بلوغ عاطفی خود را چگونه ارزیابی کنیم
این درس، چند دستورالعمل کلی ارائه میدهد که چگونه یک فرد نابالغ عاطفی را بشناسیم تا در صورت لزوم خیلی سریع از او فاصله بگیریم. همچنین روشی ساده یرای این که چگونه بلوغ عاطفی خود را ارزیابی کنیم.
تشخیص بلوغ جسمی بسیار آسان است؛ به راحتی میتوانیم بفهمیم چه کسی یک دهه دیگر از رشدش را پشت سر گذاشته - و بنابراین در روابطمان با او میتوانیم انتظارات، تحمل و شکیبائیمان را بر این اساس تنظیم کنیم. اما وقتی به بلوغ عاطفی میرسیم، چنین امکانی نداریم. در چنین وضعیتی، دائماً از رفتارهای شخصی که مقابلمان است شگفتزده میشویم. اشکال مختلف نابالغی در تمام حوزههای زندگی بزرگسالی وجود داشته و با رفتارهای مطمئن و آگاهانه همراه است. ممکن است سال ها با کسی رابطۀ عاشقانه یا روابط کاری داشته باشیم، قبل از این که متوجه شویم که ناخواسته با فردی سر و کار داریم که از نظر عاطفی نابالغ است.
این درس، به چند دستورالعمل کلی در این باره میپردازد که چگونه یک فرد نابالغ عاطفی را میتوان شناخت تا در صورت لزوم خیلی سریع از او فاصله گرفت. در اینجا با برخی از ویژگیها آشنا میشوید که افراد نابالغ از نظر عاطفی در آن اشتراک دارند و زنگ خطر را در مورد آنها به صدا در میآورد.
نمیتوانم تنهایی وقت بگذرانم
آنچه که یک فرد بالغ را از نابالغ جدا میکند، شاید بیش از هر چیز ظرفیتی است که او در گذراندن اوقات تنهایی دارد، بدون حواسپرتی و فکر کردن به اینکه "چه کسی است" و چه چیزهایی را "تجربه" کرده است.
فرد بالغ با احساساتش روبرو میشود و آن ها را بررسی میکند، حتی اگر این احساسات بسیار نامطلوب، آزاردهند، ناخواسته یا شرم آور باشند.
فرد دارای بلوغ عاطفی میتواند با خشم، حسادت و شرم خود مواجه شود و به این دلیل لازم نیست کاری را انجام دهند که فرد نابالغ خود را مجبور به انجام آن میبیند: مجبور نیستند دایم به شخص یا چیز دیگری آویزان شوند و با مشغول شدن به آن از روبرو شدن با ترسها و مخاطرات درونی خود خلاص شوند.
چیز زیادی از دوران کودکی به یاد نمیآورم
تعداد بسیار کمی از افراد دوران کودکی را بدون سختی و دشواری گذراندهاند. واقعیت این است که در جوامعی توسعه نیافته از جمله ایران، رشد کودکان همواره با موانع و کمبودهای فراوانی همراه بوده است. از این رو، مهم این نیست که شخص کودکی «شادی» داشته است یا نه (تقریباً هیچ کس در کره زمین کودکی کاملاً شاد را تجربه نکرده است)، بلکه مهم این است که شخص دیدگاه معتدل و روشنی نسبت به آنچه در دوران کودکی خود تجربه کرده، فارغ از جنبههای خوب و بد آن، داشته باشد.
ناتوانی در به خاطر آوردن اتفاقات گذشته، نشان نمیدهد که آن شخص بیاحساس بوده یا چون اتفاقات متعلق به گذشته بوده آنها را از یاد برده است، بلکه نشان میدهد که او دست به پردازش گذشته خود نزده است.
قبلاً در موردش فکر نکردهام...
افرادی که از نظر عاطفی نابالغ ماندهاند در مکالماتی که نیاز به بیان علاقهمندیها، غمها، برنامههای آینده و تجربیات گذشته دارد مشکل دارند. بنابراین، وقتی شخصی از او میپرسد: "چرا آخرین رابطهاش به هم خورده"، یا "معنای زندگی برایش چیست؟" یا "در زندگی و خصوصاً دوران کودکیاش برای چه چیزی تاسف میخورد"، معمولاً پاسخی که میدهند این است که این سوالات برایشان خیلی جدید است و اینکه «هیچوقت به این موضوع فکر نکرده بودم».
البته این طور نیست که فرد نابالغ عاطفی حیلهگر یا محتاط است، بلکه معنیاش این است که او با دردها و شدت و اثر آن در زندگی خود مواجه نشده است.
همه چیز خیلی خوب است، خیلی خوب...
