|
کد‌خبر: 197411

روز جهانی صدا | صدا کن مرا صدای تو خوب است...

گاه، صدا خودِ تاریخ است وقتی از آنِ مظفرالدین شاه قاجار باشد و بشنوی موافقت خود را با مشروطه اعلام می‌کند یا وقتی صدای دکتر محمد مصدق باشد که از روی تخت از طریق میکروفون رادیو با مردم سخن می گوید... صدا، یادآور صدای اذان «مؤذن زادۀ اردبیلی» است که با همۀ اذان‌های دیگر متفاوت و هر بار انگار تازه است. شعر شاملو با صدای خود او دل نشین‌تر است و رنگ حماسی می گیرد...

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- « روز جهانی صدا»  را پشت سر گذاشتیم اما دریغ است دربارۀ آن بیش از خبری که دیروز منتشر شد نگوییم.

  چند سالی است که 16 آوریل به عنوان «روز جهانی صدا» نام‌گذاری شده و یکی از اهداف این کار، آگاهی‌بخشی برای مراقبت از صدا، پژوهش دربارۀ عملکرد و کاربردهای صدا و یادآوری به افرادی است که از صدای خود بهره می‌برند و به زبان ساده‌تر از صدایشان نان می‌خورند یا شهرت و اعتبار کسب می‌کنند و برای شنوندگان خاطره می‌ سازند همچون صدا‌پیشگان، گویندگان و البته خوانندگان یا کسانی که از صدای خود در جذب مخاطب یا مشتری استفاده می‌کنند و مانند اینها.

  امسال اما یک اتفاق دیگر می‌تواند و باید موجب توجه بیشتر به صدا باشد و آن هم راه‌اندازی یک شبکۀ اجتماعی جدید با محوریت صداست؛  کلاب هاوس .

  درست است که پیش از این نیز «پادکست»‌های ضبط شده در شبکه‌ها هم‌رسانی و ارسال می‌شد و می‌شوند اما این که شبکه‌ای صدای زنده را مانند کلمه، عکس و فیلم به عنوان محور اصلی ارتباطی رایج کند تازه است و به سرعت جای خود را باز کرده و اعتبار به دست آورده و نشان داده که صدا نسبت استوارتری دارد با اصالت و هویت.

  صدا ما را به یاد  فروغ فرخ‌زاد  می‌اندازد که می‌گفت: « تنها صداست که می‌ماند ».



  صدا را می‌توانیم به آواز خوش  محمدرضا شجریان  ترجمه کنیم که جایی گفته است: « من خیلی به صدای بلبل و پرندگان دیگر توجه داشته‌ام و خودم چند قناری هم داشته‌ام. آنها برای من آواز می‌خواندند و من همیشه صدایشان را در گوش داشته‌ام. در طبیعت هم که راه می‌روم همیشه گوشم به صدای پرندگان است...  تحریرهای ما شبیه چهچهۀ بلبل است که در کوهستان انعکاس پیدا کرده است.»

  صدا همچنین یادآور صدای اذان « مؤذن زادۀ اردبیلی » است که با همۀ اذان‌های دیگر متفاوت و هر بار انگار تازه است.

  شعر  شاملو  هم با خوانش و صدای خود او دل نشین‌تر است و رنگ حماسی می‌گیرد و صدای  احمدرضا احمدی  چه خوش می‌نشیند بر اشعار  نیما: در شبِ سردِ زمستانی...

  صدا یعنی  خسرو شکیبایی  با آن تلفظ سین‌هایش و البته ناز و کرشمه و عشوه‌ای که به صدایش می‌داد.

  صدا یعنی صدای  فریدون فرح‌اندوز  که متنی را که ایرانی‌ها به پایان فیلم «پیام» یا «محمد رسول‌الله» اضافه کرده بودند، می‌خواند و در میانۀ فیلم هم طنین می‌اندازد:  و علی با همۀ آرزوهایش...

  در وصف صدا اما بالاتر از  حافظ  چه، که سروده: « از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر » یا « بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید »؟

  بی گمان صدای هر کس در تصویری که از او ترسیم می‌شود تأثیر دارد اما به راستی چیست صدا؟

  بی‌سبب نیست که  انجمن برزیلی حنجره‌شناسی  ایدۀ اختصاص یک روز به عنوان صدا را پیشنهاد کرد تا دربارۀ این راز بزرگ گفت و گو شود و 9 سال قبل هم 3 پژوهش‌گر صدا، گروهی بین‌المللی را برای جشن روز جهانی صدا تشکیل دادند.

  با این همه و اگرچه صدا ما را یاد شعر فروغ و صدای شاملو و اوج و فرودهای صدای  علی شریعتی  می‌اندازد که انگار 50 سال است از در و دیوار حسینیه ارشاد شنیده می‌شود، داستان آن از این هم فراتر است.

