دفاع نظریهپرداز «نئورئالیسم تدافعی» از تصمیم بایدن
والت: آمریکا را «تداوم حماقت» بیاعتبار میکند
استفن والت، استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد و نظریه پرداز نئولیبرالیسم تدافعی در دفاع از تصمیم جو بایدن برای خروج از افغانستان نوشت: عبرت افغانستان این نیست که در راستای به دست آوردن به اصطلاح «اعتبار» به حماقت ادامه دهید یا به جنگهای احمقانهتر بپردازید، بلکه باید مسئولان و عوامل چنین اشتباهات بزرگی را شناسایی و دلایل ارتکاب و امتداد آن را روشن کرد.
فروپاشی دولت افغانستان که برای دو دهه توسط ایالات متحده و متحدانش هدایت و حمایت میشد، یادآور وصف مشهور ارنست همینگوی است که فردی در پاسخ به پرسشی درباره نحوه ورشکستگیاش مسdگوید: «به تدریج و سپس به طور ناگهانی». اکنون که طالبان به قدرت بازگشته اند ، ناظران می کوشند تا بفهمند که چرا این اتفاق افتاده و برای افغان ها و جهان به چه معناست.
فروپاشی بزرگ
در این تصویر بزرگ، ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا، در مقاله خود (متأسف باش جو) نوشته است جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا به دلیل عدم تشخیص اینکه اکنون اجتناب از شکست در افغانستان مهمتر از رسیدن به پیروزی است، مرتکب خطا شده است. اما چارلز کاپچن استاد دانشگاه جورج تاون می گوید بایدن حق داشت که خود را از هزینههای بیشتر برای تقویت دولت افغانستان منفصل کند، چراکه تمام استراتژی غربی ها مادامیکه بر مبنای ملتسازی و با هدف ایجاد یک دولت واحد و متمرکز بود، از همان ابتدا ناقص بوده است.
برهما چلانی عضو ارشد مرکز تحقیقات سیاسی در دهلی نو، با تأکید بر اینکه تصمیم بایدن برای عقب نشینی همه نیروهای آمریکایی با وجود آگاهی از ناتوانی ارتش افغانستان در مقاومت مقابل پیشرویهای طالبان را غیراخلاقی می داند و خاطرنشان می کند که این دومین بار در دو سال گذشته است که آمریکا یک متحد محاصره شده را رها می کند.
بیل اموت ، سردبیر سابق نشریه اکونومیست، این مشکل، کمتر به استراتژی بد آمریکا و بیشتر به همسایه بد افغانستان (پاکستان) مربوط بود و شکست آمریکا در تبدیل آن به یک همسایه خوش خیم بود.
با نگاهی ریشهایتر، جفری ساکس، استاد دانشگاه کلمبیا، الگوی دیرینه مداخلات مشکوک ارتش آمریکا در کشورهای در حال توسعه را در آینه افغانستان می بیند و معتقد است که اولویتهای آمریکا بار دیگر منجر به خیاانت سیاستگذاران به مردم محلی شده است.
با این وجود ، اکنون تعداد کمی هستند که میگویند اعتبار جهانی آمریکا به دلیل فضاحت در افغانستان، آسیب جدی ندیده است. در این میان توماس فریدمن ستوننویس سیاستخارجی نیویورکتایمز یکی از کسانی است که با رویکردی متفاوت به تحولات افغانستان وپیامدهای آن در نظام بینالمللی پرداخته و با اشاره به اینکه در خاورمیانه وقتی اتفاقات بزرگی رخ می دهد، همیشه بین «صبح بعد از واقعه» و «فردای پس از صبح بعد از واقعه» تفاوت قائل شوید، گفته است در 20 سال گذشته ، آمریکا سعی کرد با ارتقاء وجوه مختلف پلورالیسم در افغانستان، از این کشور در مقابل تروریسم دفاع کند. به باور وی این نظریه اشتباه نبود، چرا که ما در حال ورود به دورانی بیسابقه در تاریخ بشریت هستیم با دو تغییر اقلیم همزمان و بسیار چالش برانگیز؛ یکی در حال و هوای فناوری و دیگری در آب و هوای جهانی. و بدون چنین پلورالیسمی، نه افغانستان و نه هیچ یک از دیگر کشورهای بحرانزده نمیتوانند خود را با وضعیت جاری و آتی قرن 21 تطبیق دهند.
همچنین دیوید فروم، سردبیر ارشد آتلانتیک و نویسنده سخنرانیهای جرج بوش پسر، در مقاله اخیر خود (درس بزرگ افغانستان) می گوید آنچه در آینده قرار است در افغانستان به وقوع بپیوند تلخ و وحشتناک خواهد بود، اما در محاسبه سرد قدرت، تأثیر آن بر ایالات متحده احتمالاً بسیار کمتر از آن چیزی است که بسیاری اکنون نگران آن هستند. به باور وی نقطه ضعفی که آمریکا اکنون باید بر آن فائق آید، ناکارآمدی سیاست داخلی ناشی از قطبش حزبی است، امری که همچون مورد افغانستان، سیاستبازی را جایگزین سیاستگذاری میکند.
استفان والت: خروج از افغانستان فاجعه استراتژیک نبود
دیگر تحلیلگر برجستهای که با رویکردی متفاوت از نگاه رایج رسانههای جریان اصلی، به تحولات افغانستان پرداخته، استفن والت، استاد روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد و ستوننویس برجسته سیاستخارجی است.
این اندیشمند برجسته روابط بینالملل که نظریهپرداز تئوریهایی چون «نئولیبرالیسم تدافعی» و «موازنه تهدید» است در مطلبی برای فارن پالیسی با عنوان «افغانستان به اعتبار ایالاتمتحده آسیب نزده است» نوشت: همانطور که چون طلوع آفتاب قابل پیش بینی بود، گروهی از کنشگران تندرو، دشمنان خارجی فرصتطلب و حتی برخی از مفسران معمولاً معقول به این نتیجه رسیده اند که اعتبار ایالات متحده بر اثر سقوط ناگهانی در افغانستان خدشهدار یا تخریب شده است.
نمونه بارز، برت استیفنز ستوننویس نیویورک تایمز اکنون متقاعد شده است که «هر متحدی –اعم از تایوان، اوکراین، کشورهای بالتیک، اسرائیل، ژاپن و دیگران- این عبرت را میگیرد که به تنهایی کار می کند». در تلاش آشکار برای تضعیف روحیه مردم تایوان، رسانه سخنگوی دولت چین، گلوبال تایمز با استیفنز موافق است و به رهبران تایوان هشدار میدهد که ارتش آمریکا در صورت حمله پکن نمیجنگد؛ بدین معنا که سقوط کابل نشانه ای از سرنوشت آینده تایوان است. حتی گیدئون راشمن از روزنامه فایننشال تایمز که معمولاً هوشیار است، باور دارد که «اعتبار بایدن خرد شده است» و فاجعه در افغانستان «با این ادعا که نمی توان به ضمانت های امنیتی آمریکا اعتماد کرد همخوانی دارد».
۳ دلیل برای عدم آسیب تراژدی افغانستان به اعتبار آمریکا
استیفنز احتمالاً در این مرحله از دست رفته محسوب میشود و گلوبال تایمز هم کیفیت نظراتش باید به مثابه یک بنر تبلیغاتی تلقی شود، اما بقیه باید یک نفس عمیق بکشند و ریلکس باشند. در واقع ، دلایل زیادی وجود دارد که معتقد باشیم نتیجه تراژیک در افغانستان بر اعتبار ایالات متحده تأثیر چندانی نخواهد گذاشت و شاید اصلاً هیچ تأثیری نگذارد.
۱. منطق ساده
اولین دلیل، منطق ساده است. تصمیم گیری برای ادامه ندادن یک جنگ بیهوده به خاطر منافع به ندرت حیاتی، به شما هیچ نتیجهای در مورد اینکه آیا یک قدرت بزرگ در صورت به خطر افتادن منافع جدیتر میجنگد یا خیر، به دست نمیدهد.
هیچ کس به این نتیجه نمیرسد که خروج از افغانستان پس از 20 سال حضور، کشته شدن 2500 آمریکایی و بیش از یک تریلیون دلار هزینه، نشان دهنده این است که ایالات متحده برای دفاع از آلاسکا ، هاوایی یا فلوریدا جنگ سختی نخواهد داشت.
همچنین هیچ شخص معقولی نباید به این نتیجه برسد که ایالات متحده برای ممانعت از شکلگیری هژمونی چینی یا جلوگیری از حمله [بسیار بعید] روسیه به ناتو مبارزه نخواهد کرد.
دلیل آن ساده است: در هر یک از این موارد، ما در مورد منافع حیاتی صحبت می کنیم که می تواند امنیت ایالات متحده را از منظرهای مختلف به طور قابل توجهی تحت تأثیر قرار دهد.
علاوه بر این، با بستن مسیر تخلیه منابع ایالات متحده که برای سالها جریان داشت (حتی حداقل حضور ایالات متحده در افغانستان بیش از 40 میلیارد دلار در سال هزینه داشت)، خروج از افغانستان به ایالات متحده اجازه می دهد زمان، پول و ذهن خود را بر اولویتهای بزرگتر و منافع حیاتیتر متمرکز کند.
افزایش توانایی آمریکا در دفاع از دیگر منافع و عمل به دیگر تعهدات و توجه بیشتری که میتواند نسبت به آنها داشته باشد، بیش از آنکه از اعتبار تعهدات باقی مانده آمریکا بکاهد، بر آن میافزاید.
همانطور که جورج اف. کِنان در زمینه ویتنام گفت: «در نظر جهانیان، با بازگشت قاطعانه و شجاعانه از مواضع نامناسب، احترام بیشتری به ارمغان میآورد تا اینکه اهداف زیادهخواهانه و مأیوسکننده را به سختترین شکل ممکن دنبال کنیم».
۲. تجربه تاریخی
تاریخ، دومین منبع اطمینان را ارائه می دهد. ایالات متحده با از دست دادن بیش از 50 هزار سرباز در ویتنام نیز اندازه شکست تحقیر آمیز مشابهی را متحمل شد. با این حال خروج ایالات متحده و متعاقب آن سقوط سایگون باعث فروپاشی ناتو نشد، متحدان ایالات متحده در آسیا را به اتحاد مجدد با اتحاد جماهیر شوروی یا چین سوق نداد و الهام بخش کشورهای مختلف خاورمیانهای متحد آمریکا درباره خروج از آنها نشد.
کنان حق داشت: پایان دادن به آن جنگ به ارتش ایالات متحده اجازه داد تا نیروهای قراردادی بسیار ضروری خود را -به ویژه در اروپا، که در دوران ویتنام نادیده گرفته شده بود- بازسازی کند و 14 سال بعد، این اتحاد جماهیر شوروی بود که سرنوشتش به زباله دان تاریخ ختم شد؛ بله، سقوط دومینو شروع شد اما به سمت اروپای شرقی رفت.
می توان تقریباً در مورد وقایع کوچکتر، مانند سقوط شاه ایران در 1979 ، خروج آمریکا از لبنان در 1984 ، خروج آمریکا از سومالی در 1994 ، یا اشغال شکست خورده عراق توسط ایالات متحده، تقریباً همین را گفت. این رویدادها پیامدهای منفی جدی به دنبال داشت، اما هیچ کدام از آنها دولت های دیگر را به این نتیجه نرساند که ایالات متحده دیگر قدرت مهمی نیست که به حمایت واشنگتن به عنوان یک دارایی قابل توجه و ارزشمند نگریسته شود.
و ایالات متحده به سختی یک استثناء میتواند باشد. بریتانیای کبیر مدتها از سوی دولتمردان اروپایی با عبارت کنایهآمیز "آلبیون پیمانشکن" مورد تمسخر قرار میگرفت، زیرا اتحادها را بر اساس نیازهای خود ایجاد و رها می کرد، اما این مانع از اتحاد دیگر دولت ها با لندن در زمان نیاز به کمک آن نشد و حتی به نفع بریتانیا بود که این نیاز را تأمین کند.
دولتها می دانند که تعهدات زمانی معتبرترند که منافع مشترک را منعکس کنند و وفاداری کورکورانه به ندرت یک عامل تعیین کننده برای قدرتهای بزرگ است.
۳. سابقه تعهدات
دلیل سوم، اینکه شکایات خارجی در مورد اعتبار ایالات متحده را با توجه به نزدیکی واقعه باید با میزان زیادی نمک پذیرفت (به معنای گمراه کننده یا غیرقابل تشخیص بودن تفاسیر). نخبگان در کشورهایی که به حمایت آمریکا وابسته شده اند، بنا بر سابقه طولانی در مورد قابل اطمینان بودن آمریکا، تلاش بسیار شفافی برای جلب حمایت بیشتر واشنگتن را در دستور کار داشته اند.
هر زمان که عمو سم نتواند به اهداف سیاست خارجی خود دست یابد یا وضعیت به گونهای پیش برود که تصمیم بگیرد بیشتر از این منابع خود را روی یک اسب بازنده شرط نبندد، می توانید شرط بندی کنید که متحدان نسبت به اطمینان خود به ایالات متحده شک کنند.
اما در بیشتر موارد، واشنگتن با ارسال سلاح های بیشتر به آنها یا با درخواست مقامات ارشد برای گرفتن دست آنها و ارائه تعهدات بیشتر به حمایت پاسخ می دهد. اگر واقعاً آنقدر که فکر می کنیم باهوش هستیم ، باید تا به حال به این بازی ادامه داده باشیم.
صادقانه بگویم، هم جنگ طولانی مدت در افغانستان و هم شکست فجیع آن می تواند بر شهرت آمریکا تأثیر منفی بگذارد، اما تشکیک در قابلیت اطمینان به تعهدات آن، مسئله واقعی نیست. به خاطر داشته باشید که ایالات متحده در سال 2006 ، 2009 ، 2011 یا حتی 2017 ، حتی زمانی که بسیاری از شرکای خود در حال خروج بودند ، فعالیت خود را پایان نداد.
درس عبرت افغانستان
همانطور که قبلاً نیز استدلال کرده ام ، یکی از عناصر کلیدی نفوذ جهانی آمریکا شهرت در شایستگی و قضاوت خوب نسبت به ایالات متحده است، از جمله توانایی سرسختانه در فهم موقعیت، انتخاب سخت ، گزینش اهداف واقع بینانه و سپس اجرای یک استراتژی خوب طراحی شده.
اتفاقی که در افغانستان رخ داد این تردید را ایجاد می کند که آیا نهاد سیاست خارجی ایالات متحده هنوز قادر به انجام این وظایف است یا خیر، اما شک و تردید در این زمینه بیش از دو دهه است که افزایش یافته است.
عبرت افغانستان این نیست که در راستای به دست آوردن به اصطلاح «اعتبار» به حماقت ادامه دهید یا به جنگهای احمقانهتر بپردازید، بلکه باید مسئولان و عوامل چنین اشتباهات بزرگی را شناسایی و دلایل ارتکاب و امتداد آن را روشن کرد.
چه کسانی باید نگران باشند؟
همه اینها به این معنا نیست که برخی کشورها نباید نگران اتفاقات اخیر در افغانستان باشند. چه کسی باید بیشتر نگران باشد؟
اگر شما متحد ثروتمند ایالات متحده هستید که مدت ها دفاع شخصی خود را نادیده گرفته و بیش از حد به حمایت ایالات متحده وابسته شده اید ، ممکن است بخواهید در منطق این رویکرد تجدید نظر کنید.
گر شما یک رهبر نالایق و نامشروع هستید و دولت شما مملو از فساد است ، ممکن است بخواهید در مورد سرنوشت اشرف غنی بیشتر تامل کنید.
و اگر شما یک قدرت بزرگ در حال ظهور اما هنوز ضعیفتر از واشنگتن هستید که از باتلاق دو دهه ای آمریکا در افغانستان بسیار بهره برده اید، ممکن است کمی نگران باشید که آیا آمریکا به تدریج به خود میآید و در آینده کمتر احتمال دارد به پای خود شلیک کند؟
اما اگر شما یک متحد منطقی قوی هستید که سهم عادلانه خود را برای دفاع از خود انجام می دهد و برای امنیت شما، حفظ توازن قوا در آسیا مهم است ، فکر می کنم سود خواهید برد.