خیلی عجیب است که کسی همیشه حال خوبی داشته باشد. با وجود این، فرد نابالغ عاطفی معمولاً فقط روحیهاش خوب نیست، بلکه به سختی قادر به پذیرش حال بد است. همه چیز برای چنین فردی خوب است (والدین، شغل، روابط عاشقانه، زندگی جنسی، جاهطلبیها) زیرا هیچ ابتکاری برای مقابله با واقعیتهای روزمره زندگی ندارد. این واقعیتها ممکن است مستلزم عصبانیت، از دست دادن، سردرگمی یا خواستههای عجیب و غریب باشد. افراد اغلب از گفتوگو با چنین شخصی بههم میریزند چون نمیتوانند قبول کنند زندگی میتواند تا این حد شاد و تک بُعدی باشد.
زیادی فکر میکنی
به محض اینکه مکالمهای، یکپارچگی عاطفی آنها را تهدید کند، افراد نابالغ عاطفی آن را با این حکم غمانگیز قطع میکنند که این حرفها، مزخرفاتی بیش از حد پیچیده است. آنها از این ایده ساده استفاده میکنند که «منشاء همه مشکلات ما زیادی فکر کردن است». این نوع نگرش باعث میشود آنها مثلا به یک فرد مضطرب توصیه کنند که «خودش را جمع و جور کند» یا ادعا کنند که ناراحتی روحی، به خاطر این است که فرد زیاد بیرون نمیرود. اما مطمئناً، هیچکدام از اینها برگرفته از اعتماد به نفس چنین فردی نیست بلکه این روش وحشتناک، برای چشم و گوش بستن و نه گفتن به حقایقی است که ممکن است از آن بسیار صدمه ببیند.
در عین حال، این افراد نابالغ از نظر عاطفی میتوانند بسیار جذاب و سرگرم کننده باشند. اما به عنوان یک قاعده کلی، توصیه نمیشود که زمان زیادی از زندگی مان را به آنها ببخشیم و یکی دو دهه از عمرمان را با آنها بگذرانیم.
زندگی بسیار کوتاه و در عین حال بسیار جالبتر از ان است که زمانی طولانی را در کنار افرادی بگذرانیم که علاقه ندارند جایی «باشند» که افراد بالغ در آن حضور دارند.
بلوغ عاطفی خود را چگونه ارزیابی کنیم
یادگیری زبان بلوغ عاطفی مانند یادگیری زبان دوم است. اگر با آن بزرگ نشوید، تسلط بر آن ممکن است دهها هزار ساعت طول بکشد.
برخی از افراد بهتر از دیگران توانایی کنترل و درک احساسات خود را دارند با این حال حتی باهوشترین افراد نیز گاهی در تلۀ نابالغی عاطفی گرفتار میشوند.
این به این دلیل است که یک معیار مناسب برای همه وجود ندارد و و هر کس در مواجهه با چالشهای زندگی بنا به تربیت خانوادگی، تجربۀ زیست و خلق و خوی طبیعیاش پاسخ میدهد.
آلن دو باتن نویسنده و فیلسوف سوئیسی در "مدرسه زندگی" به ما نشان میدهد که چگونه میتوانیم واکنشهای عاطفی ناپخته (نابالغ) خود را ببینیم و بفهمیم که در کدام حوزهها به رشد عاطفی بیشتری نیاز داریم.
روش ارزیابی میزان بلوغ عاطفی
یک روش ساده برای دستیابی به سطح رشد عاطفی یا سن عاطفی شما وجود دارد.
ابتدا از خودتان این سوال را بپرسید:
وقتی شخصی که از نظر عاطفی به او وابسته هستید، باعث ناراحتی شما میشود، دلتان را میشکند، ناامیدتان کند یا شما را در بلاتکلیفی نگه میدارد، واکنش شخصی شما چیست؟
سپس، نحوۀ واکنشتان را در نظر بگیرید و تحلیل کنید.
سه روش برای پاسخگویی به این پرسش وجود دارد که سطح بلوغ عاطفی شما را مشخص می کند. (شما برای هر انتخاب میتوانید با عددی بین 1 تا 10 خودتان را ارزیابی کنید)
1- تصمیم میگیرید قهر کنید
وقتی از شخصی که بسیار به ما نزدیک است دلخور میشویم، اولین واکنش ما این است که هر اشتباهی را انکار میکنیم در صورتی که باید به دنبال منشاءِ اشتباه و پذیرای آن باشیم. اما بهتر است بدانید وقتی نتوانیم دلیل این را که چرا از کسی نارا حت هستیم پیدا کنیم، مانع حل شدن مشکل و حتی بزرگتر شدن آن میشویم.
