام اداری عصر رضاشاه بزرگ می شود و همین یک سری مشکلاتی را ایجاد می کند که از جمله سلطه سیاست بر اداره و دوم تصدی گری دولت در نظام دیوان سالاری است.
وی با توضیح این دو آسیب گفت: یکی از مصادیق سلطه سیاست دادگستری عصر رضاشاه است که دچار کمبودها و کارکردهای ناقصی است چرا که وابسته به شخص شاه است. همچنین فساد و رانت پاشنه آشیل دولت است و چنین چیزی در دولت عصر رضا شاه به وفور وجود داشت.
باقیان در پایان اظهارداشت: رضاشاه را می توان پایه گذاری بروکراسی معیوب در ایران می توان نامید چرا که به جای استقلال عمل یک ستادی برای حفظ رأس قدرت تشکیل داده و فساد و ناکارآمدی از جلوه های آن بود.
رضاشاه مهرهای جز مجری سیاستها و تامین منافع بیگانگان در ایران نبود
محمد ملکزاده نیز بهعنوان سخنران دیگر همایش بیان کرد: در اواخر دوره رضاشاه در چنبره رقابت به قدرت برتر روس و انگلیس به کارگزاری وابسته تبدیل شده بود و بهعنوان مهرهای برای دسترسی این استعمارگران به منافع و اهدافشان برسند. در دوران پهلوی قالب حکومتگران، کسانی فاقد اراده بودند که به مسئلهای جز تاج و تخت فکر نمیکردند و در این راه ایران را مکانی برای ورود و تاز و تخت استعمارگران تبدیل کردند.
وی افزود: استعمارگران،ایران را همچون لباده ای میدانستند که از هر حرکتی عاجز است و این موضوع جایگاه ایران را در حد عروسک خیمه شب بازی تنزل میدهد. در دوره پایانی قاجار و پهلوی روسیه و انگلستان بر سر سلطه بر ایران رقابت میکردند و بهعنوان یک مستعمره به کشور نگاه میکردند؛ البته این نگاه در دوران سلطنت پهلوی جدیتر شد.
این پژوهشگر تاکید کرد: رضاخان فردی است که به خواست دولت انگلستان به قدرت میرسد. این شخص در دوران حکومت هم در مسیر حفط قدرت بیگانیگان حرکت میکند و از این مسیر خارج نمیشود. حال اگر بخواهیم درباره نقش انگلستان در پادشاهی رضاخان بگوییم، باید گفت: انگلستان مبلغی به عنوان هزینه ارتش در اختیار دولت قرار میدهد، البته دولت انگلستان مطمئن نیست که رضاخان بتواند خواسته آنها رابرطرف کند و از رضاخان برای عزل احمدشاه تعهدنامه میگیرد اما پس از اطمینان از دستنشانده خود برای رسیدن آنها به منافعشان دیگر او را تخت سلطه خود نمیگیرد.
ملکزاده اشاره کرد: با حمایت انگلیس و شوروی بسیاری از شورشهای مردم در ایران سرکوب میشود و رضاخان تا حدی نظم و امنیت را رعایت و راه خودش به پادشاهی را فراهم کند.
وی اشاره کرد: رضاخان از طریق وزارت امور خارجه ایران به وزیرالمختار انگلیس میگوید که میخواهد دولت قاجار را خلع کند و میخواهد با تایید انگلستان به این اقدام رسیدگی کند. اصرار پی در پی رضاخان برای جلب رضایت انگلیس همزمان با بدبینی او برای توطئه نکردن دولت انگلستان بر علیه اوست. رضاخان از اینکه این دولت بر علیه او توطئه کند، میترسد و در این راستا اقدامی بدون رضایت انگلیس انجام نمیدهد و این موضوع نشانگر آموزهای از عشق و نفرت رضاخان به غرب است.
