قتل در خانواده خرمدین، روایت یک قتل ایرانی!
ماجرای قتل بابک خرمدین توسط پدر و با معاونت مادر، جنایت تکان دهندهای است که این روزها در صدر اخبار و روح جامعه را جریحه دار کرده است. من برخلاف بسیاری که سوار بر موج توجه و هراس جامعه به جزییات وحشیانه این قتل میپردازند قصد پرداختن به جزییات آن را ندارم. روانشناس و جرم شناس هم نیستم که از این منظرهای قابل اعتنا به ماجرا بپردازم، جزییات دقیقی هم در دسترس ندارم و زاویه نگاهم از منظر "جامعه شناسی جنایت" است. وقتی هم که از جزییات سخن میگویم مرادم نحوه مثله کردن جسد و نظایر آن نیست بلکه دانستن پاسخ پرسشهایی به شدت مهم از این قبیل است: پدر خانواده در چه محیطی بزرگ شده است؟ آیا پدر در خانوادهای محروم با روابط عاطفی به شدت آشفته رشد یافته است؟ آیا به عنوان یک نظامی مجروح دوران جنگ، آسیبهای جدی روحی و روانی را تجربه کرده است؟آیا خانه کودکی پدر یا خانه فعلی آنان به دلایل اقتصادی محیطی کوچک بوده است که فرزندان دچار بلوغ و نابهنجاری زودرس جنسی شدهاند و وضعیت اقتصادی اجازه زندگی دور از هم را نمیداده است؟ رابطه او با همسرش چگونه بوده است؟ برداشت های مذهبی او که باعث می شود خدا را بواسطه قتل فرزند شاکر باشد و آن را سربلندی در آزمون الهی بداند ملهم از چه آموزه هایی است؟چالش های اقتصادی و روانی خانواده چه بوده است و.....
سهند ایرانمهر
بنابراین در این یادداشت از آنجاییکه پاسخ برخی از این پرسشها را نمیدانم به سراغ آن چیزهایی میروم که از صورت کلی ماجرا می دانم و می فهمم. به تحلیل مسایلی می پردازیم که به شکل عمومی و در حد اخباری که در دسترس داریم قابل بررسی است. پدر یک نظامی است. میگوید که در جنگ آسیب جسمی و احتمالا روحی دیده است. می گوید 17سال از دوران کودکی و نوجوانی فرزندانش را بالاسر آنها نبوده است و همسرش با پنج کلاس سواد قادر به تربیت فرزندان نبوده است. می گوید وطن پرست است. میگوید عرب ستیز است در عین حال میگوید پیامبر و ائمه دین را با وجود اینکه عربند، می پرستد. شاکر اسیت که بچه ها را کشته و سجده شکر میگذارد . میگوید بچه هایش فاسد بودند و از کشتن آنها عذاب وجدان ندارد.