ما امیدواریم که شخص دیگر (طرف مقابل) به راحتی بتواند آنچه را انجام داده ایم درک کند و بدون نیاز به صحبتی با ما آن را بر طرف کند. تقریباً مثل نوزادی که هنوز حرف زدن یاد نگرفته و امیدوار است والدین به طور خودانگیخته ذهن او را بخوانند و حدس بزنند چه چیزی میخواهند یا چه چیزی انها را آزار میدهد.
راه حل رسیدن به بلوغ عاطفی: ارتباط با شفاف داشتن را تمرین کنید
به جای اینکه منفعلانه وقتی اراده عمل کنید با دوستانتان، شریکتان یا والدین و اعضای خانواده ارتباط شفاف و همراه با تفکر داشته باشید. در مورد این که چه کاری کردند که باعث ناراحتی شما شد و احساسات شما را جریحه دار کرد، صحبت کنید.
سعی کنید خودتان را آرام کنید چرا که در حالت آرامش ذهن راحت تر می توانید طرف مقابل را درک کنید و بدانید آن شخص دشمن شما نیست بلکه فقط درگیر یک سوءتفاهم شدهاید
2- واکنش با خشم
گاهی وقتی از کسی یا چیزی عصبانی هستیم با اولین کسی که برخورد می کنیم خشم خودمان را تخلیه می کنیم. فریاد زدن و ایجاد کردن شرایطی که احساس قدرت کنیم، همان چیزی است که میخواهیم اما در عمق این نوع فواران خشم، ترس از دست دادن کنترل و درد عظیم غیر قابل توصیفی وجود دارد.
دوباتن خاطرنشان می کند توهین و شرارت ما را در هنگام عصبانیت مؤید ضعف، ترس و بی دفاعی ماست.
راه حل رسیدن به بلوغ عاطفی: یاد بگیریم اعتماد کنید
به جای تسلیم شدن در مقابل اولین غریزه آنیِ خودتان در حین عصبانیت، یک لحظه مکث کنید و فکر کنید نیاز واقعی شما در آن لحظه چیست. اغلب چیزی که بیشتر از همه نیاز داریم زمان و فاصله گرفتن از آن فضااست تا بتوانیم دوباره به یک دوست حمایتگر برسیم.
آرام بودن و تصمیم آنی نگرفتن حین عصبانیت به ما اجازه میدهد که منطقیتر آن را حل کنیم و به دیگران این شانس را می دهد که فرصت صحبت کردن داشته باشند.
آلن دوباتن توضیح میدهد شخصی که به بلوغ عاطفی رسیده، اعتماد به نفس دارد و نیازی ندارد فریاد بزند، بدترین چیزها را در نظر بگیرد و احتمال هر شک و شبهه ای را به دیگران بدهد و سپس برخورد کند.
3- تغییر الگوی رفتاری
وقتی کسی به احساس ما آسیب می رساند یا به نوعی یا به نوعی کاری انجام میدهد که ما آزار می دهد، وسوسه می شویم که آنها را از دایره روابطمان خارج کنیم و وانمود کنیم رابطه با آنها هرگز برای ما معنی نداشته است.
پذیرفتن اینکه افرادی که قسمت مهمی از زندگی ما بودند به ما آسیب زدند شجاعت بسیار زیادی می خواهد، اما از این آسان تر ساختن یک سد محکم بی علاقگی و طرد کردن اوست.
راه حل رسیدن به بلوغ عاطفی: آسیب پذیری خود را بپذیرید
برای اینکه کاملا اعتماد کنید و روابط صمیمی با دیگران را گسترش دهید باید قدرت این را داشته باشید که آسیب پذیر باشید. دوباتن این طور نتیجه میگیرد که: افراد بالغ این را میدانند، و با این فکر منطقی که "نزدیک بودن به هر کسی ممکن است به آدم آسیب برساند" آرامش خود را در روابطشان همیشگی کردند.
بسیاری از افراد هرگز زبان بلوغ عاطفی را یاد نمیگیرند
ارتباط، اعتماد و آسیب پذیری را می توان مثل یک کودک که در یک خانه سرشار از احساس و حامی رشد میکند آموخت، اما حداقل نیمی از ما از نعمت زندگی و بلوغ در محیطی عاطفی بی بهره بودهایم و باید خودمان آن را حین زندگی یاد بگیریم.
این شبیه تفاوت بین این دو حالت است: بزرگ شدن با یک زبان خارجی در محیطی به همان زبان و یاد گرفتن آن در بزرگسالی با صرف چندین ماه زمان. هیچ جهل و نادانی نباید باعث خجالت ما شود. شاید هرگز ندیده باشیم که افراد بزرگسال اطرافمان رفتاری عاطفی داشته باشند. پس شاید لازم باشد بهمدرسه برگردیم و هزاران ساعت زمان برای یاد گرفتن زبان پیچیده و زیبای بلوغ عاطفی صرف کنیم.