به رنگ آتش به طعم دود
پربینندهترین فیلم سینمای ایران در مراسمی با حضور مسعود کیمیایی، اکبر معززی، جواد طوسی، شهرزاد و پوری بنایی نیمقرنی شد
۵۵آنلاین :
آخرین روز هفته گذشته، روز قیصر بود. روزی که در دفتر کارگاه آزاد فیلم، هنرجویان مسعود کیمیایی گرد هم آمدند و کیک پنجاه سالگی این فیلم را بریدند. فیلمی که با گذشت نیم قرن از نخستین نمایشش همچنان و هنوز زنده و سرحال است و به زیست فعال خود در اذهان سینمادوستان ادامه میدهد. همزمانی نیمقرنیشدن این فیلم با روزهایی که زمزمههای بازگشت بازیگر اصلی این فیلم به سینما سر زبانها افتاده و حتی شهاب حسینی در پستی جسورانه خواستار نمایش فیلمی شده که این بازیگر بعد از ٤٠سال دوری از سینمای ایران در آن ایفای نقش کرده است، اتفاقی معنیدار مینماید... قیصر در این سالها تبدیل به یک فیلم کالت شده است. فیلمی بزرگتر از قاب و قالب سینما. فیلمی که فاطمه معتمدآریا آن را فیلمی ملی میداند و آرزو میکند کاش یکی از نقشهای فیلم را بازی کرده بود. در تحقیقی دانشجویی در سال ٨١ از هزار و ٧٠٠ نفری که خواسته شده بود در لحظه نام سه فیلم ایرانی را که به ذهنشان میرسد، بگویند؛ هزار و ٥٢٠ نفر از قیصر نام برده بودند و جالب اینکه رتبه دوم هم در این بین فیلم گوزنها بود. در تحقیقی دیگر در بخشی از پایاننامه دانشجویی، ٨٣درصد از کسانی که مورد پرسش قرار گرفته بودند، عنوان کردند این فیلم را دیدهاند. خلاصه اینکه قیصر را شاید بشود سرشناسترین فیلم ایرانی تمام این سالها برشمرد. واقعیتی که اثباتش کار چندان دشواری هم نیست...
پنجاهسال پیش در چنین روزهایی سینماهای مولنروژ، دیانا، رنگینکمان، ژاله، همای، اسکار، رکس، چرخوفلک، فیروزه، پاسارگاد، شرق، شهوند، نپتون، لیدو و اورانوس، قیصر را روی پرده بردند. فیلمی بیشباهت به دیگر فیلمهای آن روزها، بیارتباط با جو غالب سینمای روز که خوشباشیهای دمغنیمتی را تکریممیکرد. فیلمی تلخ و سیاه و مهاجم، خرقعادتی باورنکردنی تا جایی که مسعود کیمیایی میگوید: «کمتر کسی به موفقیتش خوشبین بود.» چنان که زندهیاد عباس شباویز، تهیهکننده قیصر میگفت بعد از اینکه قیصر را برای آشنایان و عوامل فیلم نمایشدادند، خیلیها شوکه شدند و خواستند خودشان را از ورطه بیرون بکشند، حتی بازیگر اصلی فیلم بهروز وثوقی دنبال این بود که سهمش را از فیلم بفروشد. اما قیصر موفقیتی باورنکردنی به دست آورد. جمال امید در تاریخ سینمای ایران فروش قیصر را در اکران اول در تهران بیش از یکمیلیون تومان عنوان کرده که با توجه به میانگین قیمت یکتومانی بلیت سینماها در تهران ٣میلیون نفری آن روزگار یعنی تقریبا تمام بزرگسالان تهران این فیلم را روی پرده دیدند. البته این فقط اکران اول تهران بود، بعدتر در شهرستانها و اکرانهای بعدی تهران فروش قیصر بیشتر هم شد، تا حدی که در برخی از منابع سینمایی صحبت از مجموع فروش ٥میلیون تومانی برای این فیلم هم میشود. بعد از انقلاب هم حیات قیصر در قالب فیلمهای وی.اچ.اس ادامه پیدا کرد و میتوان گفت در دوران فیلمهای کرایهای، قیصر از پرفروشترین فیلمهای بازار غیررسمی ویدیو بود.