  گاه، صدا خودِ تاریخ است وقتی از آنِ  مظفرالدین شاه قاجار  باشد و بشنوی موافقت خود را با مشروطه اعلام می‌کند یا وقتی صدای  دکتر محمد مصدق  باشد که از روی تخت از طریق میکروفون رادیو با مردم سخن می‌گوید در حالی که « علی   اصغر   بشیر فرهمند » رییس ادارۀ تبلیغات و رادیو در دولت ملی کنار او نشسته و برای رادیو ضبط می‌کند. او که می‌خواست صدای مصدق باشد، تاوان آن را با ضربات چاقوی اراذل در 28 مرداد پرداخت و نشان آن را بر سر داشت وقتی در دادگاه پس از کودتا بر دست مصدق بوسه زد.

 

  حرف از رادیو که به میان می‌آید نمی‌توان به صداهای خاطره‌ساز آن اشاره نکرد. صدای  مهران دوستی  که شاهنامه را چنان می خواند که به گمانم اگر  فردوسی  زنده می‌شد و می‌شنید بر او بوسه می‌زد و این تعبیر را البته از  هوشنگ ابتهاج (سایه)  وام گرفته‌ام که می‌گفت  حافظ  اگر غزل خود را با صدای شجریان می‌شنید او را غرق بوسه می‌کرد.

  تلخ‌ترین سرنوشت برای یک صدا در رادیو اما فرجام صدای  تقی  روحانی  است که به اعتصابیون انقلاب نپیوست و ماند و خواند و می‌خواست صدای رژیمِ در حال فروپاشیِ پهلوی باشد تا دقایق آخر و صدای او که خاموش شد همه دانستند انقلاب پیروز شده است و نیمروز 22 بهمن 1357 این صدا از رادیو شنیده شد: « اینجا تهران است. صدای راستین ملت ایران. صدای انقلاب ایران.. .». صدایی که از آنِ  احمد کسیلا  بود، شاعر و مجری خوش صدا و چند ساعت قبل از آن که حجت‌الاسلام  فضل‌الله محلاتی  از ایستگاه بی‌سیم بگوید: « این صدای انقلاب اسلامی ایران است ».

  انقلاب به پیروزی رسیده بود و تقی روحانی به عنوان صدای رژیم گذشته در دادگاه محاکمه شد و چون به کاری غیر گویندگی اشتغال نداشت به 5 سال حبس و 80 ضربه شلاق محکوم و بعد قرار شد به ایرانشهر منتقل شود. در راه ایرانشهر اما چند نفر که حکم دادگاه را دربارۀ او خفیف می‌دانستند به او حمله کردند و چنان زیر کتک گرفتند و با سنگ بر سر او کوفتند که تا گمان نکردند مرده رهایش نکردند. به روزنامه‌ها هم خبر دادند چون او را مستحق اعدام می‌دانستند خود حکم را اجرا کردند و روزنامه‌ها هم نوشتند تقی روحانی  به قتل رسیده است. حال آن که نمرده بود بلکه مخچۀ او به شدت آسیب دیده بود. چنان که نه از صدا که از حرکت هم افتاد و 34 سال بعد را به حالت فلج زندگی کرد و این گونه نفس می‌کشید و اواخر در بیمارستان سرخه حصار نگه‌داری می‌شد و همان جا در 92 سالگی درگذشت.

  صدا، هم می‌تواند ما را به دورۀ قاجار ببرد با صدای شاه بیمار و هم به نهضت ملی شدن صنعت نفت با صدای دکتر محمد مصدق که با جملات طولانی به مردم گزارش می‌داد و هم یادآور کودتای سیاهی باشد که او را برانداخت و آن صدای نحسِ  میر اشرافی : «الو، الو! اینجا تهران، خبر بشارت‌آمیز! مصدق خائن فرار کرده!»

  آری، صدا همیشه هم سعد نیست و می‌تواند مانند بعد از ظهر 28 مرداد نحس باشد یا تلخ  «به هنگامی که هر سپیده به صدای هم آواز دوازده گلوله سوراخ می‌شود»؛  اما "بامدادِ" شاعر هم اینجا موسیقی دل‌انگیزی با صدای حروف «ه»، «س» و «ز» به راه انداخته است.

  از سال 32 گفتیم و صداهای نهضت و کودتا. اما صدا می‌تواند ما را به 10 سال بعدتر هم بیاورد؛ صدایی که بالای منبر، شاه را نصیحت می‌کرد و هشدار می‌داد و تبعید شد تا همان صدا خاموش شود ولی 15 سال بعد با صدای نوار کاست، انقلابی برپا کرد و این بار شاه بود که نه خطاب به او که رو به مردم گفت: « من صدای انقلاب شما را شنیدم ».

