|
کد‌خبر: 205673

ناتوان از ارایه چشم انداز

اخیرا گفت وگویی داشتم و در آنجا توضیح دادم که حتی با افزایش تعداد نامزدهای انتخاباتی و تایید صلاحیت آنان گره چندانی از کار فروبسته مشارکت انتخاباتی گشوده نمی شد.

اخیرا گفت وگویی داشتم و در آنجا توضیح دادم که حتی با افزایش تعداد نامزدهای انتخاباتی و تایید صلاحیت آنان گره چندانی از کار فروبسته مشارکت انتخاباتی گشوده نمی شد. البته این رد صلاحیت ها موجب کاهش مشارکت شده ولی مشارکتی که مثل سال های گذشته باشد با رفع سیاست حذفی هم قابل دستیابی نبوده و نیست. علت این را خشک شدن چشمه ایده پردازی و امیدآفرینی دانستم. در اینجا می خواهم قدری به این مساله اشاره کنم. در این مورد آقای حدادعادل نکته ای را گفته اند که اگر فرصتی پیش آمد طی یک یادداشت جداگانه به آن خواهم پرداخت. اگر نیک بنگریم شاید به این نتیجه برسیم که مشکل اصلی ایران نه در سیاست خارجی و نه در عرصه داخلی یا اقتصاد و مسائل اجتماعی است. در واقع در همه این زمینه ها با مشکل مواجه هستیم ولی وجود مشکل به تنهایی مساله اصلی ما نیست. همه جوامع کم وبیش با مشکل و مساله مواجه می شوند. اتفاقا عامل رشد و پیشرفت نیز وجود همین مشکلات سپس کوشش برای حل و رفع آنهاست. در زندگی فردی نیز با همین منطق مواجه هستیم. افرادی که مشکلات بیشتری داشته اند و بخش مهمی از زندگی خود را صرف حل این مشکلات کرده اند و موفق شده اند نسبت به افرادی که هیچ وقت مشکلی نداشته اند، وضعیت بهتری دارند. پس مساله اصلی چیست؟  مساله اصلی نازایی فکری و ناتوانی در گشودن چشم اندازی امیدبخش است. هنگامی که به همه گرایش های فکری جامعه ایران نگاه می کنیم به این نتیجه می رسیم که هیچ کدام چشم اندازی امیدبخش را نوید نمی دهند. همه کم وبیش دچار نوعی نازایی فکری شده ایم. این پدیده منحصر به یک جناح نیست. از براندازان تا درونی ترین بخش قدرت را شامل می شود. چیزهایی را تکرار می کنند که پیش تر آزمون شده و نتایج منفی یا حداقل غیرموثر آن پیش چشم همه است. نکته مهم تر اینکه در غیاب چشم انداز امید، کنشگری اخلاق مدارانه نیز به حاشیه می رود. از این رو در همه گروه های سیاسی داخل و خارج نظام اجتماعی ایران کم وبیش حدی از تخطی از اصول اخلاق سیاسی را شاهد هستیم.  بخشی از این ماجرا محصول فضای محدود کنش ورزی آزادانه است که اجازه نمی دهد افراد یکدیگر را پیدا کرده و ارتباط مفیدی با جامعه برقرار کنند. به عبارت دیگر ارایه چشم انداز و گشودن افق در سیاست فقط محصول اندیشه ورزی یک یا چند نفر نیست بلکه بیش از آن متاثر از کنش ورزی جمعی در عرصه سیاست و جامعه نیز هست. متاسفانه گروه های سیاسی از این حیث با دو ایراد مهم درونی و بیرونی مواجه هستند. از یک سو حاضر به پوست اندازی نسلی نیستند. نسل گذشته آنان اگر افرادی محترم و حتی در دوره خودشان فعال و کارآمد بوده اند اکنون قادر به نمایندگی سیاسی نسل جدید نیستند. بدون حذف و کنار رفتن نسل گذشته ممکن نیست این تحول ایجاد شود. من از ۴ سال پیش هنگامی که انتقاد نسل های جوان تر را می شنیدم، تاکید می کردم که دور نسل قبل را خط بکشید و خودتان کنش ورزی کنید. نه اینکه آن نسل بد است بلکه تاریخ مصرف آن تمام شده است. هر جناحی که زودتر این اقدام را بنماید، شانس بیشتری برای قرار گرفتن در مسیر درست دارد.  از سوی دیگر محدودیت های کنش ورزی سنتی نیز تا حدی بیشتر شده و امکان پیدا کردن یکدیگر در چارچوب های گذشته سخت تر است و باید شیوه جدیدی را برای این هدف پیدا کرد.  این نازایی فکری چیزی نیست که یک شب و یک هفته و حتی یک سال قابل درمان باشد. افق گشایی های راهبردی مستلزم قدری تامل و صبر و حوصله است. همیشه کسانی بودند که مدعی شوند مملکت در حال از دست رفتن است و باید کاری کرد. ولی دیدیم که کار کردند بدون آنکه مشکل یا مساله مورد نظر خود را حل کنند بعضا گره حل آن را کورتر هم کردند.  می گویند یک شخص که قیافه ترسناکی داشت، کودکی را به آغوش کشیده بود و کودک بی تابی و گریه می کرد. او نیز در آرام کردنش می کوشید، یک نفر گفت او را بگذار زمین ساکت و آرام خواهد شد. حالا حکایت دوستان و نسل قبلی است. بهترین راه گذاشتن این کودک سیاست به زمین و کنار رفتن است.

 
 

 

source: اعتماد