پنجاهسالگی اکران فیلم فرصت مغتنمی است برای یادآوری جدلهایی که قیصر در زمان نمایشش باعث شد. در شرایطی که دکتر هوشنگ کاووسی و یکی، دو منتقد دیگر به اتهام ترویج لمپنیسم قیصر را زیر سوال بردند و حملاتی را نسبت به فیلم و کارگردانش منتشر کردند، طیف وسیعی از منتقدان و روشنفکران ازجمله پرویز دوایی، ابراهیم گلستان و نجف دریابندری به دفاع از فیلم پرداختند. پرویز دوایی قیصر را «مرثیهای برای ارزشهای ازدسترفته» نامید. ابراهیم گلستان «یک فیلم گیرا و شایسته توجه کامل که کار یک قریحه کمیاب است.» پرویز نوری هم قیصر را «یک سینمای واقعی که بعد از ٢٠سال انتظار، بعد از همه آن تو بمیریها و بدبینیها به دست آمده.» نجف دریابندری هم در پاسخ به منتقدانی که گلایه کرده بودند چرا قیصر دنبال انتقام رفته و به کلانتری نرفته است، نوشت که «سوال مهملی است. قیصر از قضا سرگذشت آدمی است که به کلانتری نرفته است، آنهایی که به کلانتری رفتهاند، سرگذشت دیگری دارند.» ظاهرا دکتر علی شریعتی نیز از هواداران قیصر بوده است. مسعود کیمیایی میگوید که شریعتی درباره قیصر با عباس شباویز حرف زده بود: «یادم هست او قیصر و گاو را دیده بود و میگفت بین این دو، فیلم مورد نظر ما قیصر است، چون معتقد بود قیصر فیلم نر و پرحرکتی از کار درآمده است. خیلی هم قیصر را دوست داشت و ابراز لطف میکرد، اما من هیچوقت درباره این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچوقت فرصتش پیش نیامد.»
پنجشنبه گذشته دوستداران کیمیایی و قیصر در کارگاه آزاد فیلم پنجاهسالگی قیصر را جشن گرفتند؛ در مراسمی با حضور مسعود کیمیایی، اکبر معززی، جواد طوسی، شهرزاد و پوری بنایی. قرار بود بهمن مفید هم باشد که نبود و نیامده بود. در پنجاهسالگی قیصر، نسخه نایاب و متفاوتی از این فیلم به نمایش درآمد؛ نسخهای که البته چند نفر به شوخی میگفتند تفاوتش با دی.وی.دیهای موجود در سانسورهای بیشترش بود. با اینحال صرف اکران چنین فیلمی نیمقرن بعد از اولین نمایش، پیامهای فراوانی در خود دارد. اینکه چگونه فیلمی با گذشت این همهسال زنده و سرپا میماند، حکایتی است که پاسخش را باید در روح زمان جست؛ در روح جامعه و زمان. یعنی فیلم چنان به روح فضای ساختش آغشته است که بعد از این همهسال هنوز از آن جدا نشده است و تماشاگران هم این را درک میکنند. این خصیصهای است که فیلم را زنده نگه میدارد.
پوری بنایی، بازیگر اصلی زن فیلم میگوید: «اینکه فیلمی بعد از ٥٠ سال زنده میماند، نشان از این دارد که توانسته در اذهان مردم نفوذ کند و این اتفاقی نیست که فیلمهای زیادی تجربهاش کرده باشند. قیصر معروفترین فیلم کارنامه من است که شاید در ایران نتوان کسی را یافت که این فیلم را ندیده باشد. چقدر خوشحالم که در این فیلم آقای کیمیایی حضور داشتم. کمتر بازیگری است که چنین حسی را تجربه کرده باشد، اینکه حتی در دورافتادهترین روستاها نیز مردم فیلمش را دیده باشند و او را بشناسند. البته علاوه بر شناختهشدن این نقش، من نقش اعظم را به خودی خود هم دوست دارم. نقشی که شاید بتوان گفت یکی از واقعیترین نقشهای سینمای ایران است؛ دختری سنتی که تمام عشقش را نثار مرد زندگیاش کرده و در تمام لحظات این عشق از خود و خواستههایش گذشته است.» این بازیگر راز زندهماندن قیصر را چنین خلاصه میکند: «اینکه چرا قیصر تا این حد در اذهان و خاطرات مردم ایران نفوذ کرده، دلایل زیادی دارد. از دلایل سینمایی و زیباییشناختی گرفته تا دلایل جامعهشناختی. قیصر ناخودآگاه مردم ایران را نشانه رفته. ما جامعهای هستیم که غیرت، تعصب و ناموس را دارای بار مثبت معنایی میدانیم و هنوز که هنوز است بعد از گذشت ٥٠ سال، این مفاهیم در جامعه ما جایگاه بالایی دارد. فیلمهای زیادی در ایران این موضوعات را در روایت داستانشان مورد استفاده قرار دادهاند، اما در میان این همه فیلم تنها قیصر مانده است. حُسن قیصر این بود که بر عکس دیگر فیلمهایی که به این موضوعات پرداختهاند، آنها را درونی کرده بود. در واقع ناموس، تعصب و انتقام یا به عبارت بهتر ایرانی بودن در خون و در ذات قیصر بود؛ موتور پیشبرنده داستان بود و فیلم را این مفاهیم پیش میبرد، نه اینکه در بخشی از فیلم به آن اشاره شده باشد.»