  صدا می‌تواند ما را به یاد انکارهای ژنرالی بیندازد که دقیقۀ 90 و در آبان 1357 به جای گزینۀ اول ریاست دولت نظامی – ارتشبد  اویسی - نخست‌وزیر شد و در صحن مجلس، صدای شبانۀ مردم از فراز بام‌ها را انکار کرد و گفت نوار است و در راه پیمایی‌های میلیونی، صدایی رساتر را شنید.

  صدا، می‌تواند ما را به سال‌های جنگ ببرد و هشدار قبل از آژیر حملۀ هوایی:  «توجه، توجه! صدایی که هم اکنون می‌شنوید... . » یا صدای گوینده‌ای که خبر آزادی خرمشهر را اعلام کرد؛ یا صدای بُغض آلود  محمد رضا حیاتی  در اخبار 7 صبح 14 خرداد 1368 از رادیو.

  صدا، تنها صدا نیست. تاریخ است. هویت است چندان که  طالقانی  را با صدایش بیشتر می‌شناسیم تا سیمای او.

  بیرون از سیاست اما صدا یعنی  سهراب سپهری  که می‌پرسد: « چه کسی بود صدا زد سهراب ؟» و می‌گوید: « صدا کن مرا صدای تو خوب است» .

  همان سهراب که « صدای نفَس باغچه » را می‌شنود و دعوت می‌کند  «روی اِدراک فضا، رنگ، صدا، پنجره، گُل، نَم بزنیم .»

   صدای آدم‌ها تأثیر فراوانی در میزان نزدیکی و دوری‌‌مان به آنها دارد. انگار در صدا مغناطیسی نهفته است و آدمی در شگفت می‌ماند که راستی که چیست این صدا. این تارهای صوتی و این حنجره که پنجره‌ای است برای ارتباط. 

  می‌توان گفت موسیقی جاری در کلمات شاعران نیز نوعی صدا‌ آفرینی است تا صدای شعر و شاعر را بشنوی و می‌شنوی و لازم نیست همه مثل احمد شاملو بخوانند.

  نمی‌دانم تا چه حد درست است اما شنیده‌ام که این نظر مطرح است که صداهای پیشینیان در فضای هستی باقی مانده و چه بسا روزی بتوان صداهای ضبط ناشدۀ آدمیان گذشته را هم شنید!

  زیبایی جهان به صدا و صداهاست. ستایش صدا اما، سرزنش سکوت نیست که سکوت، خود زمان گوش سپردن به صدای درون است و آن هم صداست. سهراب سپهری در سکوت، «صدای پای آب» را می‌شنید و سکوت برای شنیدن صداست؛ اما نه صدای دیگری که صدای خود و صدای طبیعت. علیه صدا نیست. علیه همهمه‌هاست.


  صدا مرا به یاد قصه‌های خانم  عاطفی  در رادیو می‌اندازد و قصه‌گویی  حمید عاملی  که یکی دیگر آمد جای او را گرفت تا به جای قصه‌های غیر ایدیولوژیک او قصه‌های هدف‌دار بگوید و نسلی باب میل پرورش دهد و نتیجه البته مشهود است.

  در روز صدا می‌توان و سِزَد که از صدای خاموش شده به خاطر کرونا گفت. از  چنگیز جلیل‌وند  و این فهرست را می‌توان ادامه داد اما شاید هیچ شاعری صدایی‌تر از سهراب نباشد که می گوید: «صدا کن مرا صدای تو خوب است» و با «صدای متلاشی شدن شیشۀ شادی در شب» موسیقی کلمات به راه می‌اندازد.

  روز جهانی صدا را باید بیش از اینها گرامی داشت و به اهل معنی بسنده نکرد وبه بهانۀ آن از این فناوری حیرت انگیز یاد کرد و سپاس گفت همۀ کسانی را که امکان ضبط و پخش صدا و انتقال آن را از راه دور فراهم آورده اند و چندان قدر ندیده‌اند.  چاپلین  یک استثناست که بی صدا ماندگار شد. صدا خود داستانی است حتی در سینما که هنر تصویر است.

  همچنین روزی برای آن که بگوییم  تک صدایی و خاموش کردن صداهای دیگر راه به جایی نمی‌برد .

  کاری کنیم تا صدای کسانی را که دوست داریم بیشتر بشنویم. در این فقره «وُیس» هم خوب است. چون پاسخی اگر باشد صدایی ضبط شده و ماندگار به جا می‌ماند. چون «تنها، صداست که می‌ماند»...