این بار «ریاستجمهوری» است که به رأی گذاشته میشود
گفتوگو با احسان شریعتی درباره انتخابات این بار «ریاستجمهوری» به رأی گذاشته میشود دکتر احسان شریعتی دانشآموخته فسلفه دانشگاه سوربن و از فیلسوفان و نظریهپردازان آزاداندیش معاصر ایران است که شخصا و منصرف از جایگاه اجتماعی و سیاسی پدر، در عرصه فلسفه سیاسی ایران بهعنوان اندیشمندی که حرفی برای گفتن دارد، شناخته میشود.
گفتوگو با احسان شریعتی درباره انتخابات این بار «ریاستجمهوری» به رأی گذاشته میشود دکتر احسان شریعتی دانشآموخته فسلفه دانشگاه سوربن و از فیلسوفان و نظریهپردازان آزاداندیش معاصر ایران است که شخصا و منصرف از جایگاه اجتماعی و سیاسی پدر، در عرصه فلسفه سیاسی ایران بهعنوان اندیشمندی که حرفی برای گفتن دارد، شناخته میشود. باور دارد که آنچه امروز از نابسامانیها و دوگانگیها در ساخت قدرت در نظام جمهوری اسلامی دیده میشود، بیش از هر چیز ناشی از سرعت تحولات منتهی به انقلاب اسلامی سال 1357 است. عوامفریبی را همزاد و جفت ناگزیر دموکراسی معرفی میکند و معتقد است باید به مردم فرصت آزمون و خطا و تجربه داد تا بتوانند در بستر دموکراسی رشد کنند. محدودشدن انتخاب مردم و هدایت آنها به سمت انتخاب متعالی را نادرست میداند و باور دارد هیچکس حق ندارد به بهانه احتمال انتخاب نادرست، مردم را محدود به انتخاب افراد شایسته مورد نظر خود بداند. تأکید دارد وضع موجود ناشی از آن است که انقلاب به معنی قطعیاش صورت نگرفته و جمهوری به معنای کامل و قطعی تحقق نیافته است. در تحلیل انتخابات ریاستجمهوری 1400 او بر این باور است که در این انتخابات خود نهاد ریاستجمهوری است که به رأی گذاشته میشود. گفتوگویی که ملاحظه میفرمایید، با محوریت مباحث نظری و علمی حق انتخاب و انتخابات حاوی نکات ظریفی است که کمتر به آن پرداخته میشود.
گفتوگوی ما پیرامون انتخابات و فلسفه انتخابکردن در یک جامعه است. بدون ورود به بحث جبر و اختیار در مباحث فلسفی، مقدمتا با این پرسش آغاز میکنم که از منظر فلسفی بحث انتخابات را چگونه میتوان تبیین کرد؟
انتخابکردن همانطورکه متفکرانی مانند سارتر بهدرستی گفتهاند، خودویژگی اصلی انسان است. انسان یعنی آزادی و انتخاب، هرچند متعین در یک موقعیت و محصور واقعبودگی که عبارت باشد از طبیعت، تاریخ، جامعه و نفس یا روان انسان، یعنی همان زندانهای چهارگانه او... انسان اما در دالان این زندانهای تودرتو و موقعیتهای متغیر، اینها همان آزادی انتخاب در عمل است و همانطورکه زمانی شریعتی میگفت: «اگر این حق را از انسان بگیرند دیگر چیز هموزنی وجود ندارد که به انسان بهجایش داده شود!». این انتخاب در حوزه اجتماع در نظامهای بهطور نسبی بیشتر به انسان داده میشود، به این دلیل که در نظامهای مردمسالار اصل «تناوب» alternance به معنی دورزدن و چرخش قدرت و امکان تغییر حکمرانان و انتخاب دولتمردان توسط اکثریت مردم فضایی بهوجود میآورد برای آنکه شما حق تجدیدنظر و انتخاب داشته باشید و گزینههای مختلف برابر شما قرار گیرد و پس از یک دوره بتوانید ترازنامه و کارنامه مسئولان و مدیریت یک دوره را ارزیابی کنید و تغییر دهید. این اصل تناوب و دورزدن قدرت، به مردم این انتخاب را میدهد که در پی سرآمدی کارنامه مسئولیت و مدیریت یک دوره را ارزیابی کرده و گزینه دیگری را انتخاب کنند. این حق را که نظام دموکراسی و جمهوری برای مردم قائل است، همان حقی بوده که در دموکراسی جدید بیش از نظامهای قبلی تحقق یافته است و دموکراسی هم تاریخی دارد و دورههایی را گذرانده تا به شکل کنونیاش رسیده و در منطقه و کشورهای ما از زمان مشروطه بیش از یک قرن است که با مبارزات و نهضتها و انقلابهایی که از سر گذراندیم، خواستار احقاق این حق بودهایم.
ضمن اینکه انسان بماهو انسان باید حق انتخابکردن داشته باشد، میدانیم که انسانها در انتخاب دچار هیجان میشوند، با امواج تبلیغاتی و فضاسازیهای رسانهای تصمیمات ملی غلط میگیرند، نمونهاش را در اروپا و آمریکا کم ندیدهایم. آیا این آزادی در اعمال حق، تعارضی با این ندارد که انسانها در انتخاب اشتباه میکنند و ممکن است نتیجه اشتباه آنها برای تمام جامعه و نسلهای بعد خسارات جبرانناپذیر داشته باشد؟ آیا این حق را میتوان برای نخبگان (به معنی کسانی که نخبگان سیاسی، حکمرانی و اجتماعی هستند) قائل شد که آزادیِ انتخاب افراد را بهمنظور پیشگیری از قرارگرفتن در مسیر غلط، محدود کنند؟
قطعا خیر، دوره سرآمدِ تناوب و دورزدن قدرت به مردم این امکان را میدهد که اشتباهشان را تصحیح کنند. درواقع ما با جایگاهی خالی مواجه هستیم که مدام توسط انتخاب مردم پر میشود و این خاصیت چرخش و تناوب و حق انتخاب و آزمون و خطاست که ارتقای آگاهی و تجربه را فراهم میآورد. خودِ تجربه، بنا بر تعریف یعنی امکان خطا و آزمون و تصحیح خطا؛ بنابراین باکی از این نیست که اشتباهی در یک دورههایی صورت بگیرد، چون در نقد دموکراسی گفته میشود که دماگوژی démagogie یا عوامفریبی هم همراه دموکراسی میآید؛ یعنی عوامفریبان و پوپولیستهایی میآیند که سعی میکنند آرای مردم را با هر وسیلهای به خود جلب کنند و عوامفریبی کنند و با افکار عمومی بازی کنند و دماگوژی یعنی راهبردن مردم، بهجای دموکراسی یعنی قدرت یا حاکمیت مردم یا قانونی که براساس خواست مردم است. این هم یکی از خطرهای دموکراسی است. همچنان که خطر دیگر – آنگونه که افلاطون میگوید - آنارشی anarchism است و درواقع به معنی خلأ یا نفی قدرت و به معنای بد کلمه «هرجومرج» برداشت میشود که البته تعریف غلطی از آنارشی است. آنارشی یعنی «نبود اصل فرماندهی» و بدون سر بودن قدرت که البته اوجِ دموکراسی به اینجا میانجامد که مردم خودشان بر خودشان حکومت میکنند و وساطتی که دموکراسی به نمایندگی از آنها اعمال میکند از بین برود و تحقق کامل دموکراسی است، یعنی محو دولت. ولی تا آن زمان، دموکراسی را خطرهایی تهدید میکند. یکی اینکه با ابزارهای دموکراسی، عوامفریبان میآیند مثل دوره برآمدن انواع فاشیسم، توتالیتاریسم و پوپولیسمهای مختلف که با رأی مردم آمدند ولی مکانیسمهای دموکراسی را تخریب کرده و علیه دموکراسی با شیوه دموکراتیک، نیروهای ضددموکراسی به قدرت رسیدند.