این پژوهشگر در پایان سخنانش عنوان کرد: در دوره رضاشاه رقابت دو رقیب انگلیس و روسیه در ایران که تاحدودی میتوانست دست رضاخان را برای ایجاد سیاستهای مستقل باز بگذارد، اما رضاشاه جرات نمیکرد سیاست خارجه ایران را بهعنوان کشوری مستقل تدوین کند، از این رو نه تنها درجهت نفوذ بیگانگان اقدام موثر انجام نمیدهد، بلکه در جهت تحکیم قدرت بیگانگان حرکت میکند و رضاشاه عملا مجری سیاستها و تامین منافع بیگانگان در ایران است.
نگاه افسانهای به رضاشاه خطرناک است/ قدیسسازی از او بی فایده است
دکتر مجید تفرشی ، پژوهشگر تاریخ در لندن طی سخنانی عنوان کرد: در سال های اخیر به ویژه دو دهه اخیر که رسانههای دیداری و شنیداری فارسیزبان خارج از کشور گسترش پیدا کرد، یک تصویر و تصوری از طریق تبلیغات پژوهشی رضاشاه رشد پیدا کرده که یک نگاه نوستالژیک افسانهای درباره رضاشاه است که به مردم عادی هم منتقل میشود و آن این است که اگر رضاشاه بر حکومت میماند، مشکلات حل میشد، این نگاه عوامانه و کوچهبازاری تا حد زیادی بوده اما از آنجایی خطرناک میشود که در میان نخبگان و دانشگاهیان نیز به صورت ابزاری رخنه میکند.
وی در ادامه افزود: من البته از جمله افرادی نیستم که صفر تا صد دوره قبل را بد ببینم اما این جوی که در سالهای اخیر در خارج از کشور و در داخل کشور به قدیسهسازی از رضا شاه پرداخته شده ، خطرناک است. ضمن اینکه انگیزه سیاسی و تبلیغاتی ضد ایرانی دارد، برای آموزهها و رویههای علمی دانشگاهی خطر دارد و این مسئله باعث میشود که بحث و بررسی مسائل ایران در دوران رضاشاه دشوار شود.
وی همچنین توضیح داد: در صحبت های دوستانم این را شنیدم و قبلا هم در مسائل مختلف تاریخ معاصر به ویژه دوره رضا شاه بود که برخی به منابع داخلی دسترسی ندارند و برخی هم به منابع خارجی. همین عدم دسترسی باعث می شود که محققان برجسته ای که راجع به یک دوره صحبت می کنند و حتی نامدار هم هستند به صراحت چیزهایی می گویند که شاید کامل نباشد. مهمترین دلیل بی اعتنایی به مسائل داخلی عدم دسترسی به منابع و دانش نسبت به آنها است، برخی هم مسائل داخلی را کم ارزش می دانند و به نوعی بی اعتنایی نسبت به منابع داخلی می کنند.
وی بیان کرد: همه مسائل امروز را می توان در سه بعد بررسی کرد یکی مسائل داخلی، منطقه ای و بین المللی که بدون توجه به هر سه اینها نمی توان تصویر درست به مسائل داشت، صرف نظر از این مسائل مربوط به دوره رضاشاه به لحاظ موضوعی و زمانی هم مدنظر است.
وی اظهار داشت: تقسیم بندی من از دوره رضاشاه سه وجه دارد؛ دوره اول که به نوعی نیازهای اجتماعی داخل ایران مردم را مجاب کرد که نسبت به ریشه های خارجی کودتا حساسیتشان کمتر شود و یک تعاملی با حکومت پیدا کنند ولی دوره دوم یک تضارب و تقابل رویارویی جامعه سنتی و حکومت رضاشاه به ویژه براساس سه رکن احزاب، روزنامه ها و مجلس است که هر سه اینها بعد یک دوره عملا به تصرف رضاشاه و حکومتش در می آید و دوره سوم هم سرکوبی کامل توسط رضاشاه و تک صدایی محض است.
تفرشی اظهار داشت: برخی در دوره اول تصور می کردند که یک دیکتاتور مصلح و پاکدست می تواند مملکت را نجات دهد درحالیکه این تفکر اشتباه بود چرا که یک دیکتاتورعملا کشور را نابود می کند. برخی هم تصورشان این بود که اگر در خدمت خودکامگان در بیایند می توان مملکت را نجات داد و به فضای باز سیاسی رسید.
وی با بیان اینکه از انقلاب مشروطه به بعد حضور بریتانیا در ایران تقویت شد، افزود: نمی خواهم وارد این بحث بشوم اما خلاصه در قرن بیستم چند حادثه باعث جدی تر شدن روابط ایران و بریتانیا شد. اولین مسئله امضای قرارداد دارسی است. مسئله دوم حضور تمام عیار خارجی ها در خلیج فارس بود که به اشغال جزایر جنوب ایران کشید و سوم مسئله هند و استعمارش است که این موارد حضور بریتانیا را در ایران تثبیت می کند.
تفرشی با بیان اینکه تصویر اشغال ایران در دوره رضاشاه نشانه خودکامگی کامل او در دوران حکومتش است ، گفت: او عملا راه را برای اشغال ایران درشهریور بیست فراهم کرد. درظاهر این تصمیم قوای خارجی بود اما در عمل مقدماتش از سال ها قبل توسط خود حکومت ایران فراهم شد.
ارتباط ایران و بریتانیا از 1933 به یک روند کاملا غریبانه کشید که اوج آن در شهریور بیست نمود پیدا و ادامه پیدا کرد که هیچ وقت هم به حالت عادی بازنگشت. پس از آن این روند با جایگزینی آمریکا ادامه پیدا کرد که مناسبات اقتصادی تا دهه پنجاه ادامه یافت.
مهمترین تاثیر کشف حجاب، امنیت زدایی از جامعه و حوزه زنانه بود
رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ درخصوص بررسی نشانهشناسانه به لباس متحدالشکل و مزاحمت در پوشش مردم عنوان کرد: باید سخنرانی خود را با این مقدمه شروع کنم که لباس بهعنوان دیرینهترین وجه انسان در تاریخ اهمیت دارد و میتواند در هر فرهنگی بیانگر واقعیتهای آن جامعه باشد. نکته مهم در پهلوی اول، سیاست تغییر لباس بود که اهمیت زیادی برای دولت داشت.
وی افزود: در حقیقت رضاخان در تلاش بود تا با بازاجتماعی کردن سیاسی در جامعه، ارزشهای مدنظر خود را را به جامعه تحمیل کند و برای این تحمیل مسیرهای مختلفی را در پی گرفت که یکی از آنها تغییر لباسها در جامعه بود.
سرحدی اشاره کرد: همانطور که گفتیم جامعه ایران، جامعهای مذهبی و سنتی بود و دیانت در آن ریشه عمیقی داشت، اما تا پیش از اینکه رضاخان بخواهد دست به تغییر اساسی بزند، نیاز بود که بهصورت تدریجی این تحمیل ارزشها را در جامعه تزریق کند؛ شروع به بسترسازی و تغییرات جدید در جامعه کرد که در سال ۱۳۰۶ اولین تغییر معرفی کلاه پهلوی برای مردان ایرانی بود.
این پژوهشگر عنوان کرد: در سال ۱۳۰۷ هم در مطبوعات آن زمان تاکید شد که مردان ایرانی باید کت و شلوار و کلاه پهلوی را به عنوان لباس متحدالشکل استفاده کنند.
وی ادامه داد: رضاشاه سعی داشت به تدریج این تغییرات را رقم بزند و نکته مهم این تغییرات به اینجا ختم نشد و این سلسه تغییرات منجر به تصویب قانونی در ۱۳۱۴ شد که هنجارهای جامعه ایران را در معرض خطر قرار داد. یکی از مهمترین اتفاقاتی که در پی این جریان افتاد، امنیت زدایی از جامعه و حوزه زنانه بود و زمانی آغاز شد که کشف حجاب با زور و ستمگری خود را نشان داد، نهاد خانواده تهدید شد و نظام سیاسی از هیچگونه توهین و افترایی به زنان چادری ابایی نداشت.
سرحدی تاکید کرد: با چنین اقداماتی شرایط برای تداوم ارزشها و عرف جامعه ایرانی غیر ممکن شد و تا حدی نیز با تهدید مواجه شد. نهاد خانواده خدشهدار شده و سیاست کشف حجاب با ارزشهای جامعه ایرانی در تضاد بود. چنین شرایطی بهطور حتم برای جامعه سنتی ایرانی قابل تحمل نبود و در این راستا برخی از خانوادهها راه مهاجرت را در پیش گرفتند که عشایر هم در میان آنها دیده میشود. البته در پی ادامهداربودن این جریان، اعتراضهای بسیاری از سوی قشر روحانیت شکل گرفت و جامعه در مقابل این تغییر ذائقه از سوی دولت واکنش نشان داد.
رضا شاه با غصب املاک، ضربه سهمگینی به معیشت مردم و اقتصاد کشور وارد کرد
مصطفی جوان پژوهشگر و تاریخ پژوه با موضوع مواضع دشتی نسبت به غصب املاک مردم توسط رضا شاه طی سخنانی اظهار داشت: علی دشتی که خود در ابتدا از حامیان جدی استبداد منور بود و اقدامات رضا شاه را در زمان حکومتش تایید می کرد. پس از چندی که دیکتاتوری رضا خان نمایان شد خود گرفتار سیاست های دیکتاتوری رضا شاه شد. روزنامه اش توقیف شد. زندانی شد.
وی افزود: دشتی پس از عزل رضاشاه از فرصت استفاده کرد و انتقام محرومیت ها، زندان ها، تبعیدها، سلب آزادی و مصونیت پارلمانی و تحت نظر بودن خویش را از حکومت پلیسی رضاخان گرفت. وی که رنجشی عمیق از رضا شاه به دل داشت و هم می خواست پیشینه ی خود را ترمیم کند و هم افکار عمومی را به خود جلب نماید در روزهای پایانی مجلس فعال ترین سخنران در افشای غصب املاک مردم توسط رضا شاه به شمار می رفت.
جوان در ادامه با طرح این پرسش که اهداف رضا خان از غصب زمینهای مردم چه بود؟ یا چه دلایلی باعث شد رضا شاه املاک مردم را غصب کند.
گفت: یکی از دلایل غصب زمین ها را باید در شخصیت رفتاری رضاشاه دانست. رضا خان دوران کودکی دشواری داشت و در فقر به سر می برد. بنا به گفته مکی «در هفت اسمان یک ستاره نداشت». رضا خان پس از کودتا و در دوران وزارت جنگ و نخست وزیری که قدرت بیشتری بدست آورد به رفع خواسته ها و عقده های گذشته خود برآمد. هر چه قدرتش بیشتر می شد حریص تر می گردید و اگر چند سال دیگر سلطنتش دوام پیدا می کرد دیگر برای هیچ کس ملکی باقی نمی گذاشت. پس در مجموع رضا شاه با غصب زمین ها به دنبال جمع آوری مال و ثروت و دریافت اجاره از زمینها بود.
وی ادامه داد: دلیل دیگر این بود که رضا خان متوجه شده بود که قدرت تنها در نیروهای نظامی متجلی نمی شود و در نظام اجتماعی که اقتصاد آن بر مبنای ارباب رعیتی است تصرف املاک و تصاحب خاک، خود تبلور دیگری از قدرت است.
این پژوهشگر با بیان اینکه رضا شاه انگیزه خود از خرید زمینهای مردم و ملاکین بزرگ را آباد ساختن زمین ها و ازدیاد محصول و رونق صادرات و جلب سیاح برای کشور عنوان نموده است. گفت: رضا شاه مدعی بود که هدف از غصب زمینها آباد نمودن آنها بود. در واقع این گونه نبود بسیاری از مالکان این زمینها از اقشار متوسط و پایین جامعه بودند و کشاورزی و کار روی زمین تنها معیشت آنها محسوب می شد. خود آنها می توانستند زمینشان را آباد و کسب درآمد کنند. در واقع رضا خان و مباشرانش زمین را به قیمت نازل یا به زور از مالکین می گرفتند و خود آنها را کارگر زمینهایشان می کردند. و از آنها بیگاری(کار بدون مزد و مواجب) می کشیدند. این اقدام باعث فقر و گرفتاری بیشتر برزگران گردید و عده ای برای کار به سوی شهرها روانه شدند.