جواد طوسی عقیده دارد که یکی از رازهای موفقیت قیصر همکاری مسعود کیمیایی با رفقایی است که در کنار هم کیفیت کار را ارتقا میدادند: «فراموش نکنیم که حلقههای رفاقت در شکلگیری سینمای کیمیایی تأثیر زیادی داشت؛ مثلا یکی از دوستان کیمیایی در آن مقطع نعمت حقیقی بود که همکاریاش با کیمیایی تا «داش آکل» ادامه داشت؛ یکی اسفندیار منفردزاده بود که با هم کارهای درجه یکی ارایه دادند. کیمیایی در بهترین فیلمهایش موجی مثبت از حقیقی، منفردزاده و وثوقی میگرفت.» اما چگونه میشود فیلمی همچنان در جامعهای نه چندان باثبات چون ایران در حدود نیمقرن دوام آورد: «این فیلم روح سرزمین خود را دارد و همین هم باعث میشود در تمام این سالها محبوب باشد. فیلم در زمانی ساخته شده که یک نسل معترض آمده بودند و دنبال تغییراتی کلی بودند. در حقیقت در جامعه ملتهب دهه ٤٠ قیصر قهرمان نسل معترضی شد که به مناسبات اجتماعی انتقاد داشت و میخواست حضوری فعال داشته باشد. نسلی که سینمای فردین را دوست نداشت و تصویر آرزوهایش را در سیمای قیصر کیمیایی میدید. در این دهه میبینیم که کاراکتر قیصر انگار که جوانان دنبال چیزی مانند او باشند، در همه جوانب زندگی نفوذ میکند؛ در سینما و حتی در خیابانها که جوانان موهایشان را قیصری میزنند و پاشنه کفشهایشان را میخوابانند. این دورهای است که قهرمانی و فردنمایی نمود پیدا میکند و در ادامه قیصر هم آثاری به وجود میآید که با طیفی از جامعه ارتباط برقرار میکند و یک موج نو را در سینما پایه میریزد.»
کیمیایی در گفتوگو گفته بود: «حدود ٥٠سال از ساختهشدن قیصر میگذرد، اما شما حتی با جوانان بالاشهری هم اگر حرف بزنید، میبینید قیصر را دیدهاند؛ یعنی فیلم تا امروز عمر کرده و در جامعه حضور دارد؛ حضور زنده هم دارد؛ آن هم فیلمی که سیوچند سال است روی پرده نیامده و هر که ویدیواش را دیده، با کیفیت عالی ندیده. اینکه فیلمی با این شرایط چنین حضوری داشته باشد، به این معنا نیست که به قول تو از نظر جامعهشناختی حرفش قابل قبول است؟» کیمیایی درباره فردگرایی غالب فیلمش گفته بود: «اینکه یک تفکر در دورهای پررنگ است و در دورهای رنگباختهتر شده، الزاما به این معنا نیست که آن تفکر دیگر نیست. ممکن است مصداق آن، روش آن یا عمل به آن تغییر کرده باشد، اما خود آن تفکر که نمرده؛ تفکر که نمیمیرد. عملگرایی در حال حاضر اینگونه حضوری دارد؛ چیزی ریشهدار در ذهن و قلب انسان است و حالا ممکن است این روزها تغییر جهت داده باشد و بخواهد از مسیر دیگری جاری شود. اما به هرحال آن رودخانه جاری است؛ گاهی سیل میشود و صخره را میبرد و گاهی هم سنگی را دور میزند. به همین دلیل هم هست که این نوع تفکر مانده و خواهد ماند؛ چون در قلب و ذهن آدم است و به این دلیل هم دلپذیر است، خواستنی است.»
منبع : روزنامه شهروند