آیا مسوولان خوزستان، مُرده اند؟
چگونه از نگاه آن پیرمرد و این کودک تشنه، نمی ترسند؟ / آیا ناامیدی را در چشم آن کشاورز نمی بینند؟
رضا غبیشاوی - آیا در خوزستان، مسوولان مُرده اند؟
اگر زنده اند پس چرا صدای اعتراض روستاییان به تشنگی را نشنیدند؟
اگر زنده اند چرا صدای اعتراض را نمی شوند؟
اگر زنده اند چرا مردم را تحقیر می کنند؟ روزی برای آب ... روزی برای برق... روزی برای ...
اگر زنده اند چرا مرگ گاومیش ها را نمی بینند؟
چرا التماس روستاییان برای آب را نمی بینند؟
چرا خشکی نهر و کارون و هور را نمی بینند؟
چرا اشک و آه را نمی بینند؟
چگونه نابودی روستاها و زمین های کشاورزی را نمی بینند؟
چگونه فاضلاب جاری در خیابان های اهواز را نمی بینند؟
تلخی آب شرب در اهواز و خرمشهر و سوسنگرد را حس نمی کنند؟
آیا ناامیدی را در چشم آن کشاورز و این کودک نمی بینند؟
خستگی را در چهره شهروندان نمی بینند؟
اگر زنده اند چگونه زنده اند؟
اگر زنده اند چرا خجالت نمی کشند از تحقیر بی انتهای مردمی برای آب؟
چگونه از نگاه آن پیرمرد و این کودک تشنه، نمی ترسند؟
اگر زنده اند چگونه مرگ گاو میش در هور خشک را تحمل کردند؟
چگونه جان دادن هور در کنار هزاران نهر و رودخانه را دیدند؟
شاید مُرده اند و ما نمی دانیم
شاید مُرده اند اما ما فکر می کنیم زنده اند
شاید چون مرده اند؛ مرگ هور را نمی بینند
شاید چون مرده اند؛ مرگ آن روستا و این کشاورز را نمی بینند
شاید چون مرده اند مرگ هور و گاومیش ها را نمی بینند
شاید چون مرده اند از روی آن سید و این زن روستایی خجالت نمی کشند
شاید چون مرده اند وعده های بی سرانجام می دهند
شاید چون مرده اند هیچ چیز و هیچ کس را نمی شناسند
شاید چون مرده اند واقعیت ها را نمی بینند
شاید ما مرده